روز وصل از غمزهی او جان سر گردان من
چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟
روز وصل از غمزهی او جان سر گردان من
چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟
از خود شروع کن، وسطِ بازوانِ من
تا انفجار ِ لحظه یِ بیخود شدن، برقص
حالا بیا و این همه عشق ِ سپید را
حالا سیاه مست بشو، در لجن برقص
بر روی ریل هایِ غم انگیز ِخودکشی
با سوت هایِ پر هیجانِ ترن برقص!
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا بکی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم زسر زلف تو زنجیر کنم
من نگاهم مثل نو پرواز گنجشک ِ سحر خیزی
پله پله رفته بی پروا با جی دور و ف زین پرواز ،
لذتم چون لذت مرد کبوتر باز .
...................
زن روي جيبِ شوهر تصوير ِ بوسه مي دوخت
مردي سبيل ِ خود را عطر ِ زنانه مي زد
تقصير ِ رويِ زيباست، يا کوچه ها که مسجد
سيلي به گوش سُلماز يا که سَمانه مي زد
بابا ميانِ بازار، ارزان خريده مي شد
تقصير ِ مادرم بود، از بس که چانه مي زد
در ميان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بي چون كارها
عقل گويد شش جهت حدست و بيرون راه نيست
عشق گويد راه هست و رفته ام من بارها
این جا شگون زمین و شیدایی دل ها را
تاب آورده ام از هیچ
دقیقه ها سراشیبی را تند می روند
و
ثانیه ها سقوط را به رخم می کشند
آب ریخته را جمع می کنم
لیوانی پر از سنگ ریزه های مرطوب
بفرما!
ــ نوش
شام هاي تيره را با چشم تو
روشن همچون ماه و اختر مي کنم
با من از رفتن مگو اي مهربان
رفتنت را روز محشر مي کنم
اي بهانه هاي من در بيکسي
با تو تنهايي رو پر پر مي کنم
مرا که روی تو بینم به جاه و مال چه حاجت؟
کسی که روی تو بیند به از خزینهی دارا
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)