هفت فرشته در يمين، هفت فرشته در يسار
پيش رو علي و جبرئيل؛ پشت سر سه طفل بي قرار
هفت صف فرشته سوگوار، ضجه مي زنند عشق را
مي برند روي دست خويش، آيه ی كبود و داغدار
هفت فرشته در يمين، هفت فرشته در يسار
پيش رو علي و جبرئيل؛ پشت سر سه طفل بي قرار
هفت صف فرشته سوگوار، ضجه مي زنند عشق را
مي برند روي دست خويش، آيه ی كبود و داغدار
روز وصل از غمزهی او جان سر گردان من
چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟
یا پر کنی این سوراخ را در فرزند مادر را ؟
می توانی التیام دهی جهان ها یی در درون فرو ریخته را ؟
می توانی هه را بکنی تا شاید دوباره آغاز کنیم
به من بگو
می توانی التیام دهی کرده پدر ؟
یا ببری این طناب را و بگذراری آزاد شویم
درست آن دم که همه چیز خوب می نماید و فارغ از دردم ;
فرو می کنی سوزنی دیگر;
فرو می کنی سوزنی دیگر در من
Last edited by Doyenfery; 26-08-2008 at 14:47.
از تمام خشت های خانه پرسیدم ترا
پرسش پنهان من اما نفهمیدم ترا
باد بر شن های بعد از ظهر می کوبید ومن
بر دهان دوره گرد باد کوبیدم ترا
خون من در پنجه هایم پیر شد تبخیر شد
تا خداوندانه از مرمر تراشیدم ترا
این خانهی پاک، پیش از این بود
آرامگه دو مرغ خرسند
کرده به گل آشیانه اندود
یکدل شده از دو عهد و پیوند
یکرنگ چه در زیان چه در سود
هم رنجبر و هم آرزومند
از گردش روزگار خشنود
آورده پدید بیضهای چند
آن یک، پدر هزار مقصود
وین مادر بس نهفته فرزند
بس رنج کشید و خورد تیمار
ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیایاد گام !
تشنه آنجا به خاک مرگ نشست
کآتش از آب می کند پیغام !
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع بر گرفتیم از کام ...
[احمد شاملو - برف]
مثل خواب نازک گنجشک ها ویران شدم
خواب می دیدم که در باران پرستیدم ترا
باد چرخی زد، اتاقم پرت شد باران گرفت
چشم من روشن! ترادیدم ترا دیدم، تو را
از چهره طبيعت افسونكار
بر بسته ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم
اين جلوه هاي حسرت و ماتم را
آن مژه کشت عالمی تا به کرشمه نصب شد
وای اگر عمل دهی چشم کرشمه ساز را
نیمکتش تغافلم کار تمام ناشده
نیم نظر اجازه ده نرگس نیم باز را
وعدهی جلوه چون دهی قدوهی اهل صومعه
در ره انتظار تو فوت کند نماز را
وحشیم و جریده رو کعبهی عشق مقصدم
بدرقه اشک و آه من قافلهی نیاز را
آي نسيم سحري صبر كن
مارا با خود ببر از اين كوچه ها
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)