همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم
تا ببینند این جوانان عشق پیرآموز را
همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم
تا ببینند این جوانان عشق پیرآموز را
الهی تا بنای دهر باقی دیر،مخلّد قیل
بو سلطان جوانبختی،بو سردار جهانبانی!(ی)
مولانا حکیم محمد فضولی بغدادی
ياری اندر کس نمیبينيم ياران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حيوان تيره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکيد از شاخ گل باد بهاران را چه شد
دنیای مرموزیست ما باید بدانیم
که هیچکس اینجا برای هیچکس نیست
باید خدا هم با خودش روراست باشد
وقتی که میداند خدای هیچکس نیست
Last edited by a-r-i-y-a-n-a; 05-08-2008 at 20:21.
تیر دلدوز تو نازم که بدان سخت دلی
مانده در سینه تنگ از پی دلداری دل
صراف تبریزی
لیل و نهار را به سودای داوری
فریاد میکنند در روز دیگری
یارب نه سبب دن دیر اولور طاقتیمیز طاق
چوخدان بریدیر چشمیمیز اول چشمینه مشتاق
عماد الدین نسیمی
قسم به دوزخ قسم به چنگيز
قسم به حال و هواي پاييز
قسم به تهمت قسم به مريم
قسم به گندم گناه آدم
نه باغ ليمو نه باغ سيبي
نه دلربا و نه دلفريبي
نه مثل شعري که ناگهان است
نه مثل گريه که بي امان است
نه مثل شاهان هميشه مستي
نه چون خدايان هميشه هستي
تمام سعي ات شکست من بود
اگر چه مهرم وراي تن بود
دوش دل از خم چوگان تو خوش بربودم
غمزه ات آمده اینک به طلبکاری دل
صراف تبریزی
لبان عشق را نوشیده بودی
حریر عاطفه پوشیده بودی
کویر از من پریشانی نمی ساخت
اگر چون چشمه ای جوشیده بودی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)