مرا مي بيني و هر دم زيادت مي كني دردم
تورا مي بينم و ميلم زيادت مي شود هر دم
مرا مي بيني و هر دم زيادت مي كني دردم
تورا مي بينم و ميلم زيادت مي شود هر دم
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد
دوست
توري هوش را روي اشيا
لمس مي كرد .
جمله جاري جوي را مي شنيد،
با خود انگار مي گفت :
هيچ حرفي به اين روشني نيست .
من كنار زهاب
فكر مي كردم :
امشب
راه معراج اشيا چه صاف است !
تا می صاف است و وصل یار و کنج میکده
بی نیاز از خانقاه و کعبه و بتخانه ایم
عماد الدین نسیمی
من از تعهد شمشیر وقلب بیزارم.
نه از وقاحت تیغ برهنهی تهمت .
نه از شماتت نفرت.
که گاهوارهی من تلخ تلخ می نالید:
ـ بخواب فرزندم،
به پشت پلک تو دشنام قرن لالایی ست .
بهانه در رگ من شیهه می کشید :
ـ نخواب .
زمان بیداری ست.
هنوز بیدارم
ملک را نیست آن صورت که نسبت کرده ام با او
کمال حسن و زیبایی بدینسان هم تو را باشد
نسیمی
دیر می رسیم
زود می رویم
سالها چه پرشتاب
به یاد می آیند
چه دیر از یاد می روند
رفته اند ؟
دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
دست بیداد سیه مستان بلند افتاده است
ورنه آن سیب زنخدان را مکیدن زود بود
صائب تبریزی
Last edited by t.s.m.t; 05-08-2008 at 20:05. دليل: زحمته سالدون منی!
دلم گرفته آسمون نمی تونم گریه کنم ...................... شکنجه می شم از خودم نمی تونم شکوه کنم
انگاری کوه غصه ها رو سینه من اومده ...................... آخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)