یک بار بی خــــبر به شبستان من در آ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن در آ
دست و دلــم ز دیدنت از کار رفته است
بند قبا گشوده، به آغـــــــــوش من در آ
صائب
یک بار بی خــــبر به شبستان من در آ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن در آ
دست و دلــم ز دیدنت از کار رفته است
بند قبا گشوده، به آغـــــــــوش من در آ
صائب
المنه لله که در میکـــــــــــــــــده بـــــــــازاست
زان رو که مرا بــــــــــــــــــر در او روینیاز است
خمها همهدر جوش و خروشند زمستـــــــــی
وان می که در آن جاست حقیقتنه مجاز است
از وی همه مستی و غرور است وتکبــــــــــــــر
وز ما همه بیچــــــــــــــارگی و عجز ونیاز است
رازی که بر غیر نگفتیــــــــــــــــــــ ـــــم ونگوییم
با دوست بگوییم که او محـــــــــــــــرمراز است
ترکیب طبایع چون بکام تو دمی است
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست
دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست
تلاش ناله ها بیر نگ و بو نیست
نماز ما نماز بی وضونیست
شبی در بزم دل مست عرق شو
مپنداری که چیزی در سبو نیست
توبه کند مردم از گـــــــــــــــــناه به "شعبان"
در "رمضان" نیز چشمهای تو مست است!!
این یکی از دوستان، به تیغ تو کشته است
وان دگر از عاشقان، به تیر تو خست است!
دست طلــــــب داشتن از دامـــن معشـــوق
پیش کسی گو کش اختیار به دست است!
سعدی
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
تا نپنداری که با دیگر کسم خاطر خوش است؛
ظاهرم با جمع و خاطــــر جای دیگر می شود!!
سعدی
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ای که با نامت جهان آغاز شد
دفتر من هم به نامت باز شد
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)