اگر می توانستم در این دقیقه ی شب گریه کنم
سکوت همرنگ چشم هایت را می شکستم
و تن سکوت ماندگار سیاه می کردم
کاش جای دوستت دارم ها اسیر گورکن ها می شدم
ولی نه
تو باور نکن ، من و پنجره و شب و سکوت
تب سبزی داریم
تو باور نکن
...
اگر می توانستم در این دقیقه ی شب گریه کنم
سکوت همرنگ چشم هایت را می شکستم
و تن سکوت ماندگار سیاه می کردم
کاش جای دوستت دارم ها اسیر گورکن ها می شدم
ولی نه
تو باور نکن ، من و پنجره و شب و سکوت
تب سبزی داریم
تو باور نکن
...
نه ایحتیاج کی ساقی وئره شراب سنه
کی ئوز پیاله سینی وئردی آفیتاب سنه
صائب تبریزی
هرچه باشی شیر دل گردون شکارت میکند
هر چه که باشی عزیز ایام خوارت میکند
گر لب پر خنده داری در ملال دیگران
عاقبت دست طبیعت اشکارت میکند
دلم گر قصه گويد ، اينك آن گوش
لبم گر بوسه خواهد ، اين لب نوش
اگر شب زنده دارم ، اين سر زلف
چو خوابم در ربايد ، اينك آغوش
شكل دريا شده اي ، معني دريا كه تويي
بندرعباس غزل مي شود آنجا كه تويي
اصفهان غزلت ، آخر خاتم كاري ست
به خود مشرق آيات تماشا كه تويي
رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید
دود آهیش در آئینه ادراک انداز
((ید بیضا سیهی از دل فرعون نبرد
چکند صبح به زلف شب تاری که مراست))
ز زنگ آئیینه ی دل اگر بپردازی
هزار آئینه در زنگ می نمایندت(ت)
صائب
تا بپویم وسعت عشق تو را
مرکبی از نسل طوفان داشتم
سلمان هراتی
مبین به چشم حقارت شکسته بالان را
که در گرفتن عبرت هزار شهبازند
صائب
در این بهار تازه که گلها شکفته اند
لبخند عشق زن که شکوفا ببینمت
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)