سلام
نمی دونم اینجا تاپیک گفتن سوتی های واقعی است..یا محلی برای ارسال خیال بافی ها...
ممنون از همه افرادی که سوتی های با حال و البته واقعی می ذارند...
--
--
سلام
نمی دونم اینجا تاپیک گفتن سوتی های واقعی است..یا محلی برای ارسال خیال بافی ها...
ممنون از همه افرادی که سوتی های با حال و البته واقعی می ذارند...
چه قدر عشقولانه ...من يه روز با عشقم قرار داشتم . كلي تيپ زده بوديم و خلاصه ........ . من رفتم سر قرار رفتم كافي شاپ بعد گارسون اومد گفت چي ميل داريد . من داشتم با دوستم حرف مي زدم بهش گفتم كوفت . بعد فكر كرد من با اونم خلاصه رفت و بعد از چند دقيقه دوستم اومد . دوباره اون گارسونه اومد و گفت آقا چي ميل داريد و به من محل نذاشت دوستمم گفت چرا از اين خانم چيزي نمي پرسيد ؟ اون گفت من پرسيدم ايشون گفتند كوفت بعد اشكان فكر كرد با منه . آقا چنان مشتي كار اون گارسونه كرد كه بيچاره افتاد ......من و ميگي حالا تو اون همه دعوا افتادم زمين مانتوم رفت ب........اخ خيلي خجالت كشيدم . بيچاره هنوزم كه هنوزه دلم واسه گارسونه خيلي ميسوزه....................[حالت تهوع ]
ولی عجب عشق کله خرابی داریا !!!!
لطفا به سوتی هایی که فکر میکنید خیالبافیه اشاره کنید البته بادلیل ...
من نمیدونم چرا بعضی ها میخوان خودشون رو با زور در چارچوب قانون فرو کنن و معیار بشن.
از دوست خوبم Oxizhen تشکر میکنم بابت عکس. با اجازه منم میزارم. اینم عکس اون سوتی قرن که گفتم :
![]()
اونی که داره خیال بافی ارسال می کنه متوجه است...ضمن اینکه من دلیل دارم یا ندارم به شما مربوط نیست و البته در جایگاهی هم نیستی که تعین تکلیف کنی
منم نمی دونم چرا برخی به سندروم دخالت در همه چیز مبتلا هستند.
عسل بانو جان به جای این چیزها چند تا سوتی بنویس یکم شاد شیم.اونی که داره خیال بافی ارسال می کنه متوجه است...ضمن اینکه من دلیل دارم یا ندارم به شما مربوط نیست و البته در جایگاهی هم نیستی که تعین تکلیف کنی
منم نمی دونم چرا برخی به سندروم دخالت در همه چیز مبتلا هستند.
و البته یه چیزی: جایگاه کسانیکه تو این سایت تعیین و تکلیف میکنند چقدره؟؟ معیارت که تعداد ستاره ها نیست؟؟ هست؟؟
بگو بابا یکم بخندیم. کی به کیه؟نمی دونم گفتنش بده یا خوبه در مورد آخونده لطفاً بگین که این خاطره رو بگم یا نَه.
سلامعسل بانو جان به جای این چیزها چند تا سوتی بنویس یکم شاد شیم.
و البته یه چیزی: جایگاه کسانیکه تو این سایت تعیین و تکلیف میکنند چقدره؟؟ معیارت که تعداد ستاره ها نیست؟؟ هست؟؟
والا با این سوتی هایی که دوستان می ذارند من روم نمی شه چیزی بگم...
البته اینو قبلا توی صندلی داغ هم گفتم
.یه روز صبح رفته بودم بانک به شدت هم خسته و خواب الود بدم..شب قبلش یک سره تا ثبح ترجمه کرده بودم،
اومدم فرم پر کنم...خودکار روی میز را برداشتم....و کشیدم..
یادم نبود خودکار به نخ وصل به میز
خودکار از دستم در فت خود تو پیشونی کارمندی که اون ور میز نشسته بود... و روی پیشونیش یه نقط آبی درست شد.
کلی کلی خجالت کشیدم
اگر شما محض اطلاع اون شخص گفتید همونطوری که خودت اشاره کردی خودش متوجه هست نیازی به گفتن نبود ولی اگر جهت اطلاع جمع گفتید باید به سوتی مورد نظر اشاره میکردید. نه اینکه همینطوری بدون هیچ مقدمه ای بیاید بگید : " نمی دونم اینجا تاپیک گفتن سوتی های واقعی است..یا محلی برای ارسال خیال بافی ها... " و با این حرفتون ( چون اشاره ای به شخص خاصی نکردید ) یه جورایی همه اونهایی که سوتی تعریف میکنن رو زیرسوال بردید.اونی که داره خیال بافی ارسال می کنه متوجه است...ضمن اینکه من دلیل دارم یا ندارم به شما مربوط نیست و البته در جایگاهی هم نیستی که تعین تکلیف کنی
منم نمی دونم چرا برخی به سندروم دخالت در همه چیز مبتلا هستند.
من نمیدونم منظور شما و دلیل این حرف شما اصلا چی بود ؟ به هر حال شما مسئول تشخیص واقعی یا غیرواقعی بودن سوتی ها نیستید و البته همون جمله خودتون ( به شما ربطی نداره و در جایگاهی نیستی که تعیین تکلیف کنی ) ...
بحث رو تموم میکنم. تاپیک رو منحرف نکنیم بهتره. دوستان خودشون قضاوت میکنن.
منمن شدیدا نظر متالیکا جان رو تایید میکنم
ولی بهتره تمومش کنیم.اینجا واسه خندست نه ...
اینم یه سوتی از سالهای دور!
دبستان که بودم یه بار تو مدرسه خیلی ورجه ورجه کرده بودیم و حسابی معده در حال سنگ شور شدن بود! رسیدم خونه و بوی خوش ماکارونی داغ تازه با سس اضافی فضای خونه رو معطر کرده بود!! منم در و باز کرده و باز نکرده بدون این که نگاه کنم آیا شخص دیگری تو خونه هست یا نه غیر از خانواده داد زدم سلام ماکارونی امروز ناهار مامان داریم؟؟!!!!! و به فاصله دو ثانیه بعد از ابراز وجود وارد آشپزخونه شدم و مشاهده نمودم که دوست گرامی مامان خانم (به همراه خود مامان خانم!) در حال خندیدن زیر زیرکی به من و اظهار فضل فیلسوفانه م می باشند!! خلاصه سرخ و سفید و آبی در حالی که گرسنگی یادم رفته بود پریدم رفتم پیش همسایه و تا رفتن مهمون هم برنگشتم!![]()
هر هه ! جالب بوداینم یه سوتی از سالهای دور!
دبستان که بودم یه بار تو مدرسه خیلی ورجه ورجه کرده بودیم و حسابی معده در حال سنگ شور شدن بود! رسیدم خونه و بوی خوش ماکارونی داغ تازه با سس اضافی فضای خونه رو معطر کرده بود!! منم در و باز کرده و باز نکرده بدون این که نگاه کنم آیا شخص دیگری تو خونه هست یا نه غیر از خانواده داد زدم سلام ماکارونی امروز ناهار مامان داریم؟؟!!!!! و به فاصله دو ثانیه بعد از ابراز وجود وارد آشپزخونه شدم و مشاهده نمودم که دوست گرامی مامان خانم (به همراه خود مامان خانم!) در حال خندیدن زیر زیرکی به من و اظهار فضل فیلسوفانه م می باشند!! خلاصه سرخ و سفید و آبی در حالی که گرسنگی یادم رفته بود پریدم رفتم پیش همسایه و تا رفتن مهمون هم برنگشتم!![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)