(ای در میان جان و جان از تو بی خبر
از تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
جویندگان گوهر دریای حسن تو
در وادی یقین و گمان از تو بی خبر)
و:
(شب مست یار بودم و در های های او
حیران آن جمال خوش و شیوه های او
در هوش ها فتاده نهایت بی هشی
در گوش ها فتاده سریر صدای او)