در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر
منم اين عيدو به شما و تمامه دوستان عزيز تبريک ميگم
در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر
منم اين عيدو به شما و تمامه دوستان عزيز تبريک ميگم
راستی روز و روزگاری بود
عاشقی، آرمان بعضی ها...
می گدازم، ولی نمی سايم
گونه بر آستان بعضی ها
___________________
سپاسگزارم
___________________
(گرفت از دستم یارم را/افزود آه و زارم را/هر سال بر داغم افزوده میشود/این چه قانونی ست!چه قانونی!)
آلدی الیمدن یاریمی
آرتیردی آه و زاریمی
هر ایلده بیر داغ آرتیرار
قانونا باخ،قانونا باخ(خ)
نباتی
خاتون، بلند شو و بیا پشتِ پنجره
مردم برای دیدنِ تو صف کشیده اند
نقاش ها ندید بدیدند، از این جهت!-
صدها هزار چشم ِ مضاعف کشیده اند
دِلَنگون می شُدُم از شاخ پسته
بدیدُم دختـــــری رو خر نِشِسته!
به او گُفتُم به مُو بوسی نمی دی!؟
بگفتا می دُم این خـر وِِی نِمِسته!!!
چند توضیح!:
دلنگون: آویزون
مو: من
وی نمسته: بازنمی ایستد!
هفت شب و هفت روز تمام باران آمد
بعد هم پروانهها آمدند
به جاي رفتن به جانب نور
كلمات مرا چيدند بردند براي ماه
ماه ديگر دختر نبود
در اين طلوع بي حيا زوال سايه را ببين
اين چه شريك سفره اي كه نان نداده دست تو
براي كوچ آخرت اسب تو را نكرده زين
همسفر تازه تو هرزه كوچه هاي شب
منتظر خسته تو بي خبر خانه نشين
اي تو تمام من من با تو خودي تر از توام
مي خور كه فلك بهر هلاك من و تو
قصدي دارد به جان پاك من و تو
در سبزه نشين و مي روشن ميخور
كاين سبزه بسي وندر خاك من و تو
وقت است كه بنشيني و گيسو بگشايي
تا با تو بگويم غم شب هاي جدايي
ادامه بده هيرو جان . تازه الان 3 تا شد. آفرين. خودت پاسخ مشاعره خودت رو بده.![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)