تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 25 از 27 اولاول ... 1521222324252627 آخرآخر
نمايش نتايج 241 به 250 از 268

نام تاپيک: خواندنی هایی در مورد خوانندگان ايران

  1. #241
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    سلام دوست عزیز
    میتونی بیوگرافی حبیب رو هم بذاری؟
    ممنون میشم.




    حبيب در تبريز متولد شد. که الان حدودا ۵۰ سال سن دارند و از همان ابتداي جواني به موسيقي روي آورده و قبل از انقلاب با گروه خود کنسرتهاي زيادي داده و حبيب هم هميشه در نقش خواننده ظاهر ميشد . مردي سنگين و با احساسات دروني و غمي پنهان در چهره اش .با تفکري متفاوت از خيلي از مردم ديگه.
    حبيب با دختري به نام شهلا ازدواج ميکند و متاسفانه همسر او بعد از چند سال در اتفاقي تلخ فوط چشم از جهان فرو ميبندد.
    بعد از آن حبيب (چند سال بعد)دوباره با يک خانم ايراني ازدواج ميکند و الان هم همگي در آمريکا هستن.
    حبيب يک پسر داره به نام محمد.که محمد هم مثل پدرش راه خوانندگي را پيش گرفته که ايشالا موفق باشه.
    سردار در سکوتي آواي بي نوايي
    پي چک در آسمانها ناله هاي جداي
    گويد به من دل من تا کي در انتظاري
    ديگر نمي آيد باز فرياد ز بي بفايي
    نمانده غم گساري نمانده آشنايي
    ماندم در اين تنهايي ماندم در انتظارت
    شهلا چه بي بفايي شهلاي من کجايي شهلا چه بي بفايي
    اينم از ترانه زيباي شهلا.
    حبيب بعد از انقلاب به آمريکا سفر ميکند تا به کار هنري خود ادامه دهد.ولي بعد از رفتن , بنا به دلايلي از همان ابتداي رفتن ۱۲ سال کار هنري خود را کنار ميزارد.(علت اينکه ايشون ۱۲ سال کار هنري خود را کنار ميزارد , همونطور که من از حرفهاي خود ايشون متوجه شدم براي ان است که احساس ميکند بعد از انقلاب اين کار فايده ندارد و مردم ايران در ايران و خارج از ايران احساس ناراحتي ميکنند(به علت وقوع انقلاب و...)و او هم با اين کار احساس همدردي با مردم را ميکرد.بگذريم...
    ولي بعد از ۱۲ سال کار هنري را شروع ميکند ...
    آهنگ مرد تنهاي شب را حدود ۲۵ سال

    پيش خواند که اين آهنگ يکي از عوامل مهم شهرت او شد.و بعد ان چندتا اهنگ به صورت تکي خواند:جووني--واعظان...
    البوم هاي حبيب از ابتدا تا کنون به ترتيب زير ميباشد...
    - آفتاب مهتاب (۷ آهنگ)
    - آخه عزيزم چي ميشه (۶ آهنگ)
    - هم راز (۷ آهنگ)
    - مرد تنهاي شب (۱۰ آهنگ)
    - سلام همسايه (۱۰ آهنگ)
    - خورشيد خانوم (۸ آهنگ)
    - صفر (۸ آهنگ)
    - بزن باران (۷ آهنگ)
    - کوير باور (۸ آهنگ)
    - خداوندا (۸ آهنگ)
    - خانه کوچک (۸ آهنگ)
    آلبوم جووني خواهد بود حدود ۱۲ آهنگ دارد که ۵ تا حبيب و ۵ تا محمد و ۲ ديگه هم دو صدايه هستش.

    اهنگهاي حبيب بيشتر بر وزن اجتماعي هستش و بيشتر غم مردم را مي سرايد.(که نمونه بارز آن در آهنگهاي خداوندا و بني آدم و خانه کوچک ديده ميشه)
    بعد از ان آهنگاي عاشقي هستش مانند آهنگهاي دروغه و ...
    حبيب هميشه سياست رو هم فرياد زده و آهنگهاي سياسي هم خونده و با اين کار خواسته با غم هموطنانش شريک باشه. که يکي از اونها اهنگ افق هستش و يکي ديگه آهنگ بسيار زيباي بزن باران.


    حبيب ميگه از حقيقت ترسي نداره و همين سادگي و يک رنگي او باعث شده تا پيش خيلي از مردم نامبر وان شناخته شه.

  2. #242
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض



    علی کسمایی

    Ali Kasmaye

    (پدر دوبله ایران)



    علی کسمایی جزو اولین کسانی بوده است که کار دوبلاژ در ایران را آغاز کرده است و استاد دوبلورهای بزرگانی چون منوچهر اسماعیلی٬ ابولحسن تهامی نژاده٬ مهین کسمایی بوده است.

    علي كسمايي متولد ۱۲۹۴ در تهران است

    فارغ التحصيل حقوق و علوم سياسي از دانشگاه تهران است.

    وي فعاليت هنري را با مطبوعات آغاز و با نويسندگي ادامه داد.

    او سينماي حرفه اي را با نگارش فيلمنامه فيلم «شرمسار» به كارگرداني اسماعيل كوشان تجربه كرد.

    از ديگر فعاليت هاي وي ميتوان به ترجمه داستان ها و مقالات مختلف از قبيل اطلاعات، مهر ايران، عالم هنر و شهرري اشاره كرد.

    وی همچنین عموی خانم مهین کسمایی (به جای فروزان در اکثر فیلمها) یکی از دوبلورهای با سابقه این مملکت میباشند.

    مدیردوبلاژ سریال هزاردستان و آثار خارجی چون دکترژیواگو، بانوی زیبای من، آوای موسیقی، هملت و...

    همچنین کارگردان سه فیلم به نامهای غفلت (۱۳۳۲)٬ دسيسه (۱۳۳۳)٬ يعقوب ليث صفاري (۱۳۳۶) .

    به عنوان نویسنده در ۸ پروژه شرکت کرده اند شرمسار (۱۳۲۹)٬ مادر (۱۳۳۱)٬ دزد عشق (۱۳۳۱)٬ غفلت (۱۳۳۲)٬ بي پناه (۱۳۳۲)٬ دسيسه (۱۳۳۳)٬ اتهام (۱۳۳۵)٬ يعقوب ليث صفاري (۱۳۳۶).

    در دو فیلم سینمایی هم به عنوان بازیگر شرکت داشته اند حكايت آن مرد خوشبخت (۱۳۶۹)٬ مستاجر (۱۳۷۱) .

    و مدیر دوبلاژ بسیار از فیلمهای ایرانی چون شازده احتجاب (۱۳۵۳)٬ سازش (۱۳۵۳)٬ ملكوت (۱۳۵۵)٬ هجرت (۱۳۵۷)٬ اتاق يك (۱۳۶۵)٬ باغ سيد (۱۳۶۸)٬ آخرين پرواز (۱۳۶۸)٬ حكايت آن مرد خوشبخت (۱۳۶۹)٬ هور در آتش (۱۳۷۰)٬ سالهاي جواني (۱۳۷۰)٬ كميته مجازات (۱۳۷۷).

  3. #243
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض



    کاباره رفتن ،آسان ترین راه پولدار شدن (قسمت آخر )



    نسرین



    نسرین در بین کاباره روها از همه جدیدتر است ودرمیان حرفهایش ازتجربه کاباره رفتن می گوید : باوجوداینکه بیشتراز دوسه هفته نیست که درکاباره برنامه اجرا می کنم . ولی درهمین مدت کوتاه به این نتیجه رسیدم که یک خواننده درهیچ جا بیشتر از صحنه کاباره تجربه بدست نمی آورد .وقتی خواننده روی صحنه در مقابل مردم قرار می گیرد باسلیقه های انها آشنا می شود .از اظهارنظرهای آنها درمورد خودش اگاهی پیدا می کند و بهرحال موردتایید و گاه هم مورد انتقاد قرار گرفته و با مسائل تازه ای روبرو می شود .

    البته این را هم بگویم که دلیل رفتن من به کاباره احتیاج مادی بود چون بهرحال خواندن آهنگهای تازه و تهیه لباس های مختلف خرج دارد بخصوص اینکه بتازگی یک آپارتمان قسطی و یک ماشین ب .ام . و 320 هم خریده ام .اما صرفا بدلیل مادیات دعوت کاباره را قبول نکردم .

    قبلا اگر میگفتم نمی خواهم درکاباره برنامه اجرا کنم به این دلیل بود که آهنگ به اندازه کافی نداشتم و این صحیح نبود که یک خواننده تازه کار باخواندن دوسه آهنگ روی صحنه کاباره برود .این را هم اضافه کنم که درهرصورت از اجرای برنامه در کاباره راضی هستم .



    اطلاعات بانوان /اسفند1354 / شماره 971

  4. #244
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    کاباره رفتن،آسان ترین راه پولدار شدن (قسمت هفتم )



    لیلافروهر



    در این میان لیلا فروهر هم تازه از راه رسیده است .جوان و بیگانه با سن کاباره ودر عین حال باتجربه بسیار درعین جوانی ،خودش می گوید :

    عده ای برای پول به کاباره می روند وجمع کردن ثروت بیشتر و عده ای هم صرفا به دلیل اینکه هنرمند هستند وبا اعتقاد به اینکه هنرمند باید با مردم تماس داشته باشد .اما من فقط برای پول جمع کردن به کاباره نرفته ام بلکه بخاطر عشقی که به خوانندگی دارم دعوت کاباره را قبول کرده ام و چون از کودکی کاربازیگری را شروع کردم اصلا صحنه را دوست دارم و این را هم بگویم که هرچه پول درمیاورم همه و همه را صرف خرید لباس می کنم و دیگر چیزی برایم نمی ماند اصلا از پول جمع کردن بیزارم .



    اطلاعات بانوان / اسقند 1354 /شماره 971










    کاباره رقتن ،آسانترین راه پولدار شدن !(قسمت ششم)





    نوش آفرین

    ونوش افرین خیلی خلاصه جواب میدهد .او می گوید : بنظرمن هرخواننده ای نمی تواند روی صحنه کاباره بدرخشد .واین برای هنرمندان یک ازمایش است که به این وسیله پی به استعداد صحنه ای بودن خود ببرند .بنظرمن خیلی از خوانندگان به درد کاباره نمی خورند .

    من برای این در کاباره برنامه اجرا می کنم که اصولا اجرای برنامه روی صحنه و در مقابل مردم قرارگرقتن را دوست دارم .البته مسئله مادی هم دلیل دیگر رفتن من به کاباره است .همین و بس !



    اطلاعات بانوان / اسقند 1354 / شماره 971


    کاباره رفتن آسانترین راه پولدار شدن !(قسمت پنجم )




    هایده



    هایده هم مثل خواهرش تمام ایام سال در کاباره میخواند و گرانترین دستمزد را هم دریافت می کند . طبیعی است که پرطرفدارترین هم باشد .او می گوید : خواندن در کاباره برای یک خواننده مسئله ای عادی و معمولی است .اگر ما از طریق اجرای برنامه در کاباره کسب درامد نکنیم چگونه می توانیم مخارج سنگینی که بابت خرید لوازم آرایش داریم بپردازیم .از قدیم گفته اند : هرکه بامش بیش .برفش بیشتر . .درست است که ما درامد خوبی داریم ولی مخارج سنگینی هم به عهده ما می باشد .مثلا برای ضبط یک اهنگ جدید باید کلی بابت شعر و اهنگ خرج استودیو و نوازنده بپردازیم . بنابراین اگر درامد کاباره نباشد چگونه این مخارج تامین خواهد شد و می گوید :قبول کنید که حق با ما است .





    اطلاعات بانوان / اسفند 1353 / شماره 971


    کاباره رفتن آسان ترین راه پولدار شدن (قسمت چهارم )

    ستار





    ستار هم جوان است و بقول معروف زود راه افتاده است و نبودن تالارهای کنسرت را دلیل واقعی روکردنش به کاباره میداند و می گوید :

    یک هنرمند بهرحال باید بامردم روبرو شود ..ازطرف مردم مورد انتقاد یا تایید قرار بگیرد و از نظریاتشان اگاهی پیدا کند ،حال که ما مثل اکثر کشورهای خارجی تالارهای بزرگ کنسرت نداریم مجبوریم به کاباره برویم وبرای مردمی که دوست دارند مارا از نزدیک ببینند برنامه اجرا کنیم . من یک سوم درامدم را از طریق اجرای برنامه درکاباره بدست می اورم صرف خرید شعر و آهنگ می کنم و نمی دانم اگر این درامد وجود نداشته باشد انوقت چگونه میتوانم این مخارج را بپردازم . واضافه می کند .قبول کنید کاباره رفتن کار بدی نیست



    اطلاعات بانوان /شماره 971 / اسفند 1354




    کاباره رفتن ،آسان ترین راه پولدار شدن !(قسمت سوم)


    اکبرگلپایگانی



    اکبرگلپایگانی می گوید : به اعتقادمن یک خواننده حتما باید روی سن کاباره برود .وبرای علاقمندان صدایش آواز بخواند چون بهرحال کاباره است که خواننده می تواند اشتهایش را حفظ کند . مگر کاباره رفتن چه عیبی دارد ،مگر در همه جای دنیا وضع مثل اینجا نیست ؟مثلا در امریکا فرانک سیناترا یک کاباره دار بزرگ است .

    از گلپایگانی می پرسم چرا خودت کاباره باز کرده ای ؟ درجواب با لبخند همیشگی اش می گوید :برای اینکه پایگاهی برای عرضه صدایم داشته باشم و این پایگاه درعین حال دراختیار بقیه دوستانم هم هست که میل دارند درکاباره بخوانند .



    اطلاعات بانوان / اسفند1354/شماره 971


    کاباره رقتن ،آسان ترین راه پولدارشدن (فسمت دوم )


    حمیرا





    حمیرا طرفداران بسیاری دارد و در کاباره هم شور و نشاط می آفریند و هم از اینکه درمیان مردم است بوجد می آید . او میگوید : مدت زیادی نیست که درکاباره برنامه اجرا می کنم .بعدازاینکه زندگی من و یاحقی ازهم پاشید من نمی توانستم فضای خانه را تحمل کنم به همین دلیل به کاباره رفتم تا باایجاد رابطه بامردم غم هایم رابفراموشی بسپارم .من وقتی روی صحنه کاباره می روم سراپااحساس می شوم و باشور و حال عجیبی ترانه هایم را میخوانم و صدایم را عرضه می کنم .

    به اعتقاد من اگر هدف خواننده از رقتن به کاباره صرفا جمغ آوری مال و ثروت نباشد درکاباره آواز خواندن کاربدی نیست چراکه بهرحال دوستداران یک هنرمند علاقه دارند از طریقی باخواننده مورد علاقه خود روبرو شوند واز نزدیک اورا ببینند ولی متاسفانه برای عده ای از خوانندگان ما کاباره یک منبع درامد بزرگ شده است تا انجا که انگار که بخواهند انجام وظیفه کنند مثل طلبکارها دوسه ترانه باعجله اجرا می کنند و می روند . بهرحال بازهم می گویم که من صرفا بخاطر روبروشدن بامردم و رهاشدن از انزوای همیشگی خودم به کاباره می روم نه بخاطرپول ..چرا که مسائل مادر مسائل پیش پاافتاده ای هستند .





    اطلاعات بانوان / شماره 971/اسفند 1354


    کاباره رفتن ،آسان ترین راه پولدار شدن (قسمت اول )






    مهستی

    مهستی از معدود خوانندگانی است که درکاباره سخت پرکاراست وبیشترین ماههای سال را در کاباره ها برنامه دارد و بقول خودش با فقر هم میانه خوشی ندارد .مهستی می گوید :« من نمی دانم چرا مردم فکر می کنند یک هنرمند باید زندگی فقیرانه ای داشته باشد . ،درحالیکه هنرمند نیز انسانی است باهمه احساسات یک انسان معمولی و دلش میخواهد زندگی مرفه و آرامی داشته باشد . من اگر درکاباره برنامه اجرا می کنم منظورم جمع کردن ثروت نیست منظورم بهرحال آینده ام را تامین کنم چراکه ما بیمه نیستیم و حقوق بازنشستگی هم نداریم و فردا اگر گرفتاری برایمان پیش آمد خودمان باید به داد خودمان برسیم .ضمنا نصف درامد من صرف خرید لباس می شود چراکه بهرحال ما باید همیشه بالباس های جدید روی صحنه حاضر شویم ».



    اطلاعات بانوان / شماره 971 / اسفند 1354

    توسط محمدادیته

  5. #245
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض



    مرتضی سخت به تکاپو افتاده است .


    مرتضی از سفر دوماهه خود به اروپا بازگشته است .بطوریکه می گفت :این سفر هم جنبه گردش و تفریح داشته هم جنبه تجاری که از نظر تجاری نتایج مطلوبی هم ببار آورده است .این چهره سرشناس هنری قصد دارد فعالیت خود را در زمینه تجاری ادامه دهد . مرتضی پیش از سفر دو آهنگ تازه آماده کرده بود که بزودی از رادیو و تلویزیون پخش خواهد شد . یکی از این دو اهنگ « تو عزیزی » نام دارد که از ساخنه های خود اوست با شعری از برادرش علی برجسته و دیگری آهنگی است که ثمره همکاری اردلان سرفراز و منوچهر چشم آذر شاعر و اهنگساز صاحب نام است .

    مرتضی برای جبران دوری دوماهه اش بشدت به ضبط اهنگ های جدید سرگرم شده است .او در طی سفر خود از ژنو ،نیس ،مونت کارلو ،رم ،فرانکفورت و پاریس دیدن کرده است .



    اطلاعات بانوان / شماره 1098 / شهریور 1357

  6. #246
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض



    فاتحان رفراندوم هنری سال 1352 مجله زن روز

    پایان انتظار در نتیجه نهایی بررسی 200 هزار رای مردم .

    * محبوبیت گوگوش سبب شد که علاوه برخودش ،فبلم بی تا و دوپنجره نیز از بیشترین آرا برخوردار شوند .


    *رامش عنوان خواننده موفق سال و مهستی عنوان محبوب ترین خولننده ترانه های موسیقی اصیل ایرانی رابدست آوردند .


    *تفکیک ارای خوانندگان از هنرپیشگان به رقابت دوساله بهروز وثوقی و عارف خاتمه داد .


    مجله زن روز / مرداد 1352 / شماره 434

  7. #247
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    پروفسور اریک نخجوانی: صدای هایده تلفیق قدرت حنجره و مهارت در تکنیک های آوازی

    هایِده واژه‌ای ایرانی به معنی آسمان پاک و وسیع که با نگاه به نام های آلمانی چون هایدی، هایدا و هایده در زبان فارسی رواج یافته است. هایده در سال 1321 هجری شمسی در تهران (و بنا بر قولی در یکی از روستاهای کرمانشاه) بدنیا آمد. وی کارش را در رادیو با برنامه گلهای رنگارنگ آغاز کرد و از همان اوایل نام خود را در شناسنامه موسیقی ایران به ثبت رسانید.

    هایده در سن بیست و شش سالگی، در ۱۳۴۷، فعالیت حرفه ای خود را با خواندن ترانه آزاده اثر استادش علی تجویدی که بر روی آخرین سروده رهی معیری ساخته شده بود آغاز کرد. اجرای این اثر با ارکستر بزرگ گلها در رادیو تهران موجب شهرت هایده شد. وی پس از اجرای چندین اثر دیگر از تجویدی، از نخستین سال های دهه ۱۳۵۰ به خواندن ترانه های پاپ علاقه مند شد که بیشتر از ساخته های جهانبخش پازوکی، محمد حیدری و انوشیروان روحانی بودند.

    ترانه هایی چون نوروز آمد، سوغاتی و گل سنگ از معروف ترین ترانه های هایده در آن دوران است. وی چندی پیش از پیروزی انقلاب راهی لندن شد و از ۱۳۶۱ در لس آنجلس به فعالیت ادامه داد. اجرای ترانه های نوستالژیکی که گویای حال ایرانیان از ایران گریخته و حتی ایرانیان مقیم داخل بود هایده را بیش از پیش محبوب ساخت.

    موسیقی این ترانه ها اغلب از فرید زلاند، صادق نوجوکی، آندرانیک، محمد حیدری، انوشیروان روحانی و ترانه ها سروده لیلا کسری (هدیه)، اردلان سرفراز، بیژن سمندر و … بود؛ همچنین باید از منوچهر چشم آذر نام برد که تنظیم های هنرمندانه او موجب جاودانگی ترانه هایی چون شانه هایت را برای گریه…، ساقی و یارب شد.

    از کنسرت های موفق هایده در خارج از ایران می توان به کنسرت ۱۹۸۲ با گروه سازهای ایرانی (به سرپرستی منوچهر صادقی) در دانشگاه یو.سی.ال.ای در کالیفرنیا، کنسرت های ۱۹۸۴ و ۱۹۸۶ در آلبرت هال (به رهبری فرنوش بهزاد) در لندن و کنسرت ۱۹۸۶ در موزیک هاله (هامبورگ) اشاره کرد.

    پروفسور اریک نخجوانی درباره صدای هایده در دانشنامه ایرانیکا (Encyclopedia Iranica) می نویسد: تلفیق قدرت حنجره و مهارت در تکنیک های آوازی، به صدای کنترآلتوی او جنس و طنینی نادر برای اجرای آواز داده بود. از آن گذشته، حس قوی او در زمان بندی موسیقایی، داشتن ریتم روان در اجرا و بیان شاعرانه و موثر موسیقایی، به او این امکان را داد تا هر ترانه ای را که می خواند به شکلی تاثیرگذار اجرا کند.

  8. #248
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    رمضان و سی سال ربنای شجریان

    سفره افطار ما ایرانیان سی سال است که با ربنای استاد شجریان و اذان موذن زاده اردبیلی رنگ و بوی دیگری یافته است و چه بسا بسیاری از هموطنان خارج از کشور که آنها هم با گوش سپردن به ربنای استاد روزه خود را باز می کنند.

    به گزارش خبرنگار مهر، مراحل ضبط و تولید ربنای استاد شجریان توسط زنده یاد حسین صبحدل که خود او نیز یکی از استادان تلاوت قرآن و موسیقی بود شکل گرفت. وی در جلسات مذهبی آیت الله طالقانی در مسجد هدایت، نشو و نما یافت و بعدها مسئولیت برنامه های مذهبی حسینیه ارشاد را نیز به عهده گرفت و شاگردان بسیاری نیز تربیت کرد.

    ربنای استاد مسلم آواز موسیقی ایرانی با پشتوانه آموزشهای دوران جوانی او و در روزهایی که در محضر پدر آموزشهای قرآنی می دید شکل گرفته است و در تیرماه سال 1358 برای نخستین بار در یک استدیویی ضبط شد. این قطعه بعدها در آلبوم به یاد پدر ضبط و اجرا شد.

    استاد محمدرضا شجریان درباره چگونگی اجرای این اثر می گوید : انگیزه اصلی من در خواندن این دعا تدریس آن به دو هنرجو بود و پس از اینکه این قطعه کامل شد برای ضبط امتحانی به همراه این دو شاگرد به یکی از استودیوها رفتیم و این دعا را بدون هیچ زمینه قبلی اجرا کردم و نسخه ای از این اجرا را را برای آموزش شاگردانم به آنها دادم اما پس از مدتی این قطعه بدون اجازه از رادیو پخش شد.

    آواز ربنا طبق سنت اجرایی این دعاها روی الحان قرآنی خوانده شده است این قطعه از دستگاه رست یا راست شروع شده و در خاتمه به دستگاه عجم (شبیه ماهور) مدلاسیون می شود ( نام عجم براین دستگاه که یکی از دستگاههای هفتگانه قرآنی است نشان دهنده عدم وجود چنین دستگاهی در الحان قدیم عربی است).

    آواز ربنا که در حقیقت می توان آن را تلاوت آوازی قرآن کریم نامید ( چون با هر یک از قرائتهای 7 گانه مشهور قرآن کریم متفاوت است )، بیان آوازی آیات 193 و 194 سوره مبارکه آل عمران است که آیه شریفه 193 را اساتید حوزه ادبیات و شعر بهترین ملاک و برترین نمونه صنعت ترصیع ( مرصع کاری ، جواهرنشاندن ) دانسته و به دانشجویان خویش چون تمثیل و استناد و مدل و الگو توصیه می کنند.

  9. این کاربر از Venus بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #249
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض





    یادی از حسن كامكار


    پدری دلسوز و هنرمند كه بهره‌مند از استعدادهای خدادادی هنر موسیقی بود. وی در سرزمینی به دنیا آمد كه طبیعت سرسبز و خرم زیبا و بكر، با آن كوه‌های مرتفع و سربه فلك كشیده كردستان تاثیر بر روح لطیف هنری‌اش گذاشت كه الهام‌بخش استعدادهای شگرفش در موسیقی بود.

    حسن كامكار آهنگ‌ها و تصانیف را در حافظه خود به طور خارق‌العاده‌ای حفظ داشته و اولین پل ارتباطی‌اش با موسیقی سه‌تار‌نواز نابینایی به نام علی‌خان بود. كامكار چنین می‌گوید: با زحمت زیاد و مشكلاتی چند توانستم چند شاهی جمع كرده و از علی‌خان تار خریده و در خفا تمرین كنم، ولی هر‌چند پدر و سایر افراد فامیل دور و نزدیك آن را بر سرم می‌شكستند، البته نه اینكه مخالف باشند كه من ساز یاد بگیرم، بلكه معتقد بودند كه باید به كارهای دیگری رسیدگی كرد. ایشان جزو ‌معدود هنرمندانی بود كه راه صعب و دشوار هنر جدی را پیش گرفته بود. وی تازه به 12 سالگی رسیده بود كه یك فرصت استثنایی پیش آمد و در مدرسه موزیك نظام استخدام شد و این تنها جایی بود كه از شر تنبیهات پدر رها شده و با این امر امكان پیگیری آن میسر می‌شد. او در دسته موزیك ارتش با انواع سازهای بادی آشنا شده و نواختن آنها را به خوبی و مهارت آموخت. در پانزده‌سالگی به نواختن ویولن همت گمارد و بعدها همین ساز تخصصی‌اش می‌شود.وی در هنرستانی آزاد به تدریس ویولن (كه ساز اصلی وی بود و آن را به شیوه فاخر و استوار ستاره پرفروغ هنر ایران ابوالحسن صبا می‌نواخت) مشغول شد.

    علی‌رغم تمام این مشكلات اقدامات زیادی در زمینه موسیقی علی‌الخصوص موسیقی كردستان ایجاد می‌كند. در آن زمان موسیقی محلی هیچ نت و علمی نداشت و وی توانست بسیاری از قطعات محلی كردستان را به طور علمی حفظ و ضبط كند. در واقع وی با این كار به موسیقی فولكلور كردی اعتبار و منزلتی داد كه در حال حاضر همه این كاست‌ها در آرشیو رادیوی كردستان موجود است.

    وی در سال 1340 اولین هنرستان موسیقی كردستان را با حمایت وزارت فرهنگ آن زمان تاسیس كرد و در سال‌های 46 و 47 توانست 4 گروه موسیقی تشكیل دهد. كه یك گروه از آنان گروه بانوان و یك گروه دیگر كودكان بودند و ایشان برای این گروه‌ها قطعاتی می‌ساخت و به تمرین با آنان می‌پرداخت.

    البته این چند گروه تا اوایل انقلاب نیز فعالیت داشتند. حسن كامكار باعث شد تا مردم كردستان به موسیقی علاقه پیدا كرده و جو سنگینی كه حاكم بود از بین برود. علاقه وی به توسعه و بسط این هنر بود و درواقع به همت ایشان فرزندانش را علاقه‌مند كرد تا جایی كه آنها در این عرصه به فعالیت‌های چشمگیری دست پیدا كردند. او دارای 8 فرزند نوازنده و آهنگساز است كه از شاخص‌ترین نمونه‌های پرورش یافته‌اند؛ از جمله: هوشنگ، بیژن، پشنگ، ارسلان، قشنگ (كه ایشان ضمن آموزش ویولن نزد پدر پس از چندی به سه‌تار روی آورد و نزد هنرمندانی چون: هرمزی، محمدرضا لطفی و علیزاده كار كرده و بهره گرفت)، ارژنگ و اردشیر و اردوان را هم می‌توان نام برد.

    هوشنگ كامكار در زمینه آهنگسازی تحصیلات آكادمیك دارد و آثار زیادی و همین‌طور سازهای ایرانی ساخته است. در زمینه كمانچه اردشیر كامكار توانست تحولاتی را ایجاد كند، با توجه به اختلاف از نظر فرم، نواختن و شكل كه با ویولن دارد، وی این ساز را همپای ویولن قرار داد

    اولین اركستر خانوادگی كامكارها در سال 1344 شكل گرفت، در این گروه سازهای مختلفی به كار گرفته شد مثلاً حسن كامكار ویولن می‌نواخت. قشنگ فرزند وی عهده‌دار خوانندگی‌اش بود. هوشنگ به اتفاق بیژن كامكار به نواختن آكاردئون با گروه همراه بودند و پشنگ و ارژنگ نیز سنتور و جاز می‌نواختند.

    در سال 1349 یك اركستر نیمه‌حرفه‌ای تشكیل دادند. در آن موقع لطفی كه برای خدمت سربازی به سنندج رفته بود به گروه اضافه می‌شود طوری كه در برخی از كنسرت‌ها با قدرت خارق‌العاده خود تكنوازی گروه را به عهده داشت.

    حسن كامكار در روز 24 اردیبهشت 1370 نیز دار فانی را وداع گفت. ایشان كه اول فروردین‌ماه 1302 به دنیا آمد در 68 سالگی زندگی پرجنبش و جوشی داشت و فرزندان خود را به عنوان یادگاری از خود به جای گذاشت تا هیچ‌وقت جای خالی وی در عرصه موسیقی احساس نشود، یادش گرامی باد.

  11. #250
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض



    دوباره می‌سازمت وطن

    اگرچه با خشت جان خویش

    ستون به سقف تو می‌زنم

    اگرچه با استخوان خویش
    .

    این نگاه سیمین بهبهانی، شاعر بزرگ معاصر ما به ایران است. به موازات شعر سیمین و در سایه این شاعر بلند بالا، شخصیتی کم‌نظیر، محکم و ظلم‌ناپذیر قد برافراشته که او را به عنوان انسانی پیشرو و روشنفکری ناب به جامعه معرفی می‌کند.

    اگر ایران به داشتن سعدی و حافظ به خود می‌بالد، با تمام مصائب و بلایایی که بر این سرزمین بزرگ رفت و می‌رود نشان داده که هنوز می‌تواند به داشتن نیما و سیمین بهبهانی بنازد.

    باری، نه با این اوصاف سیمین بهبهانی بزرگتر می‌شود و نه کسی می‌تواند او را از جایگاهش بجنباند. همچون کوهی بلند در سرزمین ما ایستاده و حضور روشنفکر و شاعر تاریخ ایران را اعلام کرده است.

    سیمین بهبهانی حدود ۷۰ وزن تازه به غزل پارسی افزوده که غزل را از تکرار و انجماد و شعر غنایی نجات داده و جایگاهی تازه بر آن یافته است. در جوار این شاعر بزرگ، معلمی هم در دبیرستان‌های تهران ۳۰ سال تمام به دختران وطن ادبیات فارسی آموخته.

    و در جوار این شاعر گران‌قدر مادری، دقیقاً به شکل سنتی‌اش مادر، فرزندان خود را تر و خشک کرده تا سرانجام و قوام یابند. و در جوار این شاعر ارجمند یکی از ستون‌های اصلی کانون نویسندگان ایران شب و روز تلاش کرده و در جوار این غزلسرا، سیمین داستان هم نوشته، خاطره هم نگاشته، شعر نو هم سروده و در راهپیمایی‌ها کنار زنان و دانشجویان و کنار زندانیان سیاسی حضور یافته است.

    و این زن ساده و مهربان تیشه فرهاد را برداشته و خود را تراشیده و تراشیده و تراشیده تا تندیش گران‌قیمتی پدید آورد و آورده است.

    سیمین بهبهانی متولد ۲۸ تیر ماه ۱۳۰۶، تهران. من در کنار سیمین چه در خانه، چه در کانون نویسندگان، چه هنگامی که مدیر مجله ادبی بودم و چه به عنوان یک نویسنده از موهبت‌های بی‌نظیری بهره برده‌ام. و این افتخار نصیبم شده که شاگرد او باشم؛ رفیقش، پسرش و همراهش.

    سیمین بهبهانی برای شرکت در کنفرانس پن به برلین آمده بود. در دیداری که داشتیم لابه‌لای حرف‌ها و گشت و گذار در خاطرات فرصتی هم پیش آمد تا در مورد یکی دو موضوع مهم شعری سیمین بهبهانی صدایش را ضبط کنم. باید در مورد این یکی دو موضوع با او حرف می‌زدم. گفت و گوی ما حالت مصاحبه ندارد، همین‌جوری با هم حرف زده‌ایم. همین گفت و گوی ساده.



    شما حدود ۶۰ وزن تازه‌ به غزل فارسی اضافه کرده‌اید. یعنی من فکر می‌کنم ۶۰ وزن تازه را شما ایجاد کردید و ساختید.

    من خودم که شمردم دیدم ۷۰-۶۰ تاست، ولی دقیقاْ هنوز نشمرده‌ام که ببینم چه قدر است. مسأله یک ۲۰ -۱۰ ‌تایش نیست، ولی خب این کاری بوده که به لزوم این که از این ساختار گذشته فرار بکنم و فرار کنم از آن کلامه‌هایی که با قالب گذشته انس گرفته بود و ناگزیر بودیم از آن‌ها استفاده کنیم، من این فاز تازه را تجربه کردم و در این تجربه خب خدا را شکر که موفق بودم.

    اول برایم خیلی سخت بود، از دو جهت. یکی از جهت دوستانم، آن‌هایی که من را دوست داشتند حتا، می‌ترسند دست به کار خطرناکی زده باشم که شعرم بد بشود بعد از آن. چون اول این وزن‌ها به گوش سخت می‌آمد و ناجور می‌آمد. واین که از یک جهت دیگر برای خودم هنوز به اصطلاح آینده‌اش روشن نبود. ولی شروع کردم به کار و در همان اوایل کار فهمیدم که توفیق یارم خواهد بود و شروع کردم به کار.

    الحمداله الان کاری که می‌کنم، کاری‌ست که دیگر مستقل و منحصر به فرد برای خودم است. یعنی آنچه می‌خواهم بگویم، و آنچه کلام روزانه‌ است، کلام این دوران است، با آن مضامینی که می‌تواند مال این دوران باشد در شعرم جایگزین کردم.

    اعم از این که یک مطلب روانشناسی باشد، یک داستان باشد، یک فولکلور باشد، یک گفت و گو باشد، یک مسأله‌ی سیاسی باشد، یک مسأله‌ی عاطفی باشد، این‌ها همه را به راحتی می‌توانم در قالب اوزان بریزم بدون این که لنگی پیدا کند، بدون این که یادآور شعر گذشته باشد.



    آخر آن زمان که شما شروع کردید به شعر سرودن، دوره‌ای‌ست که شعر نو باب شده. بسیاری دارند می‌کوبند و روی آن بحث می‌کنند و نیما آمده. و بعد شما می‌دانید در کشوری که حافظ و سعدی وجود دارند و این‌که می‌گویند غزل به آسمان چسبیده دیگر، فکر می‌کردید به این نقطه برسید؟

    چون ریسک بسیار خطرناکی کردید شما. یعنی بسیاری تجربه کردند در شعر کلاسیک و هیچی نشدند، خودتان می‌دانید. چه توانی در خودتان می‌دیدید که امروز، واقعا می‌گویم، یعنی بدون تعارف من به شما می‌گویم، یک شعر هم‌طراز حافظ به نام سیمین بهبهانی ایران دارد که این حرف من نیست، مردم می‌دانند. وقتی چیزی را مردم همه صحه می‌گذارند، تبدیل به اسطوره می‌شود!

    این لیاقت را در خودم نمی‌بینم با حافظ مقایسه بکنم ...



    حافظ سر جایش هست، سیمین بهبهانی سر جایش. ولی شما می‌دانستید که دارید این ریسک خطرناک را می‌کنید؟

    تقریباً می‌دانستم که ریسک است، ولی مطمئن بودم که موفق می‌شوم، چون در همان اوایل کار من دیدم که مسلط هستم به این کار. دیگران البته شک داشتند، ولی یواش یواش آن‌ها هم مسلط شدند و قبول کردند و حالا خوشحالی می‌کنند که من شکست نخوردم.



    نه خب، مثلاً دوره‌های مختلف شعری دارید ...

    من مجبور بودم. من حتی مثلاً فرض کنید با زبان امروز سعی می‌کردم شعر بگویم: «پس آن چنان شدیم که گریه‌ات برای ما/ آن بیشه‌زار به سرخ نشین من نیای ما.» این مضمون کاملا نو است. یعنی درباره‌ی مسخ‌شدن و این که مثل میمون مثلاً بشویم که میمون به حال ما گریه کند، این از لحاظ گفتاری یک مضمون تازه است.

    ولی من نمی‌دانم چه طور بود که یک دفعه یادم می‌افتاد، تا این را می‌خواندم، این بیت می‌آمد که هیچ تناسبی هم با این ندارد: «ای روبهک چرا نشستی به جای خویش/ با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش.» این یک دفعه می‌آمد تو ذهن من. من می‌فهمیدم که هر قدر ما با مفاهیم تازه کار کنیم، به یک جوری یادآور آن زبان کلاسیک شعر فارسی است و نمی‌شود.

    و کلمات امروزی را من نمی‌توانستم بندازم توی آن قالب کلاسیک. الان مثلاً فرض کنید یک شعر دارم «آدم شدی، نشدی» که اگر یادم بیاید این شعر را تمام برایت بخوانم، می‌بینی که چطور آدم می‌تواند از کلمات تازه، باب روز و چیزهایی که مضمون تازه در مایه‌ی تازه خودش این کلمات را می‌آفریند...



    می‌گوید: آدم شدی؟ نشدی! نه، نه!

    آدم شدی؟ نشدی! نه!

    بس کن ز هرزه دویدن

    تا آن بهشت خیالی،

    سگ دو زدن، نرسیدن

    هر جا که معرکه دیدی،

    رفتی و جامه دریدی

    حاشا کرامت برگی،

    پوشای جامه دّریدن

    تا آستانه‌ی پیری،

    جان کنده‌ای که نمیری

    یکدم بمیر که سخت است،

    زهر مدام چشیدن

    رامت نکرده سواری،

    بر گـُرده زخم که داری؟

    ای اسب لایق میدان،

    حیف از تو بار کشیدن

    آدم شدم؟ نشدم، نه!

    چون گوسفند به مرتع

    خواندم ترانهِ بع بع

    کردم نشاط چریدن

    از گله گرگ بسی خورد

    از گله گرگ بسی خورد

    وز مانده، دزد بسی بُرد

    من گرم دُمبه تکانی

    من گرم دُمبه تکانی

    دیدم چنان که ندیدن

    قصاب میرسد از راه

    در مشت تیغه‌ی خون‌خواه

    من سر نهاده به درگاه

    آماده بهر بُریـدن

    کو آن نماد دلیری،

    آن شیر درخور شیــری

    خورشید از پس پشتـش

    بر کرده سر به دمیدن

    شیطان شدن خوشم آید،

    آتش مزاج، که باید

    بر خاک، سجده نکردن،

    غیر از خدا نگـزیدن

    این شعری‌ست که به کلی محتوایش، قالبش و شکلش با شعر قدیم فرق دارد و من می‌توانم توی این قالب این حرف‌ها را بزنم. توی قالب قدیم نمی‌توانستم به این راحتی آن‌چه را که می‌خواهم بگویم. بنابراین کاری‌ست که شده، حالا راهی‌ست که رفته‌ام و اطمینان دارم که سخت است برای دیگران.

    دیگران هم شاید خوب نتوانند. تا حالا که ندیده‌ام کسی بتواند هموار کند و من امید به او ببندم. ولی خب اگر حتی یک سیستم شعری، یک قالب شعری به این شکل بماند، منحصر به خودم است و کسی نداشته. گویی که من فکر می‌کنم که در آینده بتوانند کسانی در این قالب خوب کار بکنند.

    آخر شعر مثلاً از نظر مضمونی مثلاً فلسفی، سیاسی، اجتماعی و گاهی اوقات نمی‌دانم عاطفی، می‌دانی! خیلی از شعرها می‌آیند شعرشان را می‌گویند، یک دیوان دو دیوان، بعد صدتا شعر می‌گویند و یک جا جامعه یک تکان می‌خورد.

    من خودم به عنوان یک شاهد، یعنی کسی که افتخارش را داشتم تو مجله‌ی «گردون» مثلاً مثل شعر «شتر» یا «پسته»، که همه‌اش الان یادم نیست، ولی تو آن سال‌ها شما دستنویس‌تان را می‌دادید به من و من می‌بردم چاپ می‌کردم و هر شعر شما یک واکنش سریع تو جامعه ایجاد می‌کرد.

    جامعه همیشه واکنش نشان می‌داد و همیشه هم فکر می‌کردم شما از هیچچی نمی‌ترسید، یعنی واقعا حتی از مرگ هم نمی‌ترسیدید. هیچ‌وقت. توی خانه‌ی خودتان راه می‌روید. یعنی آدمی که هیچ گناهی ندارد، از هیچ چیز باک و ترس ندارد. یک شخصیت علاوه بر این که آزاد هست، یک آزادگی نهادینه‌شده در خودش دارد.

    می‌دانید، کنار این شخصیت آنوقت شعرهایی می‌گفتید که هر شعرش یک واکنش بود. مهاجرانی جواب می‌داد، نمی‌دانم کیهان پاسخ می‌داد. خودتان می‌دانستید که شعرهایی که دارید می‌گویید تو جامعه چه توپی انداختید تو خانه‌ی آن‌ها؟

    این یک نشان راکسیون است، یک بازتاب است. آنچه به من وارد می‌شد بازتاب این شعرها بود و شاید من تا حالا زنده‌ مانده‌ام و تحمل این همه رنج و تهمت و سختی و این‌ها را داشتم، بی‌حرمتی را تحمل کردم، شاید به این علت است که همین شعر را داشتم. یعنی می‌توانستم با این دفع بکنم تمام آن ناراحتی‌های روحی که به من وارد می‌شد، با یک شعر تمام می‌شد.

    این بوده که من توانستم که دائم بچسبم به آن دامنه‌ی شعر و خودم را حفظ بکنم و مهم‌تر از آن توانستم از آن ناملایمت‌هایی که رنج می‌برم، آن جامعه‌ای را که می‌بینم رنج می‌برد، آن‌ها را منعکس بکنم. یک چیز دورانی باقی بگذارم. یعنی تاریخ را از روی تاریخ شعرهایم می‌فهمم. وقایعی که اتفاق افتاده با این شعرها به یاد می‌آورم. یعنی...



    مثل مثلاً «تندیس آهویت مبارک»

    آره. تمام این‌ها. جنگ شده، جنگ تمام شده، فلانی زندانی شده، فلانی نمی‌دانم کشته شده، فلان واقعه اتفاق افتاده، جنگ تمام شده، نمی‌دانم بعد از جنگ مثلاً فرض کنید چه ماجراهایی پیش آمده. این‌ها همه تو شعر من منعکس است. هرکدام را که می‌خوانم، می‌بینم که خاطره‌ای ازش دارم.

    دو سه سال پیش کنفرانسی داشتم در دانشکده‌ی استنفرد که دکتر میلانی دعوت کرده بود، عده‌ای را از ایران دعوت کرده بود که اتفاقا از ملی‌¬ مذهبی‌ها هم بودند. خانم طالقانی بود، یک عده‌ای هم از همان به اصطلاح خودی‌های نخودی شده باز بودند که رفتیم آنجا. سروش بود و این‌ها بودند.

    من واقعه‌ی انقلاب را از ابتدا، از آن کشتارهای اول رژیم، آن غوغاهای خیابانی تا زمانی که آنجا بودم که دو سال پیش بود، با شعر از هر شعری دو سه خط انتخاب کرده بودم و این تاریخ این دوره را با همان شعرها نوشته بودم و آمده بودم تا همان زمان معاصر. این شعر علاوه بر این که شعری‌ست که من می‌خواهم، شعری‌ست که من دوستش دارم، شعری‌ست که عواطف من را منعکس می‌کند، درعین ‌حال تاریخ‌گذاری هم می‌کند. یعنی نشان می‌دهد که چه اتفاقاتی در طول دوران سی‌ ساله بخصوص افتاده است.

    من فکر می‌کنم جامعه باید خودش وجدان داشته باشد. این جمله را قبول ندارم که شاعر و نویسنده باید وجدان جامعه باشد. جامعه باید خودش وجدان داشته باشد.

    ولی یک‌جایی به عنوان آنتن گیرنده، یعنی حساس‌ترین نقطه‌ی جامعه یک‌باره مثل عصب جامعه که به محض این که هر اتفاقی می‌افتد، یکباره تمام بدن شروع می‌کند به درد، همیشه فکر می‌کنم شما را بعنوان صدای خودم احساس کردم. صدای همه‌ی ما بودید شما و خب این یک بخشی از زندگی من است، یک بخشی از عمر من است.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •