دیانلای عزیز سلام... به پست قبلتون توجه نکردید... باید با "ی" شروع می کردید
سلام سید گرامی... شما هم که توجه نکردید![]()
دیانلای عزیز سلام... به پست قبلتون توجه نکردید... باید با "ی" شروع می کردید
سلام سید گرامی... شما هم که توجه نکردید![]()
روی تو گل تازه و خط سبزهی نوخیز
نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز
شد هوش دلم غارت آن غمزهی خونریز
این بود مرا فایده از دیدن تبریز
ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری
وای عقل! تو هم بر سر این واقعه مگریز
فرخنده شبی بود که آن خسرو خوبان
افسوس کنان، لب به تبسم، شکر آمیز
از راه وفا، بر سر بالین من آمد
وز روی کرم گفت که: ای دلشده، برخیز
از دیدهی خونبار، نثار قدم او
کردم گهر اشک، من مفلس بیچیز
چون رفت دل گمشدهام گفت: بهائی!
خوش باش که من رفتم و جان گفت که : من نیز
سلامسلام سید گرامی... شما هم که توجه نکردید![]()
تو ویرایشای پستای قبلی ، پست ما هم ریخت به هم ....
ببخشید .
سلام
"دل تنگم" جان درسته که؟! نیست؟به ترتیب از آخرین حرف شعر قبلی ادامه داریم میدیم
ز اخترم نظری سعد در ره است که دوش
دهان يار که درمان درد حافظ داشتميان ماه و رخ يار من مقابله بود
فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود
سپاسگزارم دیانلا جان![]()
خواهش می کنم سید گرامی
دست تكون دادن آخر
توي اون كوچه ي خلوت
بغض بي وقفه ي آواز
گريه هاي بي نهايت..
تو
درخت زنانگي هستي
برآمده از تاريكي
بي نياز از آفتاب و آب!
پري دريايي اي
كه به همه مردان عشق مي ورزد
اما عاشق هيچ يك نيست!
با همه مردان مي خوابدو
با هيچ يك!
تو
بانويي اساطيري هستي
كه با تمام قبايل رفت
و باكره بازگشت !
بر همين طريق بمان!
نه چراغيست در آن پايان
هر چه از دور نمايان است
شايد آن نقطه ي نوراني
چشم گرگان بيابان است
مي فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا كي؟
او در اينجاست نهان
مي درخشد در مي
یوسفی کانجم سپندش سوختند
ده برادر چون ورا بفروختند
مالک دعرش چو زیشان میخرید
خط ایشان خواست، کار زان میخرید
خط ستد زان قوم هم بر جایگاه
پس گرفت آن ده برادر را گواه
هزار بار بگفتی :نکو کنم کارت
نکو نکردی و از بد بتر کنون کردی
يار دستمبو به دستم داد و دستم بو گرفت
ني ز دستمبو، كه دستم بو ز دست او گرفت
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)