تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 25 از 640 اولاول ... 152122232425262728293575125525 ... آخرآخر
نمايش نتايج 241 به 250 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #241
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803

    پيش فرض

    ذهنم هنوز می تپد و قلبم آزاد است .
    پر می کشم ,

    اوج می گیرم ,
    می خندم و زندگی را معنا می بخشم .
    درست است..
    من برای زندگانی کردن آمده ام نه زنده ماندن ...

  2. #242
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803

    پيش فرض

    طلوع بر چشم‌هايم غروب مي‌كند و غروب بر چشم‌هايم طلوع

    به پا نرسيد

    از سر گذشت

    و زندگي همين يك وجب بود!

  3. #243
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803

    پيش فرض

    دیشب به یاد تو
    هفت آسمان را

    به جستجوی ستاره ات
    بوئیدم...
    سرت را روی شانه ام بگذار
    دیگر برایت
    نه حافظ می خوانم
    نه شمس
    نه حتی سهراب
    فقط تو ....
    شعر تو را خواهم گفت .
    __________________

  4. #244
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    هیچکی از رفتن من غصه نخورد
    هیچکی با موندن من شاد نشد
    وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
    بغض هیچ آدمی فریاد نشد

  5. #245
    Banned
    تاريخ عضويت
    May 2007
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,835

    پيش فرض

    هرگز باورم نميشه.......
    در انتظار
    انتظار احتضار شب
    شهر خسته است ...
    و فانوسهای درد
    خرد شدن را سالهاست
    در آغوش زمین آموخته اند
    چه کسی با غروب خورشید وضو می سازد ؟ !
    و نماز وحشت را
    با لکنتی غریب
    در فصل ترانه ها، به جای می آورد ؟ !
    و باز
    با...ز
    تنهایی ، در تابوتهای کاغذی
    جنازه ی سکوت قلم را تشییع می کند .

  6. #246
    داره خودمونی میشه salma_ar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    163

    پيش فرض

    تنها
    گام در راه می گذارم
    از میان مه ، راهم به روشنی پیداست
    شب ، آرام است
    و صحرا،
    غرق نیایش پروردگار
    این چیست؟
    که اینسان برایم سخت و دردناک است؟
    در انتظار چیستم؟
    و اندوهگین کدامین؟
    مرا
    نه از زندگی ام خواسته ای است
    و نه بر گذشته ام افسوسی
    آزادی میخواهم و آرامش!
    می خواهم همه چیز را به فراموشی بسپارم
    و آسوده بیارامم!

  7. #247
    اگه نباشه جاش خالی می مونه rafifar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    371

    پيش فرض

    دل وحشت زده در سینه ی من می لرزید
    دست من ضربه به دیواره ی زندان کوبید
    آی همسایه ی زندانی من
    ضربه ی دست مرا پاسخ گوی!
    ضربه ی دست مرا پاسخ نیست.
    تا به کی باید تنها تنها
    وندر این زندان زیست
    ضربه هر چند به دیوار فرو کوبیدم
    پاسخی نشنیدم

  8. #248
    اگه نباشه جاش خالی می مونه rafifar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    371

    پيش فرض

    به باران قسم
    به راز بودنم قسم
    به چشمان پرالتماسم قسم
    دگر خبرت را از قاصدک لبانت نخواهم گرفت
    دگر رازهای سر به مهرم را بتو نخواهم گفت
    نه دگر نه من و نه چشمان بخون نشسته ام
    نه دیگر سراغت را از آن همه همهمه نخواهم گرفت

  9. #249
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    سكوت بلندی در امتداد این جاده نشسته است و
    یاد تو همچون هراسی سرد وجودم را در بر گرفته
    حال من هستم و شكوه نگاه تو
    نگاهت بر نگاه خسته ام چقدر زیبا و دل انگیز است!
    نگاهت را از من مگیر.

  10. #250
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    نشسته ام و به دیواره دلم تکیه داده ام
    به گوشه ای خزیده ام و گریه سر داده ام

    دلم گرفت از این دنیای سیاه و سرد
    باز یاد یارم به سر داده ام

    فریاد و فغان می کشم از ما ته وجود
    گویی که تمام هستی ام به باد داده ام

    هر دم به یاد می آورم آن روزگار خوش که گذشت
    با یاد آن، این به باد داده ام

    زندگی و هستی و وجود را
    با یک پلک یار به باد داده ام

    ای صبا نشین کنار ما ز سکوت
    که تو را بار امانتِ یار داده ام

    صبا رسان امانت ما به دست دوست
    که آن سخنی ست که به یار داده ام

    من خود می روم از این شهر و این دیار
    لیکن پیام خود به تاریخ شهر داده ام

    تاریخ نگاشته است شرح حال مرا
    که چگونه با یک نظر دل به او داده ام

    چون بگذاشت پا در شهر دل، یار ما
    همه شهر را به قربانش داده ام

    این شعرهای من گر نیست لایق او، لیکن
    نور و خونِ چشم و دل به او داده ام

    داده ام هر آنچه داشتم به یاد او
    ولی یاد او یک دم به یاد دگر نداده ام

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •