رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
دست مرا که ساقه سبز نوازش است
با برگهای مرده هم آغوش می کنی
فروغ
رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
دست مرا که ساقه سبز نوازش است
با برگهای مرده هم آغوش می کنی
فروغ
Last edited by mahpesar; 14-12-2009 at 16:21.
یک روز به شیدایی، در زلف تو آویزم
زآن دو لبِ شیرینت، صد شور برانگیزم
گر قصد جفا داری، اینک من و اینک سر
ور راه وفا داری، جان در قدمت ریزم
سعدی
من باکمر تو در میان کردم دست
پنداشتمش که در میان چیزی هست
پیداست از آن میان چو بربست کمر
تا من ز کمر چه طرف خواهم بربست
حافظ
تو را که هر چه مراد است در جهان داری*** چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
بخواه جان و دل از بنده و روان بستان*** که حکم بر سر آزادگان روان داری
حافظ
یک روز شاید در تب توفان بپیچندت
آن روز باید ! راه صحرا را بلد باشی
بندر همیشه لهجه اش گرم و صمیمی نیست
بایــد سکوت ســـــرد سرمــــا را بلـــــد باشی
یعنی که بعد از آنهمه دلدادگی باید
نــامهربانی های دنیا را بلد باشی
شاید خودت را خواستی یک روز برگردی
بایـــــــــد مسیر کودکی ها را بلد باشی
محمد حسین بهرامیان
یکی در نشابور دانی چه گفت
چو فرزندش از فرض خفتن بخفت؟
توقع مدار ای پسر گر کسی
که بی سعی هرگز به منزل رسی
سمیلان چو بر مینگیرد قدم
وجودی است بی منفعت چون عدم
طمع دار سود و بترس از زیان
که بی بـهره باشـند فارغ زیان
سعدی
نصب ائدیب بو چؤلده چؤن بیدق یئره سؤلطان عشق
شهسوار عشق ایلن یکسر دولوب میدان عشق
عاشق صادق اولور بو عرصه ده فرمان عشق
چون منای عشق دیر نه حجله ی داماد اوغول
نقد عمرؤن ائتمه ای صرّاف!صرف این و آن
عاشیقانه شعر یاز،وئر اهل عشقه تازه جان
گؤرمئییب عالمده هرگیز،بیر نفر وئرمز نیشان
امّ لیلا(س) تک آنا،اکبر(ع) کیمی ناشاد اوغول
صراف تبریزی
ليلي اگر چه شور ِ عرب شد به دلبري
شيرين زبانِ من ز عرب تا عجم گرفت
در مُلکِ جان زدند مُنادي که الرَحيل
سلطان حسن يار چه از خطّ حشم گرفت
ميخواستم به دوست نويسم حديثِ شوق
آتش ز گرمي سخنم در قلم گرفت
محتشم کاشانی
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود ********* وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر ********* آری شود ولیک به خون جگر شود
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی.در را بگشای
منم من میهمان هر شبت.لولی وش مغموم
منم من.سنگ تیپاخورده رنجور
منم .دشنام پست آفرینش.نغمه ناجور
نه از رومم نه از زنگم.همان بی رنگ بی رنگم
بیا بگشای در.بگشای.دلتنگم
مهدی اخوان ثالث
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)