تولدت مبارک دخترم
ممنونم که من را تحمل می کنی
می دانم گاهی سخت است
نمی شود
یا حتی
اما
همین که فقط گاهی من را دوست داشته باشی
برایم کافیست
تولدت مبارک دخترم
باز هم تولدت مبارک
تولدت مبارک دخترم
ممنونم که من را تحمل می کنی
می دانم گاهی سخت است
نمی شود
یا حتی
اما
همین که فقط گاهی من را دوست داشته باشی
برایم کافیست
تولدت مبارک دخترم
باز هم تولدت مبارک
با دل های این مردم
متخصص قلب
جراح پلاستیک است…
دکتر غلامرضا کافی
تو را برای آخرین روز به دنیا می آورم
وقتی که پدرهایت
با تکه های زیبایی ام یک به یک دور می شوند
حالا تکان بخور
به هر سمتی که می خواهی بچرخ
به هر جا که می خواهی پا بکوب
کمک کن
کمک کن
کمک کن این زیبایی زود تر تکه تکه شود
مثلث
از برخورد سه پاره خط
در سه نقطه ی فرق نمی کند
سهیل
خواهر زاده ام را می گویم
به مسلسل می گوید مثلث
به پفک می گوید کمک
او همه ی آدم های نقاشی هایش را مثلث می کشد
بدون این که از برخورد سه پاره خط چیزی بداند
می پرسم :
سهیل جان به جای نقاشی ای که برایم کشیده ای چه می خواهی
ذوق زده می گوید :
کمک
هنوز مثل مادرم عاشق سیبم
دوست دارم از تپه های کنار بهشت
پا برهنه
بدوم تا گندم زار گناه های بی خودی
اینجا
مار ها خواب دست و پای ندیده شان را می بینند
من
تاوان سیب های نخورده ام
نمی گو یی آسمانم را کجا برده ای ؟
پشت گریه های آدم قابیل مرده بود
و خوب های بعدی همه هابیل بودند
که سرشان را بالا گرفته
به من نگاه نمی کردند
که مثل گناه های بی خودی
بوی گندم می دهم
پشت سر قابیل های مرده نماز می خوانم
ببین
مار های غاشیه از گوش هایم بالا می روند
و گردن بندی از سیب ها ی گندیده
تا روی پاهایم سر می خورد
نمی گویی آسمانم را کجا برده ای ؟
خوب های بعدی
مثل قابیل
مثل مادرم
و مثل ادم های عاشق
باز هم سیب های نخورده می خواهند خواهند
در سکوت میان جامه های سیاه و گل های سفید
دارند زنگ ناقوس را می نوازند
اما من
هم چنان یک بند
صدای زنگ دبستانم را می شنوم
با تمام وجودم در میزنم...
اینجا تاریک است؛ من از گم شدن میترسم
مرا ترک ندهید؛ من آدم نیستم !
گاهی صداهایی میشنوم
مثل صدای باد، مثل صدای خاک
گاهی هم با من حرف میزنند... و
یکی با روپوش سفید میگوید :
اینجا همه همین را میگویند !
خدایا!
من میروم...
من دست تقدیرم را هم میگیرم و میروم
اما تو
آن زمان که برای حساب همه را بیدار کردی
خبرم کن !
کوهی بودم ، به پای تو گرد شدم
بازیچه ی بـــــادهای ولگرد شدم
تا در دل من حلول کردی، ای ماه
انگشت نمای مرد و نا مرد شدم
خليل جوادي
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)