عشق دستمايه آدم است
و سرخوردگي
ميراث آدمي
باري
كه نه اينت سخني ست از سر پر گفتن
كه قضاوت ما در حق ديگران
ورود به آينه
در تاريكي ست
و گرنه
هرگز نمي گفتيم
كه خوشبختي
پرنده اي ست دير پرواز
كه اگر بال بگشايد
همواره بر بام همسايه مي نشيند
عشق دستمايه آدم است
و سرخوردگي
ميراث آدمي
باري
كه نه اينت سخني ست از سر پر گفتن
كه قضاوت ما در حق ديگران
ورود به آينه
در تاريكي ست
و گرنه
هرگز نمي گفتيم
كه خوشبختي
پرنده اي ست دير پرواز
كه اگر بال بگشايد
همواره بر بام همسايه مي نشيند
تاريخ شوخ و شنگ تر از از شوخي ست
آيا اگر دماغ كلئوپاترا
شكل دماغ نرون بود
امروزه نقشه جغرافياي مصر
شكل دگر نبود …
عجب سعادتی !
انگشت شنهای بزرگترین دریاچه جهان
در چشمانم رفته !
و من
کوچکترین دریای جهان را
گریه می کنم !
رابطه نا مشروع آهن و درخت
و تولد تبر
اتفاقی بود که ریشه را آزرد .
آخر او
با دهانی خشک به جویبار می نگریست .
مرگ/ما/درتمام عمر تو را در نمي يابيم/اما /تو /ناگهان /همه را در مي يابي/
از قیصر امین پور![]()
با ترانه اي غريب
بيدار مي شوم
لغزنده چون سايه اي
روي ديوارهاي طلايي غروب
به انتظار
تا شب آرامش
كه چون برگ خشكيده رها شوم در تو
در باد
در لكه لكه هاي حسرت باران روي زمين خشك
در خشم
كاش در من چيزي بنام اميد
هرگز نبود
از چشمان من پیاده شو
با کفش های کهنه و خاک آلودم همسفر باش
آنها....
تجربه ی سفر را خوب می فهمند
زیرا که
پا به پای چشم های من دویده اند ...
(دانیال رحمانیان)
عبور ثانيهها با من گفتند
زمان ما را ميگذارد و ميگريزد
آنچه رفتنت هم با من نگفت
زنگ زدم
جوابی نیامد
در زدم
جوابی نیامد
در را کوفتم
از پاشنه درآوردم
جوابی نیامد
در و دیوار را درهم کوفتم
ویران کردم
پلهها را صدتا یکی بالا آمدم
جوابی نیامد
فریاد زدم
پنجرهها را شکستم
نگاه نکردی
پشت به من
رو به پنجرهی سرد مانیتور
نشسته بودی
و انگشتانت
سرگشته بر دکمهها
پرسه زن با موتورهای جستجو
به دنبال کسی میگشت
که روزی
به دیدارت آید
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)