الهی آه من تو را بگیرد
مرکب روی کاغذ رنگ نگیرد
هر کس بخواهد تو رادر آغوش بگیرد
بهار تب کند و پاییز بمیرد .
.
الهی آه من تو را بگیرد
مرکب روی کاغذ رنگ نگیرد
هر کس بخواهد تو رادر آغوش بگیرد
بهار تب کند و پاییز بمیرد .
.
دستــــــــــان خیــــــس آرزوهـــــایم را فشـــردم
همیـــن ســــــ ِ قطــــره چکیـــــــد :
"بــــآ مـــــن بـــــــــمان !"
در قمار زندگیم
در میان مهره های شطرنج عمرم
و در هیاهوی
کیش و مات شدنم
تو بردی
همه را تو بردی
در یک بازی نابرابر
در یک ستیز جانکاه
و در یک ظهر تشنه آفتاب
در امتداد یک روز بهاری
همه را تو بردی
آری
تمام
دلـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــم
را تو بردی
بَهل کاین آسمانِ پاک،
چراگاهِ کسانی چون مسیح و دیگران باشد؛
که زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند کان خوبان،
پدرْشان کیست؟
و یا سود و ثمرْشان چیست؟
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
...
دلم تنگ است
دلم تنگ است
دلم اندازه حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبریز است ...
صدایم خیس و بارانی است
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است
.
.
روزگار خوش آن بود که با دوست بسر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبــــری بود
من در این خلوت خاموش سکوت
اگر از یاد تو یادی نکنم
می شکنم...
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
گــآهے
در زنـدِگـے دِلــَـمـ به قـــــدرے برایتـــــ تنگــــ مے شـَودـ
کـــہ ، ...
مے خواهمـ تــو را از رؤیـآهایمـ بیرون بیــآورم
و در آغـــوش بگیرمتـــــ ــ ـ ...
Last edited by Traceur; 19-05-2011 at 19:07.
گر بخارد پشت من انگشت من ... خم شود از بار منت پشت من
همتي كو تا نخارم پشت خويش ... وارهم از منت انگشت خويش
پ.ن: دست همت به كمر خودمون بزنيم ... نه ديگران
شعر اجرا شده توسط استاد حبيب محبيان خواننده ي به وطن بازگشته.
Last edited by Hamid Hamid; 18-05-2011 at 13:07.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)