تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
یکی دیوانه ای آتش بر افروخت
در آن هنگامه جان خویش را سوخت
همه خاکسترش را باد می برد
وجودش را جهان از یاد می برد
دل من زير پاي تو به جرم عاشقي له شد
ولي جرم من اي ظالم سزاي ديگري دارد
تو گفتي دوستت دارم، ببين از من مشو دلگير
دروغ از تو شنيدن هم صفاي ديگري دارد
خدايا گر چه كفر است اين، ولي باور كن اين شب ها
دلم كافر شده زيرا خداي ديگري دارد
در مذهب عاشق اثر كينه حرام است
حرام است حرام
در كيش صفا لكه به آئينه حرام است
حرام است حرام
در مذهب ما گر همه انوار و علوم است
يك نكته بجر داغ تو در سينه حرام است
حرام است حرام
مادر دو سيب چيد به من داد و گفت: عشق
اين را به پاي هركه فرا مي رسد گذاشت
من سيب زردِ خاطره را گاز مي زدم
او سيب سرخ ِ حادثه را در سبد گذاشت
قبل از تولدم به سه تا نقطه مي رسيد
اما به جاي روز تولد عدد گذاشت
دنيا شنيده بود كه من شعر مي شوم
ناچار روي سينه ی من دستِ رد گذاشت
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
تا زدم يك جرعه مي از چشم مستت
تا گرفتم جام مدهوشي زدستت
شد زمين مست
آسمان مست
بلبل نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست
تمام ِ قلبمان فرياد ميكرد
تو را تا بيكران ها ياد ميكرد
درونِ سينه ام غوغاي غم بود
نبايد كَس دل من شاد ميكرد؟
گلويم خشك بود و ساكت و سرد
سكوتم هر نفس بيداد ميكرد
چنان دل در شكايت بود از هجر
كه شب با مرگ هم ميعاد ميكرد
دیشب بود انگار
آن شب سرد خاطره ها
و تو
که بودی و نبودی
تاب خوردم مثل همیشه
آرام و بی صدا
با طعم حسرت و اشک
و این بار تنها
ای خدا دلگیرم ازت
ای زندگی سیرم ازت
ای زندگی میمیرمو
عمرمو میگیرم ازت
چه اعتراف تلخیه
انگار رسیدم ته خط
...
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)