میخوام امشب به نوا و زمزمه
هم نوا بشم کمی با فاطمه
جون بدم کنار نهر علقمه
داره بارون میباره
میخوام امشب به نوا و زمزمه
هم نوا بشم کمی با فاطمه
جون بدم کنار نهر علقمه
داره بارون میباره
هر چه خودم را
کش بدهم
از تو دورتر میشوم
عشق را تحت هر تخت زنده به گور کنید
تحت هر شرایطی
من سانتی مانتال نمیشوم
فقط در صورتی که رژیم برگردد مینی ژوپ تن میکنم
قهوه میخورم
و به همه فاحشه های مودب قاه قاه میخندم
ان وقت سیگار روشن میکنم
و برای دوستان دهن لقم تعریف میکنم که چطور
هر چه خودم را کش دادم ازش دورتر دورتر دورتر ..
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست انجا جز آنکه جان بسپاری چاره نیست
تیغ لب لعلوشت بار دگر آب مده
زلف سیه تاب مده، نیست مرا تاب و توان
از غم و تنهایی خود شکوه مکن مویه مکن
تا که ز خوناب جگر، سر ندهم اشک روان
نه اهل صلاحيم و نه مستان خرابيم
اينجا نه و آنجا نه كه گوييم كجاييم
حلاج وشانيم كه از دار نترسيم
مجنون صفتانيم كه در عشق خداييم
ترسيدن ما هم چو از بيم بلا بود
اكنون ز چه ترسيم كه در عين بلاييم
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم
کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
مولاي من، تلاوتِ باراني ِ تو سبز
دنياي پاک و روشن و عرفاني ِ تو سبز
پيچيده بويِ سيبِ بهشتي به خانه ات
اي خانه ی معطر و نوراني ِ تو سبز
آئينه ی خيالِ تو، روشن چو آفتاب
دستانِ مهرپرور و قرآني ِ تو سبز
خواندي مرا به فصل ِ تماشائي ِ حضور
اي تا هميشه رنگِ بهاراني ِ تو سبز
مثل نگاهِ هر شبِ درياپذير من
باشد نگاهِ سرکش و طوفاني ِ تو سبز
بُهتِ کبودِ چشم ِ من از معجزاتِ تو
گاهي شود به رنگِ مسلماني ِ تو سبز
گل هايِ آرزويِ تماشائي ام شود
مثل ِ نماز ِ خالص و طولانيِ تو سبز
ز خوشباوری ها مرا در خیال
چو او نازنینی به دنیا نبود
عیان شد که آن پست پیمان شکن
به فطرت چو دیدار زیبا نبود
به عهدش نپایید و پیمان شکست
فریبنده بود و فریبا نبود
گمان برده بودم پری زاده است
چو دیدم ز خیل پری ها نبود
دلخسته ام از این تفکر هایِ بی درد
ای زخم ِ خوبِ خانگی، برگرد، برگرد!
یادش به خیر آن روزهایِ دل تپیدن
وقتی کبوتر در نگاهم لانه می کرد
از بس که با پاییز گشتم، باورم شد
یک روز هم دریایِ آبی می شود زرد
قد می کشد از بین بیداری و خوابم
تصویر ِ نعشی، شکل ِ من در جاده ای سرد
چیزی به پایانِ دلم باقی نمانده
پایانِ تلخ ِ عابری، تنها و ولگرد
یک عمر داغ عاشقی مان کُشت، اما
می سوزد عشق از حسرتِ تکرار ِ یک درد
دریغا که فصل جوانی برفت
به لهو ولعب زندگانی برفت
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)