من و دل گر فدا شدیم چه باک
غرض اندر میان سلامت اوست
یه روز مثل کبوترا تو اوج آسمون بودیم
تو اون روزا یادم میاد یه جفت مهربون بودیم
حالا سرود عشق ما رو بوم ما نمی خونه
پروانه های دل ما کنار هم نمی مونه
هنوز صدای خنده هات ضمیر روح و تن شده
چشات مثل ستاره ها خورشید عمر من شده
احساس پاک قلب من پر از عطر طراوته
هنوز وجود تو برام پر از عشق و صداقته
باش تا گلای یاس عشق تو باغ قلبم نمی ره
سایه بی تو بودنم فروغ امید بگیره
پرنده های خونه مون با اینکه بی صدا شدن
اما تو باغ دل من نگو که بی وفا شدن
شبای تاریک دلم ظلمت و خاموشه برام
بیا که نور من باشی تو بغض خلوت شبام
مقصود ما ز خوردن مِی، نیست بی غمی؛
از تشــــنگان گریه ی مســـــــــــتانه ایم ما!
صائب
او به من میگوید ای آغوش گرم
مست نازم کن که من دیوانه ام
من باو می گویم ای نا آشنا
بگذر از من ‚ من ترا بیگانه ام
آه از این دل آه از این جام امید
عاقبت بشکست و کس رازش نخواند
چنگ شد در دست هر بیگانه ای
ای دریغا کس به آوازش نخواند
درون خلوت ما غیــــــــــــــــر، در نمی گنجد!
برو که هر که نه یار من است بار من است!!
سعدی
تن محنت کشی دیرم خدایا
دل با غم خوشی دیرم خدایا
زشوق مسکن و داد غریبی
به سینه آتشی دیرم خدایا
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیـــــــــت برون خواهم خفت
باور نکنی!؟ خیـــــــــال خود را بفرست!
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت!
حافظ
تویی آن شکرین لب یاسمین بر
منم آن آتشین دل دیدگان تر
از آن ترسم که در آغوشم آیی
گدازد آتشت بر آب شکر
روزگار عشـــق خوبان شهد فائق می نمود
باز دانستم که شهد آلوده زهر ناب داشت!!
سعدی
ته که دور از منی دل در برم نی
هوایی غیر وصلت در سرم نی
بجانت دلبرا کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)