دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا نگویند رقیبان که تو منظــــــــــــــــــور منی!!!
سعدی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا نگویند رقیبان که تو منظــــــــــــــــــور منی!!!
سعدی
یا رب امان ده تا باز بیند
چشم محبان روی حبیبان
دُرج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل ، این زودتر می خواستی حالا چرا؟
الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام
خارم ولی به سایه گل آرمیده ام
با یاد رنگ وبوی تو ای نو بهار عشق
همچون بنفشه سر به گریبان کشیده ام
متناسبند و موزون حرکات دلفریبــــــــت!
متوجه است با ما سخنان بی حسیبت!
عجب از کسی در این شهر که پارسا بماند
مگر او ندیده باشد رخ پارسا فریبـــــــــــــت!
تو درخت خوب منظــــــــــر، همه میوه ای ولیکن
چه کنم به دست کوته که نمی رسد به سیبت!
تو شبی در انتظاری ننشسته ای، چه دانی!
که چه شب گذشت بر منتظــــران ناشکیبت!
سعدی
تنها ننالم از غم ایام وجور یار
باشد مرا ودلی صد جا شکسته است
از آنچه پیش ذوست بود در خور نثار
تنها مرا دلی بود که شکسته است
ترانه ای زیبا
بانام توخواهم گفت
شبی سیه تا صبح
درکنج توخواهم خفت
ترانه ای رنگین
در گوش تو خواهم خواند
تا آخراین دنیا
درپیش تو خواهم ماند
...
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
دلم را برده آن چشم سیاهت
چه راهت می فتد بر من نگاهت
نشینم آنقدر من در کنارت
که آخر سر رود این انتظارت
سفر کردم که باز ایم به سویت
تا نمانم بیش از این در آرزویت
اگر حالا کسی دیگر نمرده است
فقط از درد دلهای تو بوده است
...
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)