دختر تيزهوش چرا به استقبال مرگ رفت؟
اعتماد ـ گروه حوادث: «من ساناز دانشآموز سال 1386 مدرسه فرزانگان امين اصفهان، در دانشگاه شريف تهران قبول ميشوم...». اين بخشي از آخرين دستنوشتههاي دختر 19سالهيي است که چندي بعد در پي شکست در کنکور آزمايشي يک موسسه خصوصي اقدام به خودکشي کرد. ساناز دختر تيزهوش اصفهاني امسال نخستين قرباني آزموني است که «غول کنکور» لقب گرفته. مرگ او تکرار حادثهيي هرساله و به صدا درآمدن چندينباره زنگ خطري جدي است.
هر سال با نزديک شدن به کنکور و پس از اعلام نتايج آزمون از شهرهاي مختلف اخبار تلخي به گوش ميرسد که از مرگ خودخواسته نوجوانان حکايت دارد. ساناز و سانازها نوجواناني هستند که راه يافتن به دانشگاه را تنها راه موفقيت ميدانند و بدون فراگيري مهارتهاي زندگي و مديريت بحران، سرشار از انگيزههاي جنونآميزند. محدوديت فرصتهاي موفقيت، بيتوجهي به شرايط روحي و رواني نوجوانان، آگاهي نداشتن از مهارتهاي زندگي سالم، فشار خانواده و اطرافيان، اضطرابزايي سيستم آموزشي و... از جمله عواملي است که کارشناسان درباره علل اين پديده بيان ميکنند.در نخستين حادثه امسال، ساناز دختر 19ساله اصفهاني صبح روز 10 فروردين ماه پس از اينکه در کنکور آزمايشي يک موسسه آموزشي رتبه خوبي را کسب نکرد، ابتدا به گفت وگو با مشاور تحصيلي خود پرداخت و سپس به پشت بام يک ساختمان شش طبقه در خيابان توحيد رفت و با پرت کردن خود از آنجا به زندگياش پايان داد.
پس از آنکه علت خودکشي اين دختر جوان که دانشآموز دبيرستان تيزهوشان اصفهان بود فاش شد، تحقيقات بازپرس قنبري براي روشن شدن ابعاد ديگر اين واقعه تلخ ادامه يافت. در اين مرحله آخرين دستنوشتههاي ساناز به دست آمد. دختر 19ساله در يکي از يادداشتهاي شخصي خود نوشته است: «خدايا من تو را خيلي دوست دارم و احساس ميکنم تو هم مرا بيشتر از بقيه انسانهاي عادي مثل خودم دوست داري، ميخواهم دوباره به تو نزديک شوم و مثل قبل از 25/2/86 تمام نمازهايم را در اولين زمان ميخوانم. خدايا مرا به آرزوهاي بزرگم برسان.» دختر دبيرستاني همچنين در آخرين يادداشت شخصياش نوشته است: «من ساناز دانشآموز سال 1386 مدرسه فرزانگان امين اصفهان در دانشگاه شريف تهران قبول ميشوم، شريف نشد، دانشگاه تهران، دانشگاه تهران نشد، صنعتي اصفهان که ميشود. ميگوييد نه، نگاه کنيد.» اين يادداشت از اهميت ويژه موفقيت در کنکور براي ساناز حکايت دارد و بخشي از انگيزه دختر 19ساله از مرگ خودخواسته را توجيه ميکند.
در همين حال، مادر ساناز که خود نيز فردي فرهنگي است درباره خودکشي دخترش گفت: «وقوع اين حادثه ما را تکان داد. زيرا ساناز هيچ مشکلي نداشت و حتي علامتي مبني بر افسردگي در او مشاهده نميشد. تنها دغدغه ساناز درسهايش بود، او فرد موفقي بود و پس از دوره دبستان تمامي مقاطع را در مدارس تيزهوشان پشت سر گذاشت. انسان مصممي بود و هر موضوعي را تا سرانجام پيگيري ميکرد و البته در شرايط سختي نيز قرار داشت. چون دانشآموزان مدارس تيزهوشان در شرايط دشواري قرار دارند و سطح انتظارات از آنها بالا است و همه تصور ميکنند که اينگونه دانشآموزان به طور قطع بايد موفق شوند. او هميشه ميگفت به رغم تمام فشارها ما هيچ فرقي با ديگران نداريم و تنها استرس و اضطراب مضاعفي را تحمل ميکنيم و اگر موفق نشويم جامعه به ما خواهد خنديد. مادر اين دانشآموز ادامه داد؛ بايد با اظهار تاسف بگويم که در اين مدارس صرفاً به مسائل علمي توجه ميشود و بچهها از کمترين امکانات مشاورهيي مرتبط با روح و روانشان برخوردار هستند و به رغم فشارهاي بسيار کسي به نيازهاي ديگر فرزندان نخبه کشور توجه نميکند. در يک جمله ميتوانم بگويم اين بچهها را بالا ميبرند و بعد به پايين پرتاب ميکنند.» وي با ابراز گلهمندي از برخي مديران اين مجموعه گفت: «آيا هيچ کس دنبال کرد که فرزند تيزهوش من با آن همه استعداد و توانايي چرا به اين نقطه رسيد و چه شرايطي موجب نااميدي او شد؟»
مادر اين دختر تيزهوش گفت: «ساناز روز 7 فروردين در آزمون موسسه... شرکت کرد و بعد از دريافت نتيجه آن در روز 8 فروردين به شدت فرو ريخت. من در مسافرت بودم، اما با من که تماس گرفت نگراني خودش را ابراز کرد و من تلاش کردم به هر صورت ممکن آرامش پيدا کند.» مادر ساناز افزود: «دخترم قرباني شيوههاي غلط آموزشي شد زيرا او زير فشار سنگين کنکور و امتحانات متعدد و خارج از استاندارد قرار گرفته بود. او بايستي قبل از اين ياد ميگرفت چگونه با مشکلات مواجه شود و مشکلات را چگونه مهار کند. در حالي که در سيستم آموزشي که فرزندان نخبه ما را با گزينشهاي سخت ميپذيرد، هيچگاه به موضوع افزايش اينگونه مهارتها پرداخته نشده و ساناز تنها ناچار بود به ماراتن موفقيت در شرايطي خاص بپردازد. سخنان من امروز براي نجات او هيچ خاصيتي ندارد، اما براي نجات ساير دانشآموزان ميتواند کمککننده باشد. آيا در مدارس تيزهوشان به همان اندازه که به دروس سخت و شکننده پرداخته شده، به ساير موارد هم پرداخته شده است؟ فرزندم در شرايطي سخت و در وضعيتي خاص به اين سمت کشيده شد و متاسفم که بگويم اينگونه اتفاقها زود از خاطرها ميرود و کسي نيست که دنبال کند چرا او بايد دست به چنين عملي بزند، در حالي که از بالاترين نمرات درسي برخوردار بوده است. او هيچ چيز کم نداشت، مگر آنکه طي سالهاي تحصيل ياد نگرفته بود چگونه با استرس و شکست مقابله کند. ساناز در سه مرحله در آزمون تيزهوشان پيروز شد و توانست استعدادهاي خودش را نشان دهد، پس ميبينيم که او از توانايي لازم برخوردار بوده و رفتنش به محيط افراد نخبه امري عادي و اتفاقي نبوده است. او هيچ مشکلي نداشت. ما از ثروت زيادي برخوردار نبوديم اما هرچه داشتيم طي 19 سال به پايش ريختيم تا او به آرزوهاي بزرگش برسد، ولي ظرف چند ساعت همه زحمات من با سالها خدمت به نظام آموزش و پرورش و پدرش که کارمندي تلاشگر بود از بين رفت و فرزندمان که تازه در آستانه موفقيت قرار گرفته بود دست به اقدامي عجيب زد. اينها را نميگويم تا اتفاقي که افتاده را توجيه کنم، اما بايد مردم، والدين و مسوولان عبرت بگيرند و به داد نوجوانان و جوانان برسند.»
پدر ساناز نيز درخصوص آخرين لحظات زندگي فرزندش به پايگاه اطلاع رساني عبرت گفت: «ساناز به شدت نگران بود. روز قبل از اين واقعه با مشاورش تلفني حرف زد. اما از آنجا که فردي مغرور بود، لب به بيان حقيقت نگشود و من متوجه نگرانياش نشدم. روز حادثه من ساعت 4 صبح بلند شدم و چون مادرش نبود، برايش زرشکپلو و مرغ درست کردم. ولي او گفت ظهر ناهار را با من ميخورد و تا موقع بازگشتم به خانه منتظر ميماند. ساناز در مسائل ديني بسيار کوشا بود، ولي هميشه از موضوع تحصيلش به عنوان يک قدم بزرگ اسم ميبرد. کلاس پنجم را در دبستان عصر انقلاب گذراند و بعد در تيزهوشان قبول شد که اي کاش هرگز نشده بود. او فردي مصمم و با تصميمگيريهاي منطقي بود و هميشه پاسخهايش مطلوب و درست تلقي ميشد و فرد قاطعي بود و با بچههاي همسن و سالش زياد نميجوشيد و سعي ميکرد با بزرگترها بيشتر سخن بگويد. زيرا هميشه با عقلش حرف ميزد. باور کنيد هنوز نفهميدم که چرا بايد ساناز عزيزم دست به چنين کاري بزند. البته فشار درس و استرس کنکور را داشت. چون ميخواست پيشرو و موفق باشد. ولي واقعاً متوجه نشديم. شبانهروز به چهرهاش نگاه کردم و در روز آخر به دقت رفتارش زير نظرم بود، ولي از آنجا که خيلي عاقل بود، حدس نزدم که ممکن است چنين کاري بکند. البته من فردي عادي هستم، ولي آيا مجموعهيي که وظيفه تربيت او را داشته با استفاده از آن همه ابزار و روشهاي علمي چگونه ندانسته و نفهميده که دخترم چه شرايطي داشته است؟ مگر اين افراد در اين مراکز آموزشي تحصيل نميكنند و از آنها مراقبت نميشود؟» پدر ساناز ادامه داد: «او ميدانست، ميفهميد، حل ميکرد، ولي ميگفت وقتي در شرايط برابر با ديگران قرار ميگيرم، دچار وحشت ميشوم. وقتي همان سوالات را در جاي ديگر ميگيرم، به سرعت حل ميکنم. کارنامههايش را ببينيد، پروندهاش سراسر شور و موفقيت است. نمرههايش را مرور کنيد، سوال کنيد که آيا او ذرهيي گرفتاري داشته؟ او به هيچ چيز و هيچ کس توجه نداشت، مگر خداوند متعال. عبادت کردن و آموختن علم و پيشرفت کردن. عاشق بيولوژي بود و آرزو داشت که روزي به موسسه رويان برود. تمام تلاش دخترم ساناز معطوف به اين اهداف بود، اما دريغ که به آن دست نيافت.»
تعدادي از نظرات بازديدكنندگان در مورد گزارش «دختر تيزهوش چرا به استقبال مرگ رفت؟»
سلام. من نيلوفر هستم، يكي از بچههاي فرزانگان تهران. من واقعاً از شنيدن اين خبر متأسف شدم و به خانواده اين دانشآموز تسليت ميگويم. راستش را بخواهيد، در مركز ما دانشآموزان آزاد هستند كه تصميم بگيرند كه اگر دوست دارند، درس بخوانند يا نخوانند. من با جو مركز [فرزانگان] امين آشنا نيستم؛ اما در مركز خودمان از اين مشكلها نداريم. من واقعاً براي ساناز متأسفام. اما با اين كارش به هيچ جا نرسيد و نميشود تقصير را انداخت به گردن سمپاد و يا هر كانون ديگري. من فكر ميكنم ساناز بايد خودش را ميشناخت. راستش، به نظر من، بر خلاف شهرت مراكز سمپاد، آنقدرها هم جو پر از استرس ندارند و هيچ استرسي روي ما (يا حداقل من شخصاً) نيست. اميدوارم يك چنين كاري به فكر سمپاديهاي ديگر نرسد.
من یكی از بچههای كنكوری شهید بهشتی بروجرد هستم. من با كسانی كه میگويند مشكل از جو مراكز سمپاد است، مخالفام؛ اما كانون فرهنگي آموزش (قلمچی) را بیتقصیر نمیدانم. اینطور مؤسسات دیگر خیلی شلوغش میكنند. اما مقصر اصلی خود شخص است كه با توجه به اینكه 19 سالش است و دانشآموز دوره پیشدانشگاهی، باید پختهتر عمل كند. من احمدرضا بديهي هستم از راهنمايي شهيد اژهاي اصفهان. فقط ميخواهم بگويم اين حرفها هميشه بوده و هست؛ شما اهميت ندهيد. سلام. من پدر دو تیزهوش هستم كه اولی فعلاً در رشته فیزیك هستهای در دانشگاه و دومی در حال آماده شدن براي شركت در كنكور امسال میباشد و به سهم خودم و با 45 سال سن، تجربیاتی در این زمینهها (اخلاق افراد تیزهوش) دارم. نكته مهمی كه باید به آن اشاره كرد، این است كه افراد تیزهوش به همان مقدار كه در جذب درس و علم سریع و جسور هستند، به همان نسبت هم در فراگیری مسائل منفی فوقالعاده عمل میكنند! در میان نوشتههای آن پدر داغدیده و محترم، نكته ظریفی وجود داشت و آن این بود كه گفته بودند: «دختر من با همسن و سالهایش زیاد نمیجوشید و با افراد بزرگتر از خودش ارتباط برقرار میکرد!!! شاید یكی از علل مهم حادثه همین باشد؛ حالا اگر این افراد بزرگتر دارای گرایشات اخلاقی منفی باشند و آن كوچكتر در موضعی انفعالی نسبت به آن اشخاص قرار داشته باشد، ...!!! مطلب را مجدداً بخوانید و نتیجه را خودتان بگیرید. ح. غ. ـ اهواز سلام. من یكی از بچههای راهنمایی علامه حلی هستم. از نظر ما پسرها، كنكور یك غول نیست كه تمام زمان نوجوانی و جوانی خود را برایش صرف كنیم. فكر كنم این دختر كاملاً اشتباه کرد؛ چرا كه از كجا معلوم كه پاسخ این آزمون آزمایشی، نشاندهنده نتیجه اصلی كنكور باشد؟ من یكی از دانشآموزان سمپاد هستم. به نظر من، كانون و كنكور خیلی هم خوباند، اگر درست از آن برداشت شود. مشكل از كنكور و كانون نیست؛ مشكل خود ماییم. چه خود ما، چه والدین و محیط خانواده. نمیتوان همه چیز را تقصیر كنكور انداخت. چهطور است كه من و بقیه دوستانم این كار را نمیكنیم؟
من يكي از دانشآموزان دبيرستان فرزانگان امين هستم. درست است كه من الآن سال سوم هستم و هنوز در جو كنكوريهاي مدرسهمان قرار نگرفتهام، ولي تا جايي كه ميدانم فضاي مدرسه ما شايد يكي از شادترين، صميميترين و دوستانهترين فضاها بين ساير مدارس اصفهان است. بر خلاف آن چيزي كه همه تصور ميكنند، در مدرسه تيزهوشان نه تنها تنش و اضطراب بياندازه نيست، بلكه فكر ميكنم اينقدر كه در اين مدرسه بچهها فعاليت غير درسي ميكنند (از جمله بازارچه خيريه كه هر سال در مدرسه ما برگزار ميشود و...)، در هيچ مدرسهاي اينطور نيست. واقعاً به خاطر فوت ساناز متأسفام. اما فكر ميكنم اينكه تقصير را به سر مدرسه تيزهوشان يا كانون [فرهنگي آموزش (قلمچي)] يا هر كس ديگري بيندازيم، اشتباه است. يك چيزي در وجود ساناز معني نشده بوده و آن هم معني واقعي زندگي بود. او لذت بردن از زندگي را ياد نگرفته بود...
با سلام. با توجه به اینكه من هم در راهنمایی و دبیرستان فرزانگان امین [اصفهان] تحصیل كردم و هم از خدمات كانون فرهنگی آموزش استفاده كردم، نظرم راجع به مطلب درج شده در سایت پیرامون خودكشی ساناز این است كه تقصیر نه از جانب مدرسه است، نه از جانب قلمچی. چون مهمترین عامل در تخریب و تضعیف یا ارتقای روحیه دانشآموزان، آن هم در شرایط سخت دوران پیشدانشگاهی، فقط و فقط خانواده است. من به عنوان فردی كه این شرایط را به تازگی گذرانده و بحرانهای آن را به خوبی به یاد دارم، میبینم كه در آن زمان، نه مدرسه و نه پشتیبان، نه میتوانستند من را آرام كنند نه استرس وارد كنند؛ چون تنها چیزی كه برای من به عنوان یك كنكوری مهم بود، رضایت و نظر خانوادهام بود. اگر انسان بداند كه پدر و مادرش بدون توجه به موفقیتها یا شكستهای او برایش ارزش قائلاند، هرگز ناامید نمیشود. چون میداند همیشه كسانی هستند كه حمایتاش میكنند و از صمیم قلب دوستاش دارند.
با شناختي كه من از ساناز دارم، او اهل خودكشي نبود. آيا قوه قضائيه و كارآگاهاني كه اين پرونده را بررسي كردهاند، نميخواهند تحقيق وسيعتري در اين زمينه انجام دهند؟ آنها نبايد احتمالات ديگر را كنار بگذارند. آيا احتمال قتل ساناز وجود ندارد؟ سلام من یكی از دانشآموزان فرزانگان تهران هستم. من نمیفهمم ما داریم به چه سمتی پیش میرویم؟ سمتی كه دختر 15 ساله، تفریحاتش را كنار بگذارد و بگويد وقت من برای درس خواندن است؟ این دختر اگر از نظر دینی قوی بوده، پس چرا به خاطر یك رتبه مسخره، یك نفس را نابود كرده؟ چطور به خودش اجازه داده؟ اصلاً مگر شریف چیست؟ یك دانشگاه! خدا كه نیست (استغفرالله). بچههای ما ویژگیهای خوبی دارند، درست؛ ولی از نظر روحی، مشكل دارند و كسی به آنها كمك نمیكند. اما دیگر تا این حد... همه بترسید، مقصریم. سلام. مثل اینكه نویسنده این مقاله دوست دارند بدانند چرا هممدرسهای من به استقبال مرگ رفته؟ جوابش خیلی ساده است. فقط قبل از اینكه جواب ایشان را بدهم، باید گوشزد كنم كه نویسنده محترم قوه تخیل خیلی خوبی دارند. این را از نوشتههای خیالیشان خیلی خوب میشود فهمید؛ ولی بهتر بود داستانهای تخیلی مینوشتند، نه اینكه این موضوع مهم را با خیالاتشان تجزیه و تحلیل كنند. و اما جواب؛ دختر تیزهوش به خاطر آدمهایی مثل شما كه درباره موضوعی اطلاع ندارند، ولی درباره همان موضوع نظر میدهند، به اینجا رسید. پس بهتر است برای دیگران نظر ندهید و یا اگر نظر میدهید، درباره موضوع مطالعه و تحقیق داشته باشید. دختر تیزهوش بعد از قبول نشدن در كنكور آزمایشی، خیلی ناراحت شده و نیاز داشته به اینكه كسی كمكاش كند. بعد از اینكه با پدر و مادرش صحبت میكند، میرود سراغ پشتیبان كانوناش و از او كمك میخواهد؛ شاید حق داشته كه از او كمك بخواهد؛ چون آدم بر اساس مشكلات مختلفش از آدمهای مختلفی هم كمك میخواهد و اين دختر تیزهوش هم به اطمینان اسم «پشتیبان»، یعنی كسی كه قرار است در این كار پشتیبانش باشد، از او كمك میخواهد. ولی اشكال كار اینجاست، كسی كه اطلاعی از روش مشاوره دادن ندارد و بعید میدانم اصلاً دوره مشاوره دیده باشد، به عنوان پشتیبان و مشاور به بقیه مشاوره میدهد و خوب، معلوم است كه چی میشود! دختر تیزهوش هم به خاطر راهنمایی غلط یك نفر، راه اشتباهش را ادامه میدهد و مشاور ـ كه میتوانست كمك بزرگی به او بكند ـ باعث تشدید ناراحتیاش میشود. شما هم به جای اینكه واقعاً ببینید مشكل كجاست و چرا دختر تیزهوش به استقبال مرگ رفت، فقط دارید تفكرات خودتان و حامیانتان را به مردم القاء میكنید و به جای حل كردن یك موضوع، یك چیز دیگر را هم خراب میكنید. شما كه با هیچ كسی مصاحبه نداشتید و از سمپادیها نظر سنجی نكردید، به چه حقی سمپاد را زیر سؤال می برید و به مردم اشتباه اطلاع میدهید؟! دوست دارم بدانم شما از كجا میدانید در مراکز سمپاد فشار زیادی به بچهها وارد میشود؟! از كجا میدانید بچهها ناراضیاند و...! بهتر است از این موقعیت سوء استفاده نكنید و در جهت منافع خودتان داستان تخیلی ننویسید. شما باید به عنوان یك روزنامهنگار و یك نویسنده، مردم را درست راهنمایی كنید، نه كه مثل آن مشاور، مشكلات را افزایش بدهيد. اگر كسانی مثل شما میفهمیدند كه در برابر دیگران و كارشان مسؤولاند، دختر تیزهوش هنوز زنده بود و با ما درس میخواند و زندگی میكرد... نگار، دبیرستان فرزانگان امین اصفهان سلام. من يك فارغالتحصيل سال 84 فرزانگان كرج هستم و كنكور را تجربه كردهام. به نظر من، آنچه از آن به عنوان «غول كنكور» ياد ميكنند، تنها حاصل تلاش بيشائبه رسانهها در بزرگتر و مهمتر جلوه دادن هر چه بيشتر يك آزمون ساده است كه موفقيت در آن، نه فقط به توانايي علمي، بلكه به ساير مهارتهاي زندگي نيز نياز دارد. مقصر جلوه دادن يك فرد يا يك ارگان در وقوع چنين فجايعي، چيزي جز پنهان كردن قصور خود نيست. بدون شك، جاي خالي آموزش مهارتهاي زندگي براي دانشآموزان ايراني حس ميشود؛ اما اين مسأله تنها محدود به يك مدرسه يا سازمان نيست و به يك برنامهريزي بنيادي و توجه جدي نياز دارد. تأسفانگيز است كه فوت يك نوجوان هموطن، دستمايه سوء استفاده عدهاي شود. شايد پسنديدهتر باشد كه با ديدن چنين حوادثي، به جاي ايرادتراشي صرف، پيشنهادي ارائه كنيم تا از وقوع مجدد آن جلوگيري شود. به علاوه، آموزش مهارتهاي زندگي را نبايد تنها از سيستم آموزشي انتظار داشت. اين مسأله جزو مقولاتي است كه ما در زندگي روزمره از اطرافيان خود نيز ميآموزيم. اگر جز اين بود، بيش از اين تعداد خودكشيها را به خاطر كنكور شاهد ميبوديم.
سلام. من يك دانشآموز از دبيرستان شهيد بهشتي آبادان هستم، پيش[دانشگاهي]. واقعاً كه! چه كارها! چه چيزها! چرا؟ چرا؟ چرا؟! زندگي كه فقط كنكور نيست. تيزهوش كه فقط خرخون نيست. موسيقي، نجوم، عشق، خدا و...؛ همه چيز هست. لعنت به كانون! لعنت به آن پشتيبان! لعنت به زندگيي كه همهاش كنكور باشد! و هزاران لعنت ديگر. همين.
بعد مدتها، به سايت سمپاد سر زدم. من، مريم سدرهنشين، فارغالتحصيل سال 1381 از فرزانگان لار هستم و هنوز، 7 سال زندگي من در فرزانگان و سمپاد، جزو بهترين سالهاي زندگيام بوده. حادثه خودكشي اين دختر اصفهاني كه عضوي از خانواده سمپاد بود را خواندم و بسيار متأثر شدم. الآن در سايت دانشگاه هستم و سعي ميكنم جلو اشكم را بگيرم. ياد پيشدانشگاهي خودم و دوستانم افتادم. تنها چيزي كه ما را نجات داد، بودن دوستانمان بود. آن دوران، چند تا دوست سمپادي بوديم كه هميشه با هم بوديم. و تنها چيزي كه آن شب از خودكشي نسترن جلوگيري كرد، بودن دوستانش بود. نسترن الآن زنده است و فيزيك ميخواند. اوليا و مسؤولان سمپاد، هيچ كمكي به سانازها و نسترنها نكردند. اما بودن بچههاي تيزهوش كنار هم و دوستي آنها با هم، شايد يك كمك بزرگ باشد براي همين بچهها! يعني، اگر نسترن دوستان همدردي نداشت، شايد عاقبت ساناز نصيباش ميشد. هنوز كه هنوز است، عاشق جمع خوب مدارس سمپادم و خودم را جزو اين خانواده ميدانم. ممنونم كه ما را دور هم جمع كردند...
با سلام. به نظر من، جو حاكم بر خانواده این دختر نیز مانند مدرسهاش بوده است و والدین او نتوانستهاند برتری ارزشهای زندگی را به او بفهمانند. در حالی كه به موفقیتهای او احترام میگذاشتند و افتخار میكردند، میبایست به او نشان میدادند كه تیز هوش، كسی میتواند باشد كه از تمام جوانب نعمت زنده بودن و زندگی استفاده كند و در حالی كه به موفقیتهای نسبی میرسد، شاد زیستن را بیاموزد. من نیز مادر پسر یازده سالهای هستم كه امسال، به دنبال قبول نشدن پسرم در كنكور تیزهوشان پنجم دبستان، مجبورم كه او را با افكار پریشانش تنها نگذارم كه چرا علیرغم تلاشهای فراوانش و دعاهای زیاد، قبول نشد. شیراز، پ. م.
من كاري ندارم به اين كه بايد به مسائل قلمچي رسيدگي كرد يا مدرسه تيزهوشان مقصر است؟ ولي يك مسأله برايم مطرح است و آن اينكه مادري كه دختر كنكوري دارد، چطور دخترش را رها ميكند و به مسافرت ميرود؟ اين براي من، به عنوان يك مادر كه دانشآموز كنكوري دارد مهم است.
با سلام. من، خود از فارغالتحصيلان 86 مركز شهيد اژهاي هستم. شايد انتظار جامعه از بچهها كمي بالا باشد، اما به نظر من مدارس سمپاد از ساير دبيرستانهاي معتبر شرايط به مراتب آرامتري دارد. رقابت در درون دبيرستان به مراتب كمتر است و نيز، دانشآموزان بسيار كمتر از ساير مدارس به ايجاد تشنج بين همديگر ميپردازند. نكته ديگر پيرامون مشاور؛ در مركز شهيد اژهاي، مديريت محترم تلاش فراواني براي برقراري ارتباط دانشآموزان پيشدانشگاهي با فارغالتحصيلان سالهاي بالاتر نمودند و به طور كلي، در اين مدارس محصلين عموماً پس از پايان دوران تحصيل، ارتباط خود را با مدرسه قطع نميكنند. اين افراد، از نظر من، بهتر از بسياري از مشاوران، چه خصوصي و چه مشاوران مراكزي نظير كانون [فرهنگي آموزش (قلمچي)] هستند. زيرا اينگونه مشاوران صرفاً جنبه مادي و منفعت شخصي خود را در نظر گرفته و كمتر به مسائل روانشناختي و فرد دانشآموز توجه ميكنند. در حالي كه دانشآموزان فارغالتحصيل، هم تازه از مبارزه كنكور گذشتهاند و هم با شناخت هرچند اندك از دانشآموز كنكوري و شرايط مدرسه و محيط، [ميتوانند] با او سخن بگويند. با سپاس از زحمات شما؛ يكي از فارغالتحصيلان مركز سمپاد
سلام. به نظر من، اين پدر و مادر خيلي با دخترشان هماهنگ نبودهاند. من كه نفهميدم چه ارتباطي بين رشته بيولوژي و مؤسسه رويان با دانشگاههاي صنعتي شريف و صنعتي اصفهان وجود دارد؟! يك فارغالتحصيل سال 1376 دبيرستان علامه حلي تهرا