تنها در اين خانه گربه ها شاخ مي زدند
تنها در اين خانه
سكوت علامت بيداري ترانه بود
وقتي درخت را به جرم جوانه قرنطينه مي كردند
تنها در اين خانه گربه ها شاخ مي زدند
تنها در اين خانه
سكوت علامت بيداري ترانه بود
وقتي درخت را به جرم جوانه قرنطينه مي كردند
ديدندش ار چه خسته در اين رنج بر حصير
اما چو فاتحي كه مقر كرده بر سرير
با چهره ي عبوس با صولت قوي
يا مبسما يحاکی درجا من اللالی
يا رب چه درخور آمد گردش خط هلالی
يكي جامه آن مرد خياط دوخت
قضا را تن صاحب جامه سوخت.
تا دوباره مثل ِ اون خواب، همه دس تو دس بذارن!
همه هم صدا بلن شن، دخل ِ مرشد رُ بيارن!
نان طلب دارد از زني مادر
چه از اين بهتر
رفتي و فراموش شدي از دل دنيا
چون ناله ي مرغي كه ز ياد قفسي رفت
تا من از اصل خود جدا شده ام
دمي آرامي ام نبوده به دهر
طالب رنج و ماجرا شده ام
كرداه ام از شكفتن خود قهر
رفتي و غم آمد به سر جاي تو اي داد
بيدادگري آمد و فريادرسي رفت
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)