نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را
بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت
که ز کوي او غباري به من آر توتيا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را
بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت
که ز کوي او غباري به من آر توتيا را
ای صمیمی ای دوسـت ، گاه بیگاه لبه پنجره خاطره ام می آیی
ای قدیمی ای خوب ، تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم
آرزویم همه سرسبزی توست
ترسم كه صرفه اي نبرد روز باز خواست
نان حلال شيخ ز آب حرام ما
ای ندانم چون و چند ! ای دور
تو بسا کاراسته باشی به ایینی که دلخواه ست
دانم این که بایدم سوی تو آمد ، لیک
کاش این را نیز می دانستم ، ای نشناخته منزل
که از این بیغوله تا آنجا کدامین راه
یا کدام است آن که بیراه ست
ای برایم ، نه برایم ساخته منزل
نیز می دانستم این را ، کاش
که به سوی تو چها می بایدم آورد
دانم ای دور عزیز ! این نیک می دانی
من پیاده ی ناتوان تو دور و دیگر وقت بیگاه ست
کاش می دانستم این را نیز
که برای من تو در آنجا چها داری
گاه کز شور و طرب خاطر شود سرشار
می توانم دید
از حریفان نازنینی که تواند جام زد بر جام
تا از آن شادی به او سهمی توان بخشید ؟
شب که می اید چراغی هست ؟
من نمی گویم بهاران ، شاخه ای گل در یکی گلدان
یا چو ابر اندهان بارید ، دل شد تیره و لبریز
ز آشنایی غمگسار آنجا سراغی هست ؟
تو گلبرگی بباغ یاس بودی
و عطری از گل احساس بودی
تو رنجیدی از این بی مهری من
ندانستم که تو حساس بودی
يك استكان بريز از آن چاي . . واي نه . .
امروز با هميم يكي نه . . دو استكان
از آن هميشه ها كه نمي ديدمت بگو
از آن عبور تيره و تكراري زمان
نمی دونم که تو رو نفرین کنم یا این دلم ،
نمی دونم که تو حل مشکلی یا مشکلم ،
با تو عاشقانه بودم پس چرا
حسرت یه روز عشق مونده دلم ،
با تو شاهنامه بودم نه یک غزل ،
با تو رودخونه بودم نه یک قنات ،
یه روزی من و تو بودیم و حالا ،
منو تنهایی و یک عمر خاطرات ،
توی این غربت پر گرگ و حراس ،
دارم عین ماهیها جون می کنم
خستم از تظاهر ایستادگی ،
جای دندون هزار گرگ به تنم
مادرم می گفت:
عاشقی یک روز است و
پشیمانی هزار روز
حالا
هزار روز پشیمانم
که چرا
یک روز عاشق نبودم
مرا ديوانه كن ديوانه كردن عالمي دارد
به مستي عقل را ويرانه كردن عالمي دارد
در اين غم سرا تا که سر زنده ام
من اين تار غمخوار لرزانده ام
کسي گر بر آرد ز دردي خروش
ز من بر نيايد که باشم خموش
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)