از دست اين مهدي هيرو
![]()
از دست اين مهدي هيرو
![]()
Last edited by Ahmad; 16-08-2008 at 16:56.
یاد ما از یادگاران هم گذشت
اشکمان از قطره ی باران هم گذشت
یادی از بستان نمانده در دلم
نوبت سبز بهاران هم گذشت
تن تو ... نازك و نرمه مثل برگ ...
تن من ... جون ميده پر پر بزنه مثل تگرگ ...
دست باد ... پر ميده برگ و تو هوا
اما من ... موندنيم تا برسه دست هاي مرگ
گفتند خلایق ه تویی یوسف ثانی
چون نیک بدبدم به حقایق به از آنی
شیرن تر از آنی به شکر خنده که گوییم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی
یارم گذشت بی غم و بی یاورم گذاشت
ای غم تو یار باش اگر یاورم گذشت
تو را تا دل به چشمش دید ای عشق
چو بیدی بر خودش لرزید ای عشق
از آن دم تا به اکنون هم برایش
تو هر سازی زدی رقصید ای عشق
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
از نظر رهروی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بی خبر آید
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)