تو را صبا و مرا اب دیده شد غماز وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند
تو را صبا و مرا اب دیده شد غماز وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند
در من پی بهار و گل و عاشقی نگرد !
من گور دسته جمعی گل های مریمم
منکه تا تهش میام تا ته راه عاشقی
انتخاب رفتن تا ته راشم مال تو
واسه من عشق تو هم با تو وبی تو نداره
حالا تا آخر بودن همه دنيام مال تو
واعظ شهر که از طول قیامت می گفت
غافل از قامت آن سرو سهی بالا بود
دل من را بسوزان بیش از اینها
به غم چشمم بدوزان بیش از اینها
منم پروانه ات ای شمع خاموش
دلم را برفروزان بیش از اینها
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست ...
تو پنجره ی وا شده بر هر جنگل
تو قطره ی از شوق شده درياتر
خوبان جهان آن چه تو داري دارند
در عشق، تو از يک، يکشان بالاتر
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب، محرم و حرمان نصیب من باشد
دریا که از یاحل به ساحل می رود آبی
شرمنده ی یک جرعه جیحون تو خواهد شد
در باغ اگر باران چشمانت فرو ریزد
گل پیرهن وا کرده گلگون تو خواهد شد
در شعله آن شمع که افروخته بودم
ای کاش که پروانه صفت سوخته بودم
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)