اینجا
ابرهای خاکستری
بر آسمان دلم
هزاران نقش بسته اند
بی تو تنها
نقشی از بودن را در نبودنت
تکرار می کند
اینجا
ابرهای خاکستری
بر آسمان دلم
هزاران نقش بسته اند
بی تو تنها
نقشی از بودن را در نبودنت
تکرار می کند
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
از خون دل نوشتم نزديك دوست نامه
اني رايت دهرا من هجرك القيامه
هر موی من از عشقت بیت و غزلی گشته
هر عضو من از ذوقت خم عسلی گشته
خورشید حمل رویت دریای عسل خویت
هر ذره ز خورشیدت صاحب عملی گشته
این دل ز هوای تو دل را به هوا داده
وین جان ز لقای تو برج حملی گشته
هم ز دل دزدید صبر و هم دل دیوانه را
دزد ما با خانه می دزدد متاع خانه را
از كفر من تا دينِ تو راهي به جز ترديد نيست
دلخوش به فانوسم نكن! اينجا مگر خورشيد نيست
با حس ويراني بيا تا بشكند ديوار من
چيزي نگفتن بهتر از تكرار طوطي وارِ من
بي جستجو ايمان ما از جنس عادت مي شود
حتي عبادت بي عمل وهم سعادت مي شود
با عشق آنسوي خطر جايي براي ترس نيست
در انتهاي موعظه ديگر مجال درس نيست
كافر اگر عاشق شود، بي پرده مؤمن مي شود
چيزي شبيه معجزه با عشق ممكن مي شود!
دلم از نام خزان مي لرزد
زان كه من زاده تابستانم
شعر من آتش پنهان من است
روز و شب شعله كشد در جانم
مبارکست نظر بر تو بامداد پگاه
چه نیکبخت کسی کش به روی تست نگاه
زهی طراوت رخ چشم بد ز روی تو دور
زهی حلاوت لب لااله الالله
Last edited by seied-taher; 28-06-2008 at 15:57.
هر يار اهل نيرنگ هر دوست اهل حيله
با پشت خورده خنجر موندم تو اين قبيله
هر شب صدای در، و کسی پشت در نبود
امشب نشسته ام پس این در، بگیرمت
از کودکی دویده ام و گرگِ بازی ام
آنقدر می دوم که در آخر بگیرمت
عمری ست می روی و به گردت نمیرسم
عمری ست گفته ام به خودم گر بگیرمت....!
دنیا قفط میان من و تو زیادی است
چیزی نمانده است که دیگر بگیرمت
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)