تنها تو اگهي و تو ميداني
اسرار ان خطاي نخستين را
تنها تو قادري كه ببخشايي
بر روح من صفاي نخستين را
تنها تو اگهي و تو ميداني
اسرار ان خطاي نخستين را
تنها تو قادري كه ببخشايي
بر روح من صفاي نخستين را
افکار خویش را به بداهه جان دهید
شوق مشاعره در این بداهه است !
تا به زهد خود نجویی خویش را
هر که باشی تو نباشی راز دار
آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی به آب ديده بنشانم چو شمع
ره است اينجا و مردم ره گذارند
مبادا بر سرت پايي گذارند!
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشين کوی سربازان و رندانم چو شمع
علم لدن که گویند آرام میکند باز
راز جهان و هستی ، راز همه ، به پرواز !
زنی
در آستانه ی زایمان عشق
رهایش کنید
رهایش کنید
می ترسم
از او زاده شوم
دوباره ...
هر بار با تو بودم زاری و خواهشم بود
جانا چرا چنینی ، دردم شده اسفناک
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)