میل به فدا کردن خود براى معشوق به گستردگی ميل به غذا نیست، اما واقعا وجود دارد. توضیح در این مورد ندادید ...
میل به فدا کردن خود براى معشوق به گستردگی ميل به غذا نیست، اما واقعا وجود دارد. توضیح در این مورد ندادید ...
به این دلیل توضیحی ندادم که مطلقاً اعتقادی به عنوان و اهمیتی که برای یک واکنش موردی و ساده که هزاران مثال می شه از این نوع زد، ندارم. در مورد میل به فدا کردن برای معشوق بخوام توضیح بدم باید در مورد میل به شنا کردن در دریا، میل به ترس از شنا کردن در دریا، میل به درس خواندن، میل به درس نخواندن، میل به مصرف کوکایین و میل به ترک مصرف کوکایین هم توضیح بدم. که تمام این امیال وجود دارند.
محبوبیت بیشتر :یعنی طرفداران بیشتر در زندگی اجتماعی که برای بقا و تولید مثل سودمند بوده.
فداکاری هم چیزی هست که محبوبیت میاره.
Last edited by danielo; 23-09-2014 at 13:35.
دوستمون نظرشون رو گفتن و خب منم موافقم باهاشون و تکرار نمیکنم حرفاشونو ...
اما خب من خواستم که شما نیاز معنوی رو تعریف کنید . دقیقا یعنی چی یک رفتار نیاز معنوی رو ارضا میکنه ؟؟
یعنی دقیقا وقتی میگید نیاز معنوی دارید به چه جنبه ای از انسان اشاره میکنید ؟ وقتی من میگم لذت/ رنج ، دارم به ساختار مغزش اشاره میکنم که ما میبینیم عملکردشو و بررسیش میکنیم با متد خاصی .
قبلا هم گفتیم که وقتی میگیم فطرت ، همگانی بودنش مهمه ... شما دارید به رفتار اشاره میکنید نه الزاما رفتار غیراکتسابی که در همه ما انسان ها باشه. میل به فدا شدن در راه معشوق ، در خیلی ها نیست !
اینکه بپرسید خب چرا برخی ها حاضرن حتی خودشون رو برای معشوق به کشتن بدن ، چون ابن به نظر تناقض داره با توجیه های مادی از رفتار انسان ، سوال غلطی نیست . ولی اینکه اینها رو رفتار های فطری بگیریم مشکل داره .
در هر صورت همونطور که قبلا اشاره کردن میل به بقا رو باید در یک مفهوم کلی تر که همون رنج و لذت هست ببینید . مثلا کسی که به جهاد و کشته شدن در راه خدا باور داره ، معتقده بقا و ارامش ابدی در جهانی بعد از این جهان نهفتست . همچنین باوری در ذهن وجود داشته باشه دیگه عمل این فرد باز هم در همون چارچوب قبلی قابل توجیهه
یا مثلا خودکشی ، زمانی که فرد از زندگی فعلی خودش به ادازه ای احساس رنج کنه که این رنج بیش از رنج و ترسش از مرگ باشه ، فرد دست به اینکار میزنه ...
شاید گاهی دلیلش میل به محبوبیت باشه اما در اکثر موارد ناشی از میل به محبوبیت نیست، هر چند خود میل به محبوبیتی هم که فرد میدونه با مرگ همراه، میشه مصداق یکی از امیال معنوی
شاید با یه مثال ملموس تر بتونم منظورم از نیاز معنوی رو بهتر برسونم. خیلی وقتا پیش میاد که انسان تو یه دو راهی قرار میگره، یک طرف نیازهای مادی و غریزی انسان هستن، یعنی اونایی که ناشی از فرگشت هستن و شانس بقا رو افزایش میدن (مثه خوراک، سکس، خواب، پول، مقام و ...) طرف دیگه نیازهای هستن که به هیچ یک از این نیازها مربوط نمیشن، یعنی غیر مادی (معنوی) هستن، مثل غرور و شخصیت، میبینیم که در بسیاری از موارد انسان در این دو راهی از نیازهای مادی و اساسیش میگذره و حاظر نمیشه بخاطر یک منفعت مادی غرور و شخصیتش رو خرد کنه. یعنی ذلت رو نمیپذیره، هر چند میدونه با این کارش شانس بقای خودش رو کمتر میکنه، تا جایی که گاه این ترجیح به مرگ فرد منجر میشه.
منظورم از نیازهای معنوی چنین نیازهای هستن، یعنی نیازهای که ریشه در نیازهای زیستی و فرگشتی ما ندارن، نیازهای غیر مادی و غیر حیوانی انسان، نیازهای که این دنیایی نیستن، نیازها و رفتارهای که با معیارهای این دنیایی و فرگشت غیر منطقی هستن
فقط من یک نکته رو دوباره بگم و اون اینکه امکان نداره انسان نیاز یا رفتاری داشته باشه و این نیاز/رفتاری فعل و انفعالاتی در مغز انسان نداشته باشه. من نمیدونم تصور شما از روح چیه، اما تا جایی که من اطلاع دارم کسانی که معتقد به روح و نیازهای غیر مادی هستن نمیگن که این نیازها نباید هیچ انعکاسی در مغز داشته باشن. ملاک معنوی بودن یک نیاز یا رفتار از نظر این افراد این نیست که هیچ واکنشی در مغز نداشته باشه (که چنین چیزی امکان هم نداره)، بلکه ملاک اینه که این نیاز/رفتار با حساب های مادی و این دنیایی و میل به بقا جور در نمیاد، مثه مثالای که زدم
این میل انسان به حفظ شخصیت و عزت نفسش رو میشه به عنوان یکی از امیال فطری انسان تام برد، باز هم تکرار میکنم که بر اساس تعریف فطرت، برای فطری بودن یک نیاز/رفتار لزومی نیست که در همه نمود داشته باشه
اونهایی که خودشون رو فدا میکنن لزوما مذهبی نیستن، تاریخ خیلی نشون میده افرادی رو که در راه میهن یا عقیدشون خودشون رو فدا کرد، افرادی که به هیچ وجه اعتقادات مذهبی هم نداشتن.در هر صورت همونطور که قبلا اشاره کردن میل به بقا رو باید در یک مفهوم کلی تر که همون رنج و لذت هست ببینید . مثلا کسی که به جهاد و کشته شدن در راه خدا باور داره ، معتقده بقا و ارامش ابدی در جهانی بعد از این جهان نهفتست . همچنین باوری در ذهن وجود داشته باشه دیگه عمل این فرد باز هم در همون چارچوب قبلی قابل توجیهه
میشه به عنوان مثال خیلی از مارکسیست ها رو مثال زد، که اساسا ماتریالیست بودن و ضد مذهب و برخیشون اصلا جزوه طبقه کارگر و پرولتاریا هم نبودن، جزوه طبقه سرمایه دار بودن، یعنی هیچ چیز بقاشون رو تهدید نمیکرد، با این وجود جذب آرمانهایی مارکسیسم شدن و حاظر شدن در راه آرمانهای این مکتب خودشون رو فدا کنن ... این رفتار انسان رو چطور میشه صرفا بر اساس نیازهای مادی و حیوانی توجیه کرد؟ با توجه به اینکه بعضی از این افراد از نظر مادی در رفاه (ول بینگ) کامل بودن، چه نیازی باعث شده این افراد به نفع یه طبقه دیگه وارد مبارزات انقلابی بشن که میدونستن ممکنه آخرش کشته شدن باشه؟
به نکته خوبی اشاره کردی، صادق هدایت مثال خوبیه، کسی که از نظر نیازهای مادی و رفاه هیچی کم نداشت، خانواده ریشه دار و ثروتمند، خودش نویسنده معروف و ...، با این وجود میبینیم نیاز عمیقی داره تا معنی و هدف زندگی رو بفهمه، و چون جوابی برای نیازیش نمیتونه پیدا کنه، خودش رو میکشه! یعنی اون چیزی رو که بر اساس معیارهای مادی، این دنیایی و منطق باید محور تمام رفتارهاش باشه (بقا) خودش با دست خودش از بین میبره. آیا خود این نیاز به درک معنای زندگی یک نیاز غیرمادی/معنوی نیست؟ نیازی که برای انسان متفکر از همه نیازهای مادی و حیوانی مهمتر و حیاتی تره ...یا مثلا خودکشی ، زمانی که فرد از زندگی فعلی خودش به ادازه ای احساس رنج کنه که این رنج بیش از رنج و ترسش از مرگ باشه ، فرد دست به اینکار میزنه ...
Last edited by N I G H T P E A C E; 24-09-2014 at 12:50.
انسان فطرت دارد زیرا اگر نداشت چگونه می توانست سخن بگوید؟
یعنی لال ها فطرت ندارن؟
موجوداتی که می توانند آزادانه سخن بگویند فطرت دارند ولی انسان هایی که لال هستند از اصل خود فاصله نگرفته اند حتی به واسطه گناهانی که باعث شده از نعمت صحبت کردن محروم باشند. بنده فکر نمی کنم گناهکاران فطرت خویش را از دست می دهند زیرا راه برای توبه باز است.
و در مورد لال های مادرزاد؟ در رحم گناه کردن یا تقاص گناه اولیاشون رو میپردازن؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)