تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 25 از 42 اولاول ... 1521222324252627282935 ... آخرآخر
نمايش نتايج 241 به 250 از 418

نام تاپيک: اشعار مادر

  1. #241
    حـــــرفـه ای ***Spring***'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    ♠♠♠♠♠♠♠
    پست ها
    6,296

    12 مـــــادر ، نور خدا شكفته ز سيمای مادر ...



    دنيا رهين تربيت و رای مادر است
    روشن جهان به طلعت زيبای مادر است

    بر هر كه بنگری ، ز بزرگان روزگار
    پرورده‌ی دو دست توانای مادر است


    كانون عشق و عاطفه باشد وجود او
    نور خدا شكفته ز سيمای مادر است


    من وصف مادرا چه بگويم كه گفته‌اند
    باغ بهشت زير كف پای مادر است



    ابراهيم صفایی









    .

  2. 6 کاربر از ***Spring*** بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #242
    حـــــرفـه ای ***Spring***'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    ♠♠♠♠♠♠♠
    پست ها
    6,296

    12 مـــــادر ، آهن‌ربای قلب و خورشید و نور چشم ، مادر ...



    « مادر آهن‌ربای قلب و ستاره قطبی چشم کودک است. »


    جورج هربرت





    دامن مادر ، نخست آموزگار كودك است
    طفل دانشور ، كجا پرورده نادان مادری



    پروين اعتصامی





    « مادر ، سازنده جهان و تابلوی آفریدگار است. »


    بتهوفن





    « یک مادر خوب به صد استاد و آموزگار می‌ارزد. »


    جورج هربرت





    هميشه دختر امروز مادر فرداست
    ز مادر است ميسر ، بزرگی پسران



    پروين اعتصامی









    .

  4. 6 کاربر از ***Spring*** بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #243
    آخر فروم باز Consul 141's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    محل سكونت
    BandarAbbas
    پست ها
    1,870

    پيش فرض

    به خاطر داري ؟
    آن روزها كه من كوچك بودم و دستانم در دستانت گم ميشد .
    وقتي دست كوچكم در دستانت بود بيشترين حس آرامش عمرم را داشتم .

  6. 4 کاربر از Consul 141 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #244
    آخر فروم باز Consul 141's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    محل سكونت
    BandarAbbas
    پست ها
    1,870

    پيش فرض

    کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم
    چقدر مثه بچگیام لالاییاتو دوست دارم
    سادگیاتو دوست دارم خستگیاتو دوست دارم
    چادر نماز و زیر لب خدا خداتو دوست دارم
    کاشکی رو طاقچه ی دلت آیینه و شمعدون می شدم
    تو دشت ابری چشات یه قطره بارون می شدم
    کاشکی می شد یه دشت گل برات لالایی بخونم
    یه آسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم
    بخواب که می خوام تو چشات ستاره هامو بشمرم
    پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم
    دنیا اگه خوب اگه بد، با تو برام دیدنیه
    باغ گلای اطلسی، با تو برام چیدنیه
    .
    .
    کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم
    لالاییاتو دوست دارم، انس صداتو دوست دارم

  8. 2 کاربر از Consul 141 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #245
    آخر فروم باز Consul 141's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    محل سكونت
    BandarAbbas
    پست ها
    1,870

    پيش فرض

    مهربانتر ز دل عاشق مادر دل نیست
    به دو گیتی چو دل صادق مادر دل نیست
    دل پاکی طلبیدم که کنم هدیه به او
    هرچه گشتم به خدا لایق مادر دل نیست

  10. 4 کاربر از Consul 141 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #246
    آخر فروم باز Consul 141's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    محل سكونت
    BandarAbbas
    پست ها
    1,870

    پيش فرض

    چه زيباست به خاطر تو زيستن وبراي تو ماندن
    و به پاي تو مردن و به پاي تو سوختن
    وچه تلخ غم انگيز است دوراز تو بودن
    وبدون خوشبختي زيستن براي تو گريستن
    وبه عشق و دنياي تو نرسيدن......

  12. 2 کاربر از Consul 141 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #247
    آخر فروم باز Consul 141's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    محل سكونت
    BandarAbbas
    پست ها
    1,870

    پيش فرض

    ای بهترین ترانه و بهانه برای نفس کشیدن،
    روزی سکوت من شکسته خواهد شد و تو آن
    روز خواهی دید که در من جز نام تو چیزی
    نیست.بگذار به احترام تمام مهربانی هایت،از
    جا برخیزم که زلالی ات را فقط در نهرهای روان
    بهشت می توان دید و مهربانیت را در زیر سایه
    مجنون ترین درخت دنیا احساس کرد

  14. 3 کاربر از Consul 141 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #248
    حـــــرفـه ای ***Spring***'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    ♠♠♠♠♠♠♠
    پست ها
    6,296

    12 مـــــادر ، صد دشت آفتابی در چشم‌های مادر ...



    در چشم‌های مادر



    در چشم‌های مادر صد دشت آفتابی


    صد کوهسار پر برف صد آسمان آبی


    در چشم‌های مادر خوبی و مهربانی


    در چشم‌های مادر آواز باد و باران


    شادابی هزاران گلزار در بهاران


    در چشم‌های مادر امید شادمانی




    محمود کیانوش










    .
    Last edited by ***Spring***; 15-06-2009 at 15:27.

  16. 5 کاربر از ***Spring*** بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #249
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    ای وای مادرم

    آهسته از بغل پله ها گذشت
    در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
    اما گرفته دور و برش هاله اي سياه
    او مرده است و باز پرستار حال ماست
    در زندگي ما همه جا وول مي خورد
    هر كنج خانه صحنه اي از داستان اوست
    در ختم خويش هم به سر و كار خويش بود
    بيچاره مادرم هر روز مي گذشت از ين زير پله ها
    آهسته تا به هم نزند خواب ناز من
    امروز هم گذشت
    در باز و بسته شد با پشت خم از اين بغل كوچه مي رود
    چادر نماز فلفلي انداخته به سر
    كفش چروك خورده و جوراب وصله دار
    او فكر بچه هاست هر جا شده هويج هم امروز مي خرد
    بيچاره پيرزن همه برف است كوچه ها
    او از ميان كلفت و نوكر ز شهر خويش
    آمد به جستجوي من و سرنوشت من
    آمد چهار طفل دگر هم بزرگ كرد
    آمد كه پيت نفت گرفته به زير بال هر شب
    درآيد از در يك خانه ی فقير
    روشن كند چراغ يكی عشق نيمه جان
    او را گذشته ايست سزاوار احترام
    تبريز ما ! به دور نماي قديم شهر
    در باغ بيشه خانه مردي است با خدا
    هر صحن و هر سراچه يكي دادگستري
    اينجا به داد ناله مظلوم مي رسند
    اينجا كفيل خرج موكل بود وكيل
    مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
    در باز و سفره ، پهن بر سفره اش چه گرسنه ها سير مي شوند
    يك زن مدير گردش اين چرخ و دستگاه
    او مادر من است
    انصاف مي دهم كه پدر راد مرد بود
    با آن همه در آمد سرشارش از حلال
    روزي كه مرد روزي يك سال خود نداشت
    اما قطار ها ی پر از زاد آخرت
    وز پي هنوز قافله هاي دعاي خير
    اين مادر از چنان پدري یادگار بود
    تنها نه مادر من و درماندگان خيل
    او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود
    خاموش شد دريغ نه او نمرده است مي شنوم من صداي او
    با بچه ها هنوز سر و كله مي زند ناهيد لال شو
    بيژن برو كنار كفگير بي صدا
    دارد براي نا خوش خود آش مي پزد
    او مرد و در كنار پدر زير خاك رفت اقوامش آمدند پي سر سلامتي
    يك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود
    بسيار تسليت كه به ما عرضه داشتند
    لطف شما زياد
    اما نداي قلب به گوشم هميشه گفت :
    اين حرفها براي تو مادر نمي شود.
    پس اين که بود ؟ ديشب لحاف رد شده بر روي من كشيد
    ليوان آب از بغل من كنار زد
    در نصفه هاي شب يك خواب سهمناك و پريدم به حال تب
    نزديك هاي صبح
    او باز زير پاي من اينجا نشسته بود آهسته با خدا
    راز و نياز داشت نه او نمرده است
    نه او نمرده است كه من زنده ام هنوز
    او زنده است در غم و شعر و خيال من
    ميراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
    كانون مهر و ماه مگر مي شود خموش آن شير زن بميرد ؟ او شهريار زاد
    هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
    او با ترانه هاي محلي كه مي سرود
    با قصه هاي دلكش و زيبا كه ياد داشت
    از عهد گاهواره كه بندش كشيد و بست
    اعصاب من به ساز و نوا كوك كرده بود
    او شعر و نغمه در دل و جانم به خنده كاشت
    وانگه به اشك هاي خود آن كشته آب داد
    لرزيد و برق زد به من آن اهتزاز روح
    وز اهتزاز روح گرفتم هواي ناز
    تا ساختم براي خود از عشق عالمي
    او پنج سال كرد پرستاري مريض
    در اشك و خون نشست و پسر را نجات داد
    اما پسر چه كرد براي تو ؟ هيچ هيچ
    تنها مريض خانه به اميد ديگران
    يكروز هم خبر كه بيا او تمام كرد
    در راه قم به هرچه گذشتم عبوس بود
    پيچيده كوه و فحش به من داد و دور شد
    صحرا همه خطوط كج و كوله و سياه
    طومار سرنوشت و خبر هاي سهمگين
    درياچه هم به حال من از دور مي گريست
    تنها طواف دور ضريح و يكي نماز
    يك اشك هم به سوره ياسين من چكيد
    مادر به خاك رفت
    آن شب پدر به خواب من آمد ، صداش كرد
    او هم جواب داد يك دود هم گرفت به دور چراغ ماه
    معلوم شد كه مادره از دست رفتني است
    اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
    شايد كه جان او به جهان بلند برد
    آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
    اين هم پسر كه بدرقه اش مي كند به گور
    يك قطره اشك مزد همه زجر هاي او
    اما خلاص مي شود از سر نوشت من
    مادر بخواب خوش
    منزل مباركت
    آينده بود و قصه ي بي مادري من
    ناگاه ضجه اي كه به هم زد سكوت مرگ
    من مي دويدم از وسط قبر ها برون
    او بود و سر به ناله بر آورده از مفاك
    خود را به ضعف از پي من باز مي كشيد
    ديوانه و رميده دويدم به ايستگاه
    خود را به هم فشرده خزيدم ميان جمع
    ترسان ز پشت شيشه در آخرين نگاه
    باز از آن سفيد پوش و همان كوشش و تلاش
    چشمان نيمه باز
    از من جدا مشو
    مي آمديم و كله من گيج و منگ بود
    انگار جيوه در دل من آب مي كنند
    پيچيده صحنه هاي زمين و زمان به هم
    خاموش و خوفناك همه مي گريختند
    مي گشت آسمان که بکوبد به مغز من
    دنيا به پيش چشم گنهكار من سياه
    وز هر شكاف و رخنه ماشين غريو باد
    يك ناله ضعيف هم از پي دوان دوان
    مي آمد و به مغز من آهسته مي خليد
    تنها شدي پسر
    باز آمدم به خانه چه حالي نگفتني
    ديدم نشسته مثل هميشه كنار حوض
    پيراهن پليد مرا باز شسته بود
    انگار خنده كرد ولي دلشكسته بود
    بردي مرا به خاك سپردي و آمدي
    تنها نمي گذارمت اي بينوا پسر
    مي خواستم به خنده در آيم ز اشتباه
    اما خيال بود
    اي واي مادرم

    سید محمد حسین بهجت تبریزی

  18. 3 کاربر از t.s.m.t بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #250
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض

    زلالی نگاهت را در هیچ آبی ندیدم
    و پاکی لبخندت را در هیچ آینه ای ندیدم.
    وقتی به تو می اندیشم چنان غرق در یادت می شوم
    که گویی ابری در دل آسمان گم شده است.
    آغوش گرمت را ای مادر با هیچ چیز در دنیا عوض نخواهم کرد و
    تا هستم دوستت خواهم داشت...

  20. 4 کاربر از Rainy eye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •