تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن
به باد ده سر و دستار عالمی یعنی
کلاه گوشه به آیین سروری بشکن
نی دولت دنیا به ستم میارزد
نی لذت مستیاش الم میارزد
نه هفت هزار ساله شادی جهان
این محنت هفت روزه غم میارزد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد در این کوچه که فرهاد نکرد
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شدهست
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به درنرود
در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به در آیی
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی
چرا مذمت رند شرابخواره کنم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)