من دوست ندارم که ترا دوست ندارم
تو شرم نداری که زمن شرم نداری؟!
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
[ + افزودن آگهی متنی جدید ]
من دوست ندارم که ترا دوست ندارم
تو شرم نداری که زمن شرم نداری؟!
يك شب، به چشم هايِ تو ايمان مي آورم
در راه سبز ِ آمدنت، جان مي آورم
در امتدادِ غربتِ اين جاده ها، عزيز
ايمان به بي پناهي ِ انسان مي آورم
گفتي كه قلب هايِ پريشان بياوريد
باشد، بروي چشم! پريشان مي آورم
عمري شبيهِ عابر ِ اين كوچه هايِ خيس
هر شب براي پنجره، باران مي آورم
وقتي كه چشم هايِ تو لبخند مي زند
از من تو جان بخواه، به قرآن مي آورم
ميان ماندن و رفتن حكايتي كرديم
كه آشكارا در پرده ي كنايت رفت.
مجال ما همه اين تنگمايه بود و دريغ
كه مايه خود در وجه اين حكايت رفت.
تصوير ِ مبهم ِ زن و تصوير ِ يك سوار
زخمي كه مي زني بر غم ِ كهنه یِ سه تار
من در خيالِ سنگ تو آئينه را … شبي
تصوير مي شوم به تن ِ مَردِ بي قرار
رشته ی جانم را خواستم با رشته ی زلفش پیوند دهم،افسوس که در این کار بخت سیاهم یاری نخواهد کرد.
رشته ی جان ائیله دیم پیوند تار زولفونه
آه کیم چکمده امداد ائیله مز بخت نگون
فضولی
نه عادلانه نه زيبا بود
جهان
پيش از آنكه ما به صحنه برآييم.
به عدلِ دست نايافته، انديشيديم
و زيبايي
در وجود آمد.
در اتاقی کوچک و تاریک و مملو از کتاب
شاعری بنشسته تنها با هزاران فکر ناب
گاه گاهی لب به فنجان می زند ، فنجان تلخ
نیمه شب را می کند طی، فارغ از چنگال خواب
در کنار چشم هایش اشک و خون خشکیده است
در سکوتش موجی از غم در کلامش اضطراب
روی میزش ضبط صوتی کهنه اما نغمه خوان
با زبانی دور از ما دلنشین چون بانگ آب
مهلتی اندک برایش مانده تا فریاد صبح
تا سراید شعری از شب ، آسمانی پر شهاب
عاقبت شعرش به پایان می رسد با مرگ شب
با سکوتی از رضایت می سپارد تن به خواب
...
به نیامدن ِ همیشه ی نگاهت ، قسم
، تمام ِ خطوط ِ این خنده های خواب آلود
با رگبار ِ گریه های شبانه
... از رُخساره ی خسته و خیسم ، پاک می شوند
در همه دير مغان نيست چو من شيدايي
خرقه جايي گرو باده و دفتر جايي
دل كه آيينه صافي است غباري دارد
وز خدا مي طلبم صحبت روشن رايي
شرح اين قصه مگر شمع برآرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروايي
كشتي باده بياور كه مرا بي رخ دوست
گشته هر گوشه چشم از غم دل دريايي
در همه دير مغان نيست چو من شيدايی
يك روز بي ترديد خواهم مرد
يك روز مي فهميد خواهم مرد
امروز يا فردا نمي دانم
يك روز بي ترديد خواهم مرد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)
قوانين ايجاد تاپيک در انجمن
جواب بصورت نقل قول
.gif "N Aggressive (45)")
