ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان*** میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد*** زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
حافظ
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان*** میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد*** زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
حافظ
در خرابات عاشقان کوییست / وندر آن خانه یک پریروییست
طوقداران چشم آن ماهند / هر کجا بسته طاق ابروییست
در خم زلف همچو چوگانش / فلک و هر چه در فلک گوییست
به نفس چون مسیح جان بخشد / هر کرا از نسیم او بوییستاوحدی مراغهای
تشنه می خواست ببیند لب او را دریـاماه افتاد کــــــه محراب کنــــــــــد دریا را
پس ننوشیـــــد که سیراب کند دریا را
کوفه شد ، علقمه شق القمری دیگر دید
سید حمیدرضا برقعی
ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن / روی مانند پری از خلق پنهان داشتن
همچو عیسی بی پر و بی بال بر گردون شدن / همچو ابراهیم در آتش گلستان داشتن
کشتی صبر اندرین دریا افکندن چو نوح / دیده و دل فارغ از آشوب طوفان داشتن
در هجوم ترکتازان و کمانداران عشق / سینهای آماده بهر تیرباران داشتن
روشنی دادن دل تاریک را با نور علم / در دل شب، پرتو خورشید رخشان داشتن
همچو پاکان، گنج در کنج قناعت یافتن / مور قانع بودن و ملک سلیمان داشتنپروین اعتصامی
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
مهدی اخوان ثالث
تا ترک جان نگفتم، آسوده دل نخفتم / تا سیر خود نکردم نشناختم خدا را
بالای خوشخرامی آمد به قصد جانم / یا رب که برمگردان از جانم این بلا را
ساقی سبو کشان را می خرمی نیفزود / برجام می بیفزا لعل طرب فزا را
دست فلک ز کارم وقتی گره گشاید / کز یکدیگر گشایی زلف گره گشا رافروغی بسطامی
ای قوم به حــج رفته کجایید کجایــــید .:.:. معشوق همیـــــــــن جاست بیایید بیایید
معشوق تو هــمسایه و دیوار به دیوار .:.:. در بادیه سرگشـته شــــــما در چه هوایید
گر صورت بیصــورت معشـوق ببینید .:.:. هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بــدان خانه برفتـــــــید .:.:. یـــــــــــــک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید .:.:. از خواجـــــــــــــــه آن خانه نشانی بنمایید
مولانا
دلم از نیستی چو ترسانیست / تنم از عافیت هراسانیست
در دل از تف سینه صاعقهییست / بر تن از آب دیده توفانیست
مسعود سعد سلمان
تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم / دیو نیم پری نیم از همه چون نهان شـــــــــدم
برف بــــــــدم گداختم تا که مرا زمین خورد / تا همه دود دل شدم تا سوی آسمان شــــدم
نیستم از روان هـــــــــــا بر حذرم ز جان ها / جان نکند حذر ز جان چیست حذر چو جان شدم
مولانا
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)