همه ي عمر سفر مي كردم
من هنوز از اثر عطر نفسهاي تو سرشار سرور
همه ي عمر سفر مي كردم
من هنوز از اثر عطر نفسهاي تو سرشار سرور
روزگاري اگر فرصتي ماند
بيش از اين با هم اندر صفائيم،
می جویمت
در تکانِ تنهایی
گوش می سپارم
به شُد آیندِ درختان
سپید می نالند و
سبز
می مویند.
در دير مغان امد يارم قدحي در دستنوشته شده توسط amir 110
مست از مي و مي خواران از نرگس مستش مست
تو چيستي اي شب غم انگيز
در جست و جوي چه كاري آخر؟
بس وقت گذشت و تو همانطور
استاده به شكل خوف آور
راستي شعر مرا مي خواني ؟
نه ، دريغا ، هرگز
باورنم نيست كه خواننده ي شعرم باشي
كاشكي شعر مرا مي خواندي
يارم در آينه به رخ آرايش بداد
وامد مرا به گوشه ي ايوان خويش جست
برداشت همره و سوي صحرا روانه شد
آندم كه آن شقايق وحشي، ز كوه رست.
تو چه بيرحمانه
شاخ پر برگ درختان را عريان كردي
و جهان را به سموم نفست ويران كردي
يكي مشت مخلوق حيله گرند
همه چاپلوسان خيره سرند.
رسانند اگر چند پنهان ضرر
نه ماده اند اينان و نه نيز نر.
راه منم سفر توئي , سوز منم اثر توئي
من چو نسيم گل ترا خانه به دوش كرده ام
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)