وقتی دل میخنده فایدش چیه حرص خوردن
زندگی همینه ازدست هم لج خوردن
![]()
وقتی دل میخنده فایدش چیه حرص خوردن
زندگی همینه ازدست هم لج خوردن
![]()
در امتداد آفتاب
با بالهایی که ندارم
اما
سرخ می روم به شط و آبی زیبایش را می آلایم
به شط خواهم زد
به حرمت آفتاب
...وقتی که عشق ، دیگر جانی ندارد
سيتي جان تا اين هيرو باز پيداش نشده من با اين آخري يه شعر سريع بگم.
چي بگم حالا ؟؟؟!!
يادم نمياد ...
آهان
دوانا بود هر كه تانا بود
زدانش دل پير برنا بود
بعدي دوباره د لطفا
الان كه پستو بفرستم ميبينم پست هيرو قبلشه.
ويراايش سريع : خوشبختانه نبود.
دستهایم را در باغچه می کارم
سبز خواهد شد می دانم می دانم می دانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت
و به ناخن هایم برگ گل کوکب می چسبانم...
من هنـوزم ، مـی نویـسم ،نامه بـر بـاد و بـر آب
نـفـس مـن ، بسـته با این ، نامه های بی جواب
يـک بــوســه بـراي قلبم يـک بـوســه بـراي تـو
يک گلبرگ با عطر شعرم هـمـراه نامه هاي تـو
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت می روند آن کار دی گر می کنند
دل من بازم گرفته
ابری اما نمیباره
توی غربت خونه کرده
آسمون بی ستاره
خسته از پاییز سردم
خسته ازسکوت خونه
با من بی کس و تنها
گل من نامهربونه
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی
بر ساز ترانه ای و پیش آور می
کافکند به خاک صد هزاران جم و کی
این آمدن تیر _ مه و رفتن دی
يك نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از كوزه شكسته اي دمي آبي شرد
مامور كم از خودي چرا بايد بود ؟
يا خدمت چون خودي چرا بايد كرد ؟
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)