تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 240 از 469 اولاول ... 140190230236237238239240241242243244250290340 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,391 به 2,400 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #2391
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Vancouver
    پست ها
    1,843

    پيش فرض

    دبیرستانی که من توش درس میخوندم نزدیک خونمون بود.یعنی نزدیک ترین خونه به مدرسه خونه ما بود .همش 30 متر بیشتر با مدرسه فاصله نداشت(خیلی حال میداد.زنگهای ورزش توپ رو شوت میکردم بیرون از مدرسه .بعد میرفتم که توپ رو بیارم اول توپ رو از رو دیوار مینداختم تو مدرسه بعد میرفتم خونه چیز میز میخوردم )
    و اما اصل ماجرا
    یه روز من دیرم شده بود.زنگ کلاس خورده بود.بعد یه ناظمی داشتم که وقتی بچه ها از سر صف میرفتن کلاس تا موقعی که دبیرا میرفتن تو کلاس.دم در راهرو وا میستاد که اگه کسی دیر اومده یقش و بگیره.خیلی هم رو دیر اومدن حساس بود .من هم میخواستم برم تو کلاس دیدم که آره.ناظممون اونجاست.گفت چرا دیر اومدی.گفتم آقا من تو مدرسه بودم .چند تا کتاب واسه بچه ها خریده بودم.یادم رفته بود بیارم.رفتم خونه بیارمش.دیر شد.گفت ... دروغ نگو.از چشات معلومه که تا الان خواب بودی (خداییش چند تا کتاب واسه بچه ها گرفته بودم اما اینکه گفتم یادم رفته و الان رفتم بیارم و دروغ گفتم )
    بعد گفت الان معلوم میشه.رفت تو کلاسمون و گفت بچه ها ... امروز اومده مدرسه.بچه ها هم از همه جا بی خبر گفتن نه
    خلاصه اومد گوش ما رو گرفت و گفت دفعه آخرت باشه دروغ میگی و از این حرفا

  2. #2392
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Vancouver
    پست ها
    1,843

    پيش فرض

    فکر نمیکنم اینی که میخوام بگم جز سوتی حساب بشه.ولی خب میگم
    تابستون بود.ظهر بود.گرم بود.تشنم بود.من بودم و خیابون بود(جمله بندی رو حال کردین )
    ظهر بود میخواستم برم خونه.خیلی تشنم شده بود.چشم به یه ساندیچ فروشی افتاد گفتم برم یه آبمیوه بخرم بزنم به بدن(فلکه اطلسی شیراز)

    خواستم برم تو مغازه یهو دیدم محکم خوردم به یه چیزی.تا چند ثانیه که گیچ بودم.بعد دیدم اونایی که تو ساندویچ فروشی دارن کار میکنن و 3,4 تا پسر هم که تو مغازه بودن داشتن ناهار میخودن چشاشون اینجوری زد بیرون


    تازه فهمیدم که به جای اینکه از در برم تو از شیشه مغازه میخواستم برم تو لامصب انقده شیششون پاک بود اصلا ندیدم .منم دیگه روم نشد نرم. با کمال پر رویی رفتم تو گفتم یه آبمیوه ...
    خواستم بیام بیرون دیدم اون چند تا پسر دارن میمیرن از خنده و نمیتونن جلو خودشون رو بگیرین .ولی جلو من روشون نمیشد بخندن.بهشون گفتم بخندین.خودم هم اگه جای شما بودم تا 2 روز به طرف میخندیدم

  3. #2393
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Vancouver
    پست ها
    1,843

    پيش فرض

    سال سوم دبیرستان سر کلاس شیمی نشسته بودیم.درسمون تموم شده بود و بچه ها داشتن با هم حرف میزدن.بعضی ها هم با معلم.بعد صمیمی ترین دوستم یهو برگشت به معلممون گفت شما زن کرد..ن(به جای اینگه بگه زن گرفتی)
    ما هم میدونستیم معلممون زن داره.انقده خندیدیم .طفلی معلممون شد عین لبو .هیچی گفت

  4. #2394
    داره خودمونی میشه m_s20's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    103

    پيش فرض

    ما هم یه همچین اتفاقی توی بیمارستانمون افتاد . یه مدتی بود که یه نفر رو می خواستن استخدام کنن
    بهش گفته بودن که اگه کارت رو خوب انجام دادی استخدامت می کنیم اون بنده خدا هم شیشه ها ی در ورودی رو تا تونسته بود برق انداخته بود مث آینه. یه روز ما وایساده بودیم با مسئول داروخانه حرف میزدیم یهو یه چیزی بــــــــوم صدا کرد همه برگشتیم دیدیم یه پیره مرد پخش زمین شده دفترچه بیمه بدست!! بیچاره میخواست تا نوبت ها تموم نشده بره نوبت بگیره !! که البته به آرزوش رسید و بخاطر اینکه اوضاعش خیلی ناجور شده بود اولین نفر هم ویزیت شد.!!!
    بعد این ماجرا مدیرمون تازه به فکر افتاد دو تا چسب از این ضر بدری ها بزنه روی شیشه که یکی دیگه اینجوری نشه!!!

  5. #2395
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    دیروز هم صبح رفتم بیرون هم بعد از ظهر که مجلس چهلم مادر بزرگم بودصبح که تنها بودم سوار ماشین شدم رانندش یه پسر جوون بود هی از آینه نگاه میکرد ماشین که خالی شد از من پرسید شما ازدواج کردین؟؟؟
    منم که از اینجور آدمای فضول متنفرم مثلا اومدم ضایعش کنم گفتم میخوره کرده باشم؟؟؟
    پسره دیگه هیچی نگفت منم که فقط دلم میخواست خودم و از پنجره ی ماشین بندازم بیرون

    ظهرش که با بابام رفتم خونه ی مادربزرگم تو راه قرار بود پارچه مشکی واسه وسط مجلس بخرم دو نوع بود اومدم بگم این دو تا جنس کدومش بهتره گفتم اینا دو جنسه ن؟؟؟ کدومش بیشتره؟؟؟ نه خودم فهمیدم چی گفتم نه طرف آخه اصلا این جمله مفهومی نداشت
    تو مجلس هم مرده داشت روضه میخوند حالا همه گریه میکنن میخواست بگه بچه های زهرا .... گفت جوجه های زهرا آقا منم دیگه نتونستم جلومو بگیرم با صدای بلند خندیدم جالب اینجاست همه بغلم کردن گفتن زیاد خودتو ناراحت نکن و اینا
    حالا من دارم از خنده غش میارم آخه حرکت اونا خنده دارتر بود اونا رفتن برام آب قند بیارن منم دیگه بلند شدم کلا از مسجد زدم بیرون

    ناراحت شدم سوتی اول رو دقیقا دیروزز دادم دلم نمیخواست شما هم دقیقا همین و تعریف میکردین اما بی خیال چقدر حس ششم قوی داریم همه مون امید وارم کسی نفهمیده باشه چی گفتم
    Last edited by winter+girl; 22-02-2008 at 11:08.

  6. #2396
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    ما هم یه همچین اتفاقی توی بیمارستانمون افتاد . یه مدتی بود که یه نفر رو می خواستن استخدام کنن
    بهش گفته بودن که اگه کارت رو خوب انجام دادی استخدامت می کنیم اون بنده خدا هم شیشه ها ی در ورودی رو تا تونسته بود برق انداخته بود مث آینه. یه روز ما وایساده بودیم با مسئول داروخانه حرف میزدیم یهو یه چیزی بــــــــوم صدا کرد همه برگشتیم دیدیم یه پیره مرد پخش زمین شده دفترچه بیمه بدست!! بیچاره میخواست تا نوبت ها تموم نشده بره نوبت بگیره !! که البته به آرزوش رسید و بخاطر اینکه اوضاعش خیلی ناجور شده بود اولین نفر هم ویزیت شد.!!!
    بعد این ماجرا مدیرمون تازه به فکر افتاد دو تا چسب از این ضر بدری ها بزنه روی شیشه که یکی دیگه اینجوری نشه!!!
    شما بیمارستان شخصی دارین؟؟؟؟ خوش به حالتون

  7. #2397
    آخر فروم باز *Necromancer's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Graveyard
    پست ها
    2,087

    پيش فرض

    تو مجلس هم مرده داشت روضه میخوند حالا همه گریه میکنن میخواست بگه بچه های زهرا .... گفت جوجه های زهرا آقا منم دیگه نتونستم جلومو بگیرم با صدای بلند خندیدم جالب اینجاست همه بغلم کردن گفتن زیاد خودتو ناراحت نکن و اینا
    حالا من دارم از خنده غش میارم آخه حرکت اونا خنده دارتر بود اونا رفتن برام آب قند بیارن منم دیگه بلند شدم کلا از مسجد زدم بیرون
    lol
    شما بیمارستان شخصی دارین؟؟؟؟ خوش به حالتون
    فک کنم منظورش بیمارستانی بود که توش کار می کنه

    ناراحت شدم سوتی اول رو دقیقا دیروزز دادم دلم نمیخواست شما هم دقیقا همین و تعریف میکردین اما بی خیال چقدر حس ششم قوی داریم همه مون امید وارم کسی نفهمیده باشه چی گفتم
    من نفهمیدم !؟


    سال سوم دبیرستان سر کلاس شیمی نشسته بودیم.درسمون تموم شده بود و بچه ها داشتن با هم حرف میزدن.بعضی ها هم با معلم.بعد صمیمی ترین دوستم یهو برگشت به معلممون گفت شما زن کرد..ن(به جای اینگه بگه زن گرفتی)
    ما هم میدونستیم معلممون زن داره.انقده خندیدیم .طفلی معلممون شد عین لبو .هیچی گفت
    یه دفه هم یه بنده خدا گفت حضرت محمد زن های زیادی گرفته بود... همینجوری گفت! بعد از اون روز به طرز مشکوکی ناپدید شد!

  8. #2398
    داره خودمونی میشه m_s20's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    103

    پيش فرض

    شما بیمارستان شخصی دارین؟؟؟؟ خوش به حالتون
    بیمارستان شخصی

    نه بابا اون بیمارستانی که من توش آبدارچی هستم رو گفتم

  9. #2399
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    بیمارستان شخصی

    نه بابا اون بیمارستانی که من توش آبدارچی هستم رو گفتم

    اگه میگفتی بیمارستانی که توش کار میکردم باز میشد احتمال داد این کاره ای اما این حرفت ضایع شکسته نفسی بود راستش رو بگو تو رئیس بیمارستانی مگه نه

  10. #2400
    آخر فروم باز علیرضا's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    تو دنیای خودم !
    پست ها
    1,517

    پيش فرض

    تو مجلس هم مرده داشت روضه میخوند حالا همه گریه میکنن میخواست بگه بچه های زهرا .... گفت جوجه های زهرا آقا منم دیگه نتونستم جلومو بگیرم با صدای بلند خندیدم جالب اینجاست همه بغلم کردن گفتن زیاد خودتو ناراحت نکن و اینا
    حالا من دارم از خنده غش میارم آخه حرکت اونا خنده دارتر بود اونا رفتن برام آب قند بیارن منم دیگه بلند شدم کلا از مسجد زدم بیرون
    ای خدا مردم از خنده !
    خیییییلی باحال بود !
    طرف چه سوتی ای داده ، متعاقباً اطرافیانت چه سوتی ای دادن !!!

    نوشته شده توسط winter+girl
    ناراحت شدم سوتی اول رو دقیقا دیروزز دادم دلم نمیخواست شما هم دقیقا همین و تعریف میکردین اما بی خیال چقدر حس ششم قوی داریم همه مون امید وارم کسی نفهمیده باشه چی گفتم
    نوشته شده توسط *Necromancer
    من نفهمیدم !؟
    منم نفهمیدم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •