ماهــــي در تنــگ زنــــداني شده، حــــــرفي بــــزن
از همــان تـــوري كه از دريــــا تو را دزديد و رفت
"شـــعله ي ايـــن شمــــع آتش مــي زنـد بر جان تو"
عاقبــــت پــــروانه اي ايـــــن جمله را نشنيد و رفت
ماهــــي در تنــگ زنــــداني شده، حــــــرفي بــــزن
از همــان تـــوري كه از دريــــا تو را دزديد و رفت
"شـــعله ي ايـــن شمــــع آتش مــي زنـد بر جان تو"
عاقبــــت پــــروانه اي ايـــــن جمله را نشنيد و رفت
تو پیاده رو نشستن دلای ساده و یکرنگ
غصه ها رو خالی کردن با یه خنده از دل تنگ
چه شکوهی تو شب ماس گرچه تاریکی نمرده
آدما رو تلخ و خسته سر شب خونه نبرده
میشه زیر نور مهتاب بشینیم شونه به شونه
تا لب غزلخون شهر واسمون آواز بخونه .
هلا شرزه پلنگان ! وقت جنگ است
در اين برهه ، نشستن ، ننگ ننگ است
اگر خواهي کنون تاج کرامت
کرامت زير رگبار تفنگ است
تيتر همه دروس ما يك جمله است
در عشق , فقط نگاه مهدي ( عج ) درس است
غم باز كار قلب مرا شاق مي كند
قليان خاطرات تو را چاق مي كند !
پك مي زنم…و حلقه دودي شبيه قلب
دارد دوباره طاقت من طاق مي كند!
تنديس پر غبار تو را با نوازشي
دستان سبز عاطفه براق مي كند
اين گونه دل دوباره به درياي يادها
غواص خويش راهي اعماق مي كند…
پرونده هاي عشق تو را مي زند ورق
يك بوسه روي عكس تو الصاق مي كند!
از برف گير گونه تو ، بوسه هاي من
بر سرخي لبان تو قشلاق مي كند!
حاتم كه بود پيش نگاهت كه مي دهد
هم خمس و هم زكات و هم انفاق مي كند!
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
از این ره بگذشت و سلامی نفرستاد
در همه عالم وفاداري كجاست
غم به خروارست غمخواري كجاست
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهی تو شدهست تابنده شدهست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شدهست
تو ستاره غريبي تو شكوه باور من
شب عاشقيست يارا بنشين برابر من
نيازمند بلا گو رخ از غبار مشوي
كه كيمياي مراد است خاك كوي نياز
ز مشكلات طريقت عنان متاب اي دل
كه مرد راه نينديشد از نشيب و فراز
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)