ياد ايام شكوه و فخر و عصمت را
مي سرايد شاد
قصه ي غمگين غربت را
هان ، كجاست
پايتخت اين كج آيين قرن ديوانه ؟
ياد ايام شكوه و فخر و عصمت را
مي سرايد شاد
قصه ي غمگين غربت را
هان ، كجاست
پايتخت اين كج آيين قرن ديوانه ؟
هرگز دگر حبابي از اين امواج
شب هاي پرستاره رويارنگ
بر ماسه ها سرد نبيند من
چون جان تو را به سينه فشارم تنگ
گويي از شاهي ست بيگانه
يا ز ميري دودمانش منقرض گشته
گاهگه بيدار مي خواهيم شد زين خواب جادويي
همچو خواب همگنان غاز
زندگي هنگامه فريادهاست
سرگذشت درگذشت يادهاست
تو پنداري نمي خواهد ببيند روي ما را نيز كورا دوست مي داريم
نگفتي كيست ، باري سرگذشتش چيست
تو دورنگي ! هم زميني ‚ هم يه رنگ آسموني
هشتمين رنگ قشنگ جاده رنگين كموني
من رو بي صدا مي خواستي ‚ اما من از تو مي خوندم
پشت پا زدي به حسم ‚ تابيفتم ‚ اما موندم
من خودم ديدم ستاره نور نداره بي فروغه
تو اصن دوسم نداشتي هر چي كه گفتي دروغه
همگان دانند تاب هجر چيست
ز چه رو ميپرسي آن چه نيك ميداني !
يا رب اي نوگل خندان كه سپردي به منش
مي سپارم به تو از چشم حسود چمنش
گرچه از كوي وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد افت فلك دور باد از جان و تنش
شمايل نگاه تو به من نگاه ميكند
تو هم به رسم هر بار ، نهيب خويش ميزني !
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)