سلام
این بازی سیو نمیشه لطفا کمک کنید.
سلام
این بازی سیو نمیشه لطفا کمک کنید.
با سلام
من تازه رسیدم به شهر ونیز اونجایی که راهنمای تور چند تا ساختمان نشون میده و اولیش نماد چشم داره و باید معمای روی دیوار رو حل کنید بخش آخر معما که زیر عدد 139 باید معادلی از نماد های خط و نقطه گذاشت اون قسمت با وجود عکس زیرش و توضیحات صوتی نامفهومه...کسی اونو حل کرده؟؟؟؟؟![]()
از چه کرکی استفاده میکنید؟
دیگه از مشکل کرک حالم به هم خورد
میمردن قفل نمیذاشتن
سیو سکانس 13 رو نمی ذارید؟؟
لطفا!خیلی ممنون میشم!
نمی شه وقتی بازی رو تموم کردیم سکانس های قبلی رو دوباره بازی کنیم مثل قسمت اول بازی؟
ادامه ی داستان اساسینز کرید 2 : (ببخشید که دیر آپ کردم ، امتحانای لعنتی دیگه ! )
قسمت چهل و یکم : {{ توطئه های بی پایان }}
Ezio به زادگاهش " فلورانس " برمی گرده تا با " Lorenzo de medici " حرف بزنه ، Ezio به او این خبر رو میده که تمام " Pazzi " ها جلوی چشمای خودش جون دادن و دیگه نمی تونن برای شهر فلورانس و خانواده ی " مدیچی " مزاحمتی ایجاد کنند ، اتزیو می گه : " ولی فکر می کنم که مرگ " ده پازی " ها باعث شده اشخاص دیگری جای اونها رو بگیرند و حالا در " Venice " مشغول کشیدن نقشه ای دیگر برای تصاحب " فلورانس " هستند ... و تا کسی که در راس این توطئه قرار داره ( رودریگو بورجیا ) نابود نشه ، باز هم اون روزهای تلخ تکرار خواهند شد " ... اتزیو همراه با " لئوناردو داوینچی " تصمیم می گیرند که به شهر زیبای " ونیز " سفر کنند .
قسمت چهل و دوم : {{ دعوتنامه به ونیز }}
قبل از اینکه این دو نفر بتونن خودشونو به " Venice " برسونن باید از شهر " ForLi " عبور کنند و بقیه ی سفر رو با کشتی ادامه بدن ... هر غریبه ای از شهر دیگر که می خواست به " ونیز " بره باید چیزی مثل یک دعوتنامه ارائه بده تا بتونه سوار کشتی بشه ! " Leonardo " که از طرف کسی دعوت شده بود و مشکلی نداشت ولی " Ezio " هیچ دعوتنامه ای نداشت و نمی تونست سوار کشتی بشه ... اینبار هم بخت یار " اتزیو " بود و او با کمک کردن به خانمی باعث می شه که اون خانم هم در مقابل به اتزیو کمک کنه و بلاخره " اتزیو " هم سوار کشتی میشه و به طرف " ونیز " حرکت می کنند .
قسمت چهل و سوم : {{ مهارتهای یک اساسین }}
به یکباره تصویر قطع می شه و " Desmond " از آنیموس خارج می شه ... " Lucy " و دوستاش به " دزموند " توضیح میدن که چون خیلی وقته توی آنیموس بوده ، بهتره یک نفسی تازه کنه و بعدا ادامه بده ... دزموند علتشو می پرسه و اونا میگن که وصل بودن بیش از اندازه به آنیموس باعث یکسری خطرات جانبی مثل مالیخولیا ، سرگیجه ، توهم... میشه بطوریکه امکان داره بدون اینکه اراده بکنی ، وارد خاطرات یکی از اجدادت بشی و بدون کمک ما به دردسر بیفتی ! " لوسی " به دزموند پیشنهاد میده که با هم برن پائین توی پارکینگ و ببینن که دزموند چقدر از مهارتهای " Ezio " رو یاد گرفته ...
قسمت چهل و جهارم : {{ کم مونده ! }}
" Lucy " با دیدن مهارتهای دزموند حیرت می کنه و به او می گه تقریبا تمامی تکنیکهای " اتزیو " رو فراگرفته و فقط یک یا دو روز دیگه زمان می خواد تا کامل بشه ! دزموند می پرسه که چرا اینبار به ایتالیا سفر کردن و چرا مثل دفعه ی قبل خاطرات " Altair " رو ادامه ندادن ؟ ... لوسی جواب میده : " وقتی توی " Abstergo " روی مورد 16 آزمایش می کردیم متوجه شدم که او مدام به ایتالیا اشاره می کرد و اسم " اتزیو " رو به زبان می آورد ... اولاش فکر کردیم به خاطر موندن زیاد توی آنیموس دچار تشنج شده ولی من با تحقیق در پرونده ها متوجه شدم که جواب اصلی فقط در خاطرات " Ezio " نهفته است ."
دزموند قبل از اینکه به آنیموس برگرده دچار یک توهم و تشنج دراز مدت می شه و کمی بعد متوجه میشه که بدون استفاده از آنیموس، وارد خاطرات " الطاهر" شده ... " الطاهر " در شهر " اکره " ( اردن ؟ ) به دنبال دختری تا بالای یک برج میره و " دزموند " متوجه میشه که اسم اون دختر " ماریا " هست و ظاهرا همون دختریه که " الطاهر " ( در نسخه ی اول بازی ) جان او رو بخشیده و آزادش کرده ولی به تدریج عاشق او شده و امشب هم بالای این برج باهم قرار گذاشتن تا همدیگر رو ببینن ... " الطاهر " از " ماریا " بچه دار میشه و بعد ها " ماریا " به اروپا مهاجرت می کنه و باعث میشه نسل " اساسین ها " تا اروپا گسترش پیدا کنه .
بعد از این ماجرا دزموند از خواب بیدار میشه و به آنیموس برمی گرده.
قسمت چهل و پنجم : {{ ونیز باشکوه }}
Desmond دوباره به آنیموس برمی گردد و وارد ادامه ی خاطرات " اتزیو " می شود ... حالا " اتزیو " همراه با " لئوناردو داوینچی " وارد شهر Venice شده اند و همراه با یک راهنما ، توی شهر قدم می زنند...کلیسای شهر... بازار بزرگ شهر...و کاخ سلطنتی " امیلیو بارباریگو " . راهنما توضیح میده که " Emilio Barbarigo " صاحب این کاخ بزرگه و این روزها مردم شهر اصلا از رفتار و گفتار " امیلیو " راضی نیستند .
قسمت چهل و ششم : {{ خوشگلترین دختر شهر " ونیز " !!! }}
Ezio ، از لئوناردو جدا میشه تا کاخ سلطنتی " امیلیو بارباریگو " رو از نزدیک ببینه ... همینطور که " اتزیو " مشغول تماشا و پیدا کردن راهی برای بالا رفتن از دیوار کاخ بود ، بین محافظ ها و گروهی از مردم درگیری پیش میاد و در این حین اتزیو با دختری به اسم " ROSA " آشنا می شه که خیلی خوش قیافه بود ولی پاش زخمی شده بود و به او کمک می کنه تا به خونش برگرده و زخمش رو درمان کنه ... اتزیو از این که اون دختر و برادرهاش اسم او رو می دونستن و از کارهایی که در " Florence " و " Tuscany " کرده بود اطلاع داشتند ، تعجب می کنه و می فهمه که اونا ( Antonio و ROSA ) هم قصد کمک کردن دارند تا باهم به " امیلیو بارباریگو " یه درس حسابی بدن !
قسمت چهل و هفتم : {{ عاقبت تاجر اسلحه }}
شب که میشه به سمت کاخ سلطنتی " Emilio " حمله می کنن و اول " Ezio " تمام تیر و کمان چی ها رو که بالای پشت بامهای اطراف بودند از میان برمیداره و سربازان " آنتونیو " جای اونها رو می گیرند ... اتزیو از بالای کاخ ، " امیلیو بارباریگو " رو می بینه که داره با یک مرد دیگه ای به اسم " کارلو گریمالدی " حرف می زنه و به او میگه که اصلا اطلاع نداشته که اساسین الان تو ونیزه ، " Carlo Grimaldi " که نزدیکترین فرد به " رودریگو بورجیا " هست او رو سرزنش می کنه که چرا باعث شده " اساسین " تا شهر " ونیز " ردپای اونارو تعقیب کنه ... بعد بهش میگه که " Rodrigo Borgia " ( رئیس ) به ونیز اومده و فردا می خواد همه مونو ببینه ، بعد که از او جدا می شه " اتزیو " از پشت بام می پره پائین و ترتیب " امیلیو بارباریگو " رو میده و صحنه سفید می شه " امیلیو " میگه : " من فقط احساس پشیمانی می کنم چون داشتم به مردم خدمت می کردم و تو جلومو گرفتی ! " اتزیو با آرامش جواب میده : " چه خدمت بزرگی ! واقعا مردم خیلی از دست تو راضی بودن وقتی می دیدن که ازشون مالیاتهای اضافه می گیری و محل کسب و کارشون رو داغون می کنی و اموالشونو می دزدی تا بتونی اسلحه ی بیشتری بخری و بفرستی به زادگاه من " فلورانس " بدی دست سربازهات تا سر مردم اونجا هم همین بلاها رو بیارن !!!" باز اتزیو براش آرامش آرزو می کنه و چشماشو میبنده ... حالا " ROSA " با برادرش " Antonio " وارد کاخ میشن و اموال و پولهایی رو که " Emilio " از مردم دزدیده بود برمی دارن ات به مردم برگردونن .
قسمت چهل و هشتم : {{ فقط یک پرنده ! }}
Ezio فردای اون شب بدون معطلی به طرف محل ملاقات " Carlo Grimaldi " و " Rodrigo Borgia " میره ... در حالی که همه ، سر وقت برای ملاقات حاضر بودن اما هنوز از " Emilio Barbarigo " خبری نبود و بعد از مدتی که فهمیدن او دیشب به دست " Assassin " کشته شده ترس وجود همه رو برداشت ! با اومدن " رودریگو بورجیا " نقشه ی بعدی براشون معلوم شد که باید امشب شهردار " Venice " رو با خوراندن آب زهر دار به قتل برسونن و به مردم وانمود کنند که با مرگ طبیعی مرده تا بتونن یکی از خودشون رو به جای شهردار بذارن و به " ونیز " کاملا حکومت کنند ... اتزیو که از بالا تمام این نقشه ی شوم رو شنید فوری به " آنتونیو " و " ROSA " برگشت و برای اونها شرح داد که می خوان شهردار و بکشند . " آنتونیو " توضیح داد که ساختمان محل سکونت شهردار بیشتر از هر جای دیگه ای تو " ونیز " ، محافظ داره بطوریکه فقط پرنده ها می تونن از بالا وارد محوطه ی ساختمان بشن ... اتزیو جرقه ای تو مغزش می زنه و میره سراغ " Leonardo DaVinci " تا از وسیله ای که او برای پرواز ساخته استفاده کنه و بتونه وارد ساختمان بشه !
ادامه ی داستان : http://forum.p30world.com/showpost.php?p=4895480&postcount=2475
ممنون از اینکه توجه دارید !
Last edited by Loaded_nigga; 05-05-2010 at 12:40.
َalireza,Ahmad-Ra,Air Born,Amin.P30,Bigwarrior,ELSIN,Erfan.,eslamy_iut,farzan311,hadi h,havas_1980,Ho$∑∫N,hts1369,kamran2000,kortol,masoudtr,matrix_3s,MJHamed,mohammadrezams,molaali,mooli70,mosolim,Noghabyte,R O O T,Retired User,REZAt1980,Rick Butler,saamy4,sinak3,sir payman,titanium_zarin,underworld,رضا جنگنده
آقا من اینجا گیر کردم لطفا منو راهنمایی کنید
پادشاه شهر ونیز رو کشتم اینجا بعد از اونه
وقتی به علامت سئوال میرم هیچ اتفاقی نمیفتهکد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
توی راهنمایی خوندم باید یه جایی مکالمه دو نفر رو بشنوم ولی هر کاری میکنم راهی پیدا نمیکنم
Last edited by loyal_boy; 25-04-2010 at 20:15.
دوستانوقتی به علامت سئوال میرم هیچ اتفاقی نمیفته
توی راهنمایی خوندم باید یه جایی مکالمه دو نفر رو بشنوم ولی هر کاری میکنم راهی پیدا نمیکنم
من خودم نمیدونم چه جوری بازی کردم
اصلا عکسایی که میذارین یادم نمیاد( اکثرا)
وایسا بازیخورا بیان
یکی به داد من برسه
من يه مشكل در مرحه antonio maffei دارم.اونجايي كه بايد بري بالاي يه برج بلند تر از چند برج اطرافش.اونجايي كه بالاي همه برج ها دو تا نگهبانه
من اونجا بالاي برج ميرم اما دقيق اونجايي كه بقل نقشه فاصله را 1 نوشته هيچ كاي نميتونم بكنم.
يعني اصلا نميزاره وارد ساختمان از بالا ترين نقطه بشم
لطفا كمـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــك كنيد!!!![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)