اگر که ماهی کوچک دو چار آبی دریای بی کران باشد
و چه فکر نازک غمناکی
و غم تبسم پوشیده ی نگاه
گیاه است
وغم نشانه محوی به رد وحدت اشیاست
اگر که ماهی کوچک دو چار آبی دریای بی کران باشد
و چه فکر نازک غمناکی
و غم تبسم پوشیده ی نگاه
گیاه است
وغم نشانه محوی به رد وحدت اشیاست
تیری ز کمانخانه ابروی تو جست
دل پرتو وصل را خیالی بر بست
خوشخوش زدلم گذشت و میگفت بناز
ما پهلوی چون تویی نخواهیم نشست
همینه دیگه وقتی نصفه شب بیام آخرش همین میشه
==================================
تپش دریا و دل من تو را چه حاصل
که چنین در بند زلفی زنجیر وار دیوانه شدی
یا رب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما ر
ا ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج بغیر خود مگردان ما را
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت
اشکم همه در دیدهی گریان میسوخت
میسوختم آنچنانکه غیر از دل تو
بر من دل کافر و مسلمان میسوخت
توبرای وصل كردن آمدی
نی برای فصل كردن آمدی
درحق اومدح ودرحق تو ذم
درحق اوشهد ودرحق تو سم
منصور حلاج آن نهنگ دریا
کز پنبهی تن دانهی جان کرد جدا
روزیکه انا الحق به زبان میآورد
منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
آشفته سريم نشانه دوست كجاست ديوان پر از ترانه دوست كجاست
اي كاش كه شاعري در شهر غريب مي گفت به ما كه خانه دوست كجاست
هم اکنون 10 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 10 مهمان)