از دست هرچه بود ازدست هرچه هست
از دست پينه دار از دسـت بي نمك
يكهو به گلّه زد ، يك بره ی عجيب
يك ميش نانجيب ، يك گرگ تيزتك
زد، برد ،كشت، [خورد]چوپان ولي دريغ
هي گفت«به درك»هي گفت« به درك»
چوپان بي چماق ، چوپان باتلاق
نه«ياعلي مدد!» نه «اي خداكمك!»