علي آن شير خدا شاه عرب
الفتي داشته با اين دل شب
شب ز اسرار علي آگاه است
دل شب محرم سرا... است
علي آن شير خدا شاه عرب
الفتي داشته با اين دل شب
شب ز اسرار علي آگاه است
دل شب محرم سرا... است
تو را من چشم در راهم
شبا هنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
بلوطها، بلوطها
ايا شما بهار سرزمين مرا
هيچ ديديد؟
وقتي نسيم مسافر
بر دوش خود
بوي عبور هفت ستاره ي روشن را
تا صبح ميکشيد،
در جاي جاي اين جنگل،
بهار
پا جاي پاي نسيم مسافر،
فرداي مارا نقش ميزد.
در دور دست خودم تنها نشسته ام
نوسان خاک ها شد
و خاک ها از میان انگشتانم لغزید و فرو ریخت
شبیه هیچ شده ای چهره ات به سردی میزند
دوباره پلك دلم مي پرد ، نشانه چيست ؟! )
تو آمدي به غزل ... هاي ! نيم بهتر من !!
به رقص واژه برقص آنچنان كه پروانه
به بال شعر ببال اينچنين ، كبوتر من!
نـشـسـتـم بـه کـنـجـی و اشـک ریـخـتـم
زغـربــال چــشــم خــون دل بــیــخــتــم
گـــهـــر هــای اتـــش فــزا ی دلـــم
پـــی زیـــنــــت دامــن ا ویــــخـــتــم
مرو ای دوست
مرو از دست من ای دوست
بنشین با من و دل
....................
لاله کاران دگر لاله مکارید
باغبانان دو دست از گل بدارید
اگر عهد گلان این بو که دیدم
بیخ گل بر کنید و خار بکارید
دلي دارم اسيرِ هجرِ دلدار
به دام زلف او گشته گرفتار
شب و روزم مثال تارِ او تار
خبر ده ! کي رسد هنگام ديدار
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)