...............
...............
Last edited by Kianoosh; 01-08-2008 at 03:57. دليل: اشتباه لپی
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ایدل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون ترا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
رفتي و روز مرا تيره تر از شب كردي
بي تو در ظلمتم اي ديده نوراني من
نگاه مرگ گویی عشق را از دور می پایید
دلم می گفت: عشق و مرگ، وهم و درد، این ها چیست؟
شبح می گفت: پوچی؟ زخم خوردی؟ یا دلت تنگ است؟
تو را تا مرگ خواهم برد، آنجا آسمان آبی ست
میان خانه های مرگ دنبال خودم بودم
رسیدم آخر خط، قطعه ی سوم، ردیف بیست
Last edited by دل تنگم; 01-08-2008 at 04:16.
تو اگر در طپش باغ خدا را دیدی
همت کن و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم
می خواهی از خودت برَهی آسمان شوی
اما دو پای رفتن ِ تو لنگ می شود
با خود به بُعد فاصله ها فکر می کنی
دنیا به پیش ِ چشم ِ تو بی رنگ می شود
اینجا که سهم ِ عشق به هر کس نمی دهند
با نام ِ مستعار خدا ننگ می شود
اینجا بمان و فاصله ها را به هم بزن
هرچند با صداقتِ تو جَنگ می شود
در آرزوی خاک در یار سوختیم
یادآور ای باد صبا که نکردی حمایتی
ایدل بهر زه دانش و عمرت بباد رفت
صد مایه داشتی و نکردی کفایتی
یک غزل پیش تر از مرگ مرا دار بزن
شرح این واقعه را در همه جا جار بزن
مرگ تن صبح خوشایند شب زندگی است
روز خاکم دف و نی در ره دلدار بزن
آری ای عشق برو بر سر بازار غزل
هر شبِ جمعه به خیراتِ دلم تار بزن
جای این قاب پر اندوه و آن خط سیاه
بعد من شاخه ی انگور به دیوار بزن
نامم ز کارخانه عشاق محو باد
گر جز محبت تو بود شغل دگرم
ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر
من کی رسم به وصل تو کز ذره کمترم
دوست عزیز(دل تنگم) شما کی می خوابی؟؟![]()
ماه
رنگ تفسير مس بود
مثل اندوه تفهيم بالا مي آمد .
سرو
شيهه بارز خاك بود .
كاج نزديك
مثل انبوه فهم
صفحه ساده فصل را سايه مي زد.
كوفي خشك تيغال ها خوانده مي شد .
از زمين هاي تاريك
بوي تشكيل ادراك مي آمد .
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)