ترا آن به که راه خویش گیری
شکیبائی در این ره پیش گیری روی چون عاقلان در خانه زین پس
نگردی این چنین دیوانهی کس مکن با چشم سرمستم دلیری
که از روبه نیاید شیر گیری مکن با زلف شستم عشقبازی
که این کاری است با لختی درازی هر آنکس کو نداند پایهی خویش
ببازد ناگهان سرمایهی خویش