تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 24 از 49 اولاول ... 1420212223242526272834 ... آخرآخر
نمايش نتايج 231 به 240 از 483

نام تاپيک: ادبیات طنز

  1. #231
    اگه نباشه جاش خالی می مونه micropersian's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    زیر سقف آسمان
    پست ها
    314

    پيش فرض

    مدعی دید کراواتم و غرید چو شیر

    گفت: این چیست که بر گردن توست ای اکبیر؟

    گفتمش: چاکرتم، نوکرتم، سخت مگیر!

    می‏کنم پیش تو اقرار که دارم تقصیر

    کانچه اسباب گرفتاری هر مرد و زن است

    همه تقصیر کراوات من است!



    لکه‏ی غرب به دامان شما اصلا نیست

    نام دختر کتی و مرسده و ژیلا نیست

    کت خوش‏فرم شما طرح فرنگی‏ها نیست

    جین آن تازه‏جوان تحفه‏ی آمریکا نیست

    این کراوات فقط کار سوئیس و وین است

    همه تقصیر کراوات من است!



    گر که سیمرغ نشسته است سر قله‏ی قاف

    کند از یاری مرغان دگر استنکاف

    گر که اصناف ندارند اثری از انصاف

    گر کند بخش خصوصی به خلایق اجحاف

    گر فلان گردنه در دست فلان راهزن است

    همه تقصیر کراوات من است!



    آن سخن‏های غم‏انگیز که مردم گویند

    آن چه از شدت بحران تورم گویند

    آن چه از روی تاسف به تالم گویند

    یا که از راه تمسخر به تبسم گویند

    و آن چه نشخوار زن و مرد به هر انجمن است

    همه تقصیر کراوات من است!



    گر به هر کوچه زباله است چو خرمن توده

    گر در این شهر ز بس گشته هوا آلوده

    دم به دم دود به حلق تو رود یا دوده

    کارها گر همه پیچیده به هم چون روده

    جوی‏ها گر همه آکنده ز لای و لجن است

    همه تقصیر کراوات من است!



    خیط گر وضع اتوبوس بوَد داخل خط

    یا اگر مثل غریقی تو، گرانی است چو شط

    گر خر کل‏حسن از گرسِنگی گشته سقط

    اگر آن لامپ که روزی سه تومن بود فقط

    این زمان قیمت او بیشتر از صد تومن است

    همه تقصیر کراوات من است!


    ابوالقاسم حالت

  2. این کاربر از micropersian بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #232
    اگه نباشه جاش خالی می مونه micropersian's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    زیر سقف آسمان
    پست ها
    314

    پيش فرض

    زری خانم چو برفی گشت مویش

    به شک افتاد از رفتار شویش

    کجا می رفت و کی رفت و چرا رفت

    چرا تغییر کرده خلق و خویش؟!



    چرا دیروز زد آنقدر شانه

    به فرق طاس و مانند کدویش



    تو گویی بود رختی در دل زن

    که می کردند دائم شستشویش

    مبادا یک زن دیگر درآید

    به عقد مرد پیر و غرغرویش

    دل دیدار عزرائیل را داشت

    نبودی تاب دیدار هوویش

    روانش خست دیو شک و تردید

    ز بس آزار دادی چون عدویش

    نمود عزم خودش را جزم یک روز

    کند تعقیب شو را کو به کویش

    بدید آنچه نمی بایست می دید

    ز حیرت بسته شد راه گلویش

    زنی با هیجده یا نوزده سال

    چو گل خندان و گل حیران ز رویش

    جلوی مرد ماشین را نگه داشت

    سپس با کله مشدی رفت تویش!

    به خود گفتا زهی حسن سلیقه

    در این قنبر که پندارم ببویش

    بسی نفرین نمود و با خودش گفت

    که در دل می گذارم آرزویش

    قسم خورد و پیاپی کرد تکرار

    که دانه دانه خواهم کند مویش



    به قد خویش دارد چار فرزند

    گذشته پیرمرد از آبرویش

    نشان منزل آن دخترک یافت

    به راه افتاد اندر جستجویش

    رسید و داد زد کو آن ضعیفه

    که بسپارم به دست مرده شویش

    مفصل قشقرق را کرد برپا

    جماعت جمع شد از های و هویش



    میان جمعیت آن دخترک را

    ز وحشت یافت مانند لبویش

    پس از یک پرس و جو با جیغ و فریاد

    چنین شد حاصل آن پرس و جویش

    نگو این پنجمین فرزند مشدی است

    زنی که ایستاده روبرویش

    گذشته بیست سال از خبط مشدی

    ولیکن تازه پیچیده است بویش!


    شعر از مهدی دانش
    Last edited by micropersian; 29-10-2009 at 12:56.

  4. این کاربر از micropersian بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #233
    اگه نباشه جاش خالی می مونه micropersian's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    زیر سقف آسمان
    پست ها
    314

    پيش فرض

    کـهنه رندی بود نام نامی اش بابا کرم
    گه فروتن بود و گه انبانه فیس و ورم

    دوخت هر دم کیسه و اندوخت دینار و درم
    زیـسـت عـمـری کامیاب و مالدار و محترم
    ...

    چون ز عهد کودکی تا آخرین ساعت که مُرد
    نــــــــان بـــــــه نـــــــرخ روز خـــــــــورد!

    در جــوانــی مــدتــی لـبّـاده و دستار داشت
    بعد تا چندی کراوات و کت و شلوار داشت

    او، که در اصلاح روی و موی خود اصرار داشت
    دیــدمـش روزی که از اصلاح صورت عار داشت

    گاه مو بر رخ نهاد و گاه موی از رخ سترد
    نـــــــان بـــــــه نـــــــرخ روز خــــــــورد!

    آنکه در مجلس به پهلوی مدرس می نشست
    نـاگـهـان از او برید و با رضاخان داد دست

    چون رضاخان جیم شد، خود را به حزب توده بست
    چـون ورق بـرگشت و حزب توده هم شد ورشکست

    رفت و بر درگاه فرزند رضاخان سر سپرد
    نـــــــان بـــــــــه نــــــــرخ روز خـــــورد!

    در بــر اهــل وفـــا رنـگ وفا کیشان گرفت
    در بساط میگساران، ساغر از ایشان گرفت

    چون به درویشان رسید، آئین درویشان گرفت
    گــرگ بـا نـیرنگ، جا در جامۀ میشان گرفت

    بر گلوی گوسفندان زبون دندان فشرد
    نـــــــان بــــــه نـــرخ روز خــــورد!

    گـر فـتـاد انـدر ته دریای قلزم، شد نهنگ
    ور به جنگل های آفریقا درآمد، شد پلنگ

    گشت مست فرنگ، اندر محفل اهل فرنگ
    گاه شـد رومی رومی، گاه شد زنگی زنگ

    گاه ترک و گاه تازی، گاه لر شد گاه کرد
    نـــــــان بـــــــه نـــــــرخ روز خــــورد!

    گـــشـــت در هـــــر راه نــان و آبـداری رهنورد
    یافت هر دم صورتی دیگر، چون طاس تخته نرد

    گــاه نــر شــد، گــاه مــاده، گاه زن شد، گاه مرد
    چون به دینداری رسید از باده خواری توبه کرد

    چون به می خواران رسید آن توبه را از یاد برد
    نــــــــــان بـــــــــــه نـــــــرخ روز خــــــــورد!

    در بـــر بــودائیان ، آئـین بودا را ستود
    در بر زرتشتیان، زند و اوستا را ستود

    چـون مـسـیحی دیـد، انجیل مسیحا را ستود
    چون کلیمی یافت، ده فرمان موسا را ستود

    چون مسلمان دید، خود را از مسلمانان شمرد
    نـــــــــان بـــــــه نــــــــرخ روز خــــــــورد!

    مـؤمنان او را یکی از مؤمنین پنداشتند
    صالحان او را نکوکار و امین پنداشتند

    دزدهـــا او را بــه دزدی بــی قــرین پـنداشتند
    ار چه در جمعی چنان، جمعی چنین پنداشتند؟

    چون که هم در زهد شهرت داشت، هم در دستبرد
    نـــــــــــــان بــــــــــه نــــــــــرخ روز خــــــورد!


    از ابولقاسم حالت

  6. این کاربر از micropersian بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #234
    در آغاز فعالیت محمدف's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    5

    پيش فرض

    چیزهای چیزداری از الف تا یای چیز

    می شود با چیزهایی چیز گردد جای چیز !

    چیز یک ، با چیز دو ، با چیز سه ، با چیز چار

    جمعشان یک چیز می گردد ولی منهای چیز !

    چیز گاهی مثبت و گه گاه منفی می شود

    توی فکر چیز و ذهن چیز و در حرفای چیز !

    آدمی با چیزهایی چیز را سر می کند

    چیز خود را می چلاند تا بریزد پای چیز !

    چیز را بعضی برای چیز مصرف می کنند

    لحظه ای هم چیز می سابند بعضی لای چیز !

    چیزهایی توی دنیا چیزچیزت می کنند

    آنچنان که در بیارد چیز از بابای چیز !

    چیز با حذف دو نقطه می شود یک چیزٍ "جیز "

    "جیز" خواهرخوانده ی چیز است در ویلای چیز !

    چیز اوشان ، ضرب ایشان ، ضرب چیز چیزشان

    چیزچیزی راه اندازند با امضای چیز !

    چیز یک چیز مهمی هست در چیز زمان

    از همان دوران سنگی چیز ، تا حالای چیز !

    چیز خاکی ،چیز بادی ، چیز نفتی ، چیز آب

    با چه چیزی می شود چیزید طعم چای چیز ؟

    خوب می دانی که چیزی هست و خیلی هست چیز

    گر به چیزی معتقد هستی در این دنیای چیز !

    چیز را هرگز به پای چیز بدچیزان مچیز !

    ای فدای چیزهایت طول و هم پهنای چیز !

    چیز دارد گفتنش ، اما به چیزٍ هرچه چیز

    با زبان چیز باید گفت از چیزای چیز!

    در غزل هفتاد چیز آمد ولی روشن نشد

    پس چه چیزی بود در منظور این چیز ؟!

  8. این کاربر از محمدف بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #235
    پروفشنال ssaraa's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2009
    پست ها
    973

    پيش فرض

    پدرم همیشه می‌گوید "این خارجی‌ها که الکی خارجی
    نشده‌اند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان داده‌اند" البته من
    هم می‌خواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج
    بروم. ایران با خارج خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها
    راجب به خارج می‌دانم.



    تازه دایی دختر عمه‌ی پسر همسایه‌مان در آمریکا زندگی می‌کند. برای
    همین هم پسر همسایه ‌مان آمریکا را مثل کف دستش می‌شناسد. او می‌گوید "در
    خارج آدم‌های قوی کشور را اداره می‌ کنند"

    مثلن همین "آرنولد" که رعیس کالیفرنیا شده است. ما خودمان در یک فیلم
    دیدیم که چطوری یک نفره زد چند نفر را لت و پار کرد و بعد... البته آن
    قسمت‌های بی‌تربیتی فیلم را ندیدیم اما دیدیم که چقدر زورش زیاد است، بازو
    دارد این هوا. اما در ایران هر آدم لاغر مردنی را می گذارند مدیر بشود.
    خارجی‌ها خیلی پر زور هستند و همه‌شان بادی میل دینگ کار می‌کنند. همین
    برج‌هایی که دارند نشان می‌دهد که کارگرهایشان چقدر قوی هستند و آجر را تا
    کجا پرت کرده‌اند.



    ما اصلن ماهواره نداریم. اگر هم داشته باشیم؛ فقط برنامه‌های علمی آن
    را نگاه می‌کنیم. تازه من کانال‌های ناجورش را قلف کرده‌ام تا والدینم
    خدای نکرده از راه به در نشوند. این آمریکایی‌ها بر خلاف ما آدم‌های خیلی
    مهربانی هستند و دائم همدیگر را بقل می‌کنند و بوس می‌کنند. اما در
    فیلم‌های ایرانی حتا زن و شوهرها با سه متر فاصله کنار هم می‌نشینند. همین
    کارها باعث شده که آمار تلاغ روز به روز بالاتر بشود.



    در اینجا اصلن استعداد ما کفش نمی‌شود و نخبه‌های علمی کشور مجبور
    می‌شوند فرار مغزها کنند. اما در خارج کفش می‌شوند. مثلاً این "بیل گیتس"
    با اینکه اسم کوچکش نشان می‌دهد که از یک خانواده‌ی کارگری بوده، اما تا
    می‌فهمند که نخبه است به او خیلی بودجه می‌دهند و او هم برق را اختراع
    می‌کند. پسر همسایه‌مان می‌گوید اگر او آن موقع برق را اختراع نکرده بود؛
    شاید ما الان مجبور بودیم شب‌ها توی تاریکی تلویزیون تماشا کنیم.



    از نظر فرهنگی ما ایرانی‌ها خیلی بی‌جمبه هستیم. ما خیلی تمبل و
    تن‌پرور هستیم و حتی هفته‌ای یک روز را هم کلاً تعطیل کرده‌ایم. شاید شما
    ندانید اما من خودم دیشب از پسر همسایه ‌مان شنیدم که در خارج جمعه‌ها
    تعطیل نیست. وقتی شنیدم نزدیک بود از تعجب شاخدار شوم. اما حرف‌های پسر
    همسایه‌مان از بی بی سی هم مهمتر است.

    ما ایرانی‌ها ضاتن آی کیون پایینی داریم. مثلن پدرم همیشه به من
    می‌گوید "تو به خر گفته‌ای زکی". ولی خارجی‌ها تیز هوشان هستند. پسر
    همسایه‌مان می‌گفت در آمریکا همه بلدند انگلیسی صحبت کنند، حتا بچه
    کوچولوها هم انگلیسی بلدند. ولی اینجا متعسفانه مردم کلی کلاس زبان
    می‌روند و آخرش هم بلد نیستند یک جمله‌ی ساده مثل I lav u بنویسند. واقعن
    جای تعسف دارد.

    این بود انشای من

  10. این کاربر از ssaraa بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #236
    داره خودمونی میشه paiez's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    146

    پيش فرض

    ::||:: تعریف نسبتهای فامیلی (طنز) ::||::


    خاله


    معناي لغوي: خواهر مادر

    معناي استعاره اي: هر زني كه با مادر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد.

    نقش سمبليك: يك خانم مهربان و دوست داشتني كه خيلي شبيه مادر است و هميشه براي شما آبنبات و لباس مي خرد.

    غذاي مورد علاقه: آش كشك.

    ضرب المثل: خاله را ميخواهند براي درز ودوز و گرنه چه خاله چه يوز. خاله ام زائيده، خاله زام هو كشيده. وقت خوردن خاله خواهرزاده رو نمي شناسه. اگه خاله ام ريش داشت، آقا داييم بود.

    زير شاخه ها: شوهر خاله: يك مرد مهربان كه پيژامه مي پوشد و به ادبيات و شكار علاقه مند است. دختر خاله/پسر خاله: همبازي دوران كودكي كه يا در بزرگسالي عاشقش مي شويد اما با يكي ديگه ازدواج مي كنيد يا باهاش ازدواج مي كنيد اما عاشق يكي ديگه هستيد.

    مشاغل كاذب: خاله زنك بازي، خاله خانباجي.

    چهره هاي معروف: خاله خرسه، خاله سوسكه.

    داشتن يك خاله ي مجرد در كودكي از جمله نعمات خداوندي است.



    عمه

    معناي استعاره اي: هر زني كه با پدر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد/هر زني كه مادر چشم ديدنش را نداشته باشد.

    نقش سمبليك: به عهده گرفتن مسئوليت در موارد ذيل: ۱- جواب همه ي فحش هايي كه مي دهيد. مثال: ........ ۲- جواب همه ي محبت هايي كه مي كنيد. مثال: به درد عمه ات مي خوره... ۳- توجيه كليه ي بيقوارگي ها/رفتارهاي نامتناسب شما (تنها براي دخترخانم ها). مثال: به عمه ات رفتي. ۴- خيلي چيزهاي بدِ ديگه. از ذكر مثال معذوريم...

    غذاي مورد علاقه: شله زرد، سمنو.

    ضرب المثل: ندارد (تخفيف به دليل تعدد در نقش هاي سمبليك).

    زير شاخه ها: شوهر عمه: يك مرد پولدار كه سيبيل قيطاني دارد و چندش آور است. پسرعمه/دخترعمه: همبازي دوران كودكي كه در بزرگسالي حالتان را به هم مي زنند.

    مشاغل كاذب: Match-Making

    چهره هاي معروف: عمه ليلا.

    ترجيع بند:
    داشتن يك عمه كه در توصيفات فوق صدق نكند جزو خوش شانسي هاي زندگي است.


    دائی

    معناي لغوي: برادر مادر

    معناي استعاره اي: هر مردي كه با مادر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد/هر مردي كه پتانسيل كتك خوردن توسط پدر را داشته باشد.

    نقش سمبليك: يكي از معدود مرداني كه هر چند به سياست علاقه مند است اما حس گرمي به شما مي دهد، هميشه حرفهايتان را مي فهمد و مي شود پيشش گريه كرد.

    غذاي مورد علاقه فسنجون.

    ضرب المثل: عروس را كه مادرش تعريف كنه، براي آقا داييش خوبه. اگه خاله ام ريش داشت آقا داييم بود.

    زير شاخه ها: زن دايي: يك زن چاق و شاد كه خيلي كدبانو است و جلوي مادر قپي مي آيد. پسردايي/دختردايي: همبازي دوران كودكي كه در بزرگسالي مثل يك همرزم ساپورتتان مي كنند.

    چهره هاي معروف: علي دايي، دايي جان ناپلئون.

    ترجيع بند: همه چيز زير سر اين انگليساست.

    سعي كنيد حتما حداقل يك دايي داشته باشيد.


    عمو

    معناي لغوي: برادر پدر

    معناي استعاره اي: هر مردي كه با پدر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد.

    نقش سمبليك: يكي از مرداني كه شما هميشه بايد بهش بوس بدهيد و بعد برويد كارتون ببينيد تا او با پدر حرفهاي جدي بزند. يكي از مرداني كه مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزي مي پزد و هميشه وقتي مي رود پدر ساكت شده، به فكر فرو مي رود.

    غذاي مورد علاقه: قرمه سبزي، آبگوشت.

    ضرب المثل: عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمان بستند.

    زير شاخه ها: زن عمو: يك زن كه زياد به شما توجه نمي كند و خودش را براي مادر مي گيرد، دخترعمو/پسرعمو: همبازي دوران كودكي كه اگر تا هجده-بيست سالگي دوام آورده باهاش ازدواج نكنيد خطر را از سر گذرانده ايد.

    مشاغل كاذب: بازي در قصه هاي ايراني-اسلامي..

    چهره هاي معروف: عمو زنجيرباف، عمو يادگار، عمو پورنگ.

    داشتن يك عمو ي پولدار خيلي خوب است.

  12. 3 کاربر از paiez بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #237
    داره خودمونی میشه paiez's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    146

    پيش فرض

    شعر زیر وصفی بامزه و جالب در قالب کارت دعوت عروسی هست که تقدیم می کنم به تمام عروس و دامادهای جوان و برایشان خوشبختی بی پایان آرزو دارم.
    کارت دعوت عروسی (طنز)

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست
    با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید

    ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
    لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید

    بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ
    معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید

    تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
    با غذا و میوه ی آن جشن افطاری کنید

    البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها
    پیش فامیل مقابل آبروداری کنید

    میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است
    پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید

    گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
    دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید

    موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان
    پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید

    هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر
    هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید

    در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب
    کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید

    گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه
    چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید

    ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک
    دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید

    لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست
    از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید

    البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای
    پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید

    حرکت موزون اگر در کرد از خود، دیگری
    با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید

    کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟
    با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید

    در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور
    بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید

  14. 2 کاربر از paiez بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #238
    داره خودمونی میشه paiez's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    146

    پيش فرض

    شبی با حافظ




    نیمه شبِ پریشب گشتم دچار کابوس‏
    دیدم به خواب حافظ، توى صف اتوبوس
    گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم
    گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم
    گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى
    گفتم: چگونه‏اى؟ گفت: در بند بى‏خیالى
    گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى
    گفتا که: مى‏سرایم شعر سپید بارى‏
    گفتم: ز دولت عشق ؟ گفتا که: کودتا شد
    گفتم: رقیب ؟ گفتا: بدبخت کله پا شد
    گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟
    گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى
    گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز
    گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز
    گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده
    گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده
    گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟
    گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
    گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
    گفتا: خریده قسطى تلویزّیون به جایش‏
    گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره‏
    گفتا: شده پرستار یا منشى اداره
    گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل
    گفتا: که دست خود را بردار از سر دل
    گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم‏ها
    گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا
    گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى
    گفتا: پژو دوو بنز یا گلف تُک مدادى
    گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى
    گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى
    گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره
    گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره‏
    گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد
    گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟
    گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى
    گفتا که: ادکلن شد در شیشه‏هاى رنگى‏
    گفتم: سراغ دارى میخانه‏اى حسابى
    گفت: آن چه بود از دم گشته چلوکبابى
    گفتم: بیا دو تایى لب تر کنیم پنهان
    گفتا: نمى‏هراسى از چوب پاسبانان
    گفتم: شراب نابى تو دست و پات دارى
    گفتا: به جاش دارم وافور با نگارى‏
    گفتم: بلند بوده موى تو آن زمان ها
    گفتا: به حبس بودم از ته زدند آن ها
    گفتم به لحن لاتی: ‌«حافظ ما رو گرفتى ؟»
    گفتا: ندیده بودم هالو به این خرفتى

  16. 2 کاربر از paiez بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #239
    داره خودمونی میشه paiez's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    146

    پيش فرض

    توصیف شکلک های یاهو مسنجر با زبان شاعرانه !

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ز جان شیرین‌تری ای چشمه‌ی نوش
    سزد گر گیرمت چون جان در آغوش

    نظامی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    لبخند معاوضه كن با جان شهریار
    تا من به شوق این دهم و آن ستانمت

    شهریار



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    چگونه شاد شود اندرون غمگینم؟
    به اختیار كه از اختیار بیرون است

    حافظ




    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    به چشمك این همه مژگان به هم مزن یارا!
    كه این دو فتنه به هم می‌زنند دنیا را

    شهریار



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    گاهی به نوشخند لبت را اشاره كن
    ما را به هیچ صاحب عمر دوباره كن

    فروغی بسطامی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    خیال حوصله بحر می‌پزد هیهات
    چه‌هاست در سر این قطره محال‌اندیش

    حافظ



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    عجب عجب كه برون آمدی به پرسش من
    ببین ببین كه چه بی‌طاقتم ز شیدایی

    مولانا



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    آرامِ دل غمگین، جز دوست كسی مگزین
    فی‌الجمله همه او بین، زیرا همه او دیدم

    فخرالدین عراقی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    منم شرمنده زین یاری كه كردی
    همین باشد وفاداری كه كردی

    وحشی بافقی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    بده یك بوسه تا ده واستانی
    از این به چون بود بازارگانی!؟

    نظامی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ما را همین بس است كه داریم درد عشق
    مقصود ما ز وصل تو بوس و كنار نیست

    عبید زاكانی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    چندین شكستِ كارِ منِ دلشكسته چیست؟
    ای هرزه‌گرد مگر نیست كار دگرت؟

    وحشی بافقی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    مرا هجران گسست از هم، رگ و بند
    مرا شمشیر زد گیتی، تو را مشت

    پروین اعتصامی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    گفتی تو نه گوشی (!) كه سخن گویمت از عشق
    ای نادره گفتار كجا گوش‌تر از من؟

    شهریار



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    آخرالامر گل كوزه‌گران خواهی شد
    حالیا فكر سبو كن كه پر از باده كنی

    حافظ



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    جمالش كرد حیرانم، چه ماه است آن نمی‌دانم
    كه چشم از كشف ماهیت، نمی‌بندد تأمل را

    اوحدی مراغه‌ای



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    كی توان حق گفت جز زیر لحاف
    با تو ای خشم‌آور آتش‌سجاف!

    مولانا



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    دریا و كوه در ره و من خسته و ضعیف
    ای خضر پی‌خجسته مدد كن به همتم

    حافظ



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    در راه عشق وسوسه‌ی اهرمن بسی است
    پیش آی گوش دل به پیام سروش كن

    حافظ



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب
    دوستان را خبر از چشم پرآبم مكنید

    محتشم كاشانی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    می می‌كشیم و خنده‌ی مستانه می‌زنیم
    با این دو روزه‌ی عمر چه‌ها می‌كنیم ما

    صائب تبریزی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    به حال سعدی بیچاره قهقهه چه زنی
    كه چاره در غم تو، های های می‌داند

    سعدی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نیفزود
    زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

    حافظ



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    تو را زین پس جز فرشته نخوانم
    ازیرا كه تو آدمی را نمانی!

    فرخی سیستانی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    آن دگر گفت ای گروه زرپرست
    جمله خاصیت مرا چشم اندرست

    مولانا



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    مكن از خواب بیدارم خدا را
    كه دارم خلوتی خوش با خیالش

    حافظ



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    خواب مرگم باد اگر دور از تو خوابم آرزوست
    خون خورم بی‌چشم مستت گر شرابم آرزوست

    اهلی شیرازی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    چون نماید به تو این دولت روی
    رو در آن آر و به كس هیچ مگوی

    جامی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    نمی‌دانم كه دردم را سبب چیست؟
    همی دانم كه درمانم تویی بس

    اوحدی مراغه‌ای



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
    گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نكنیم

    حافظ



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ما شبی دست برآریم و دعایی بكنیم
    غم هجران تو را چاره ز جایی بكنیم

    حافظ



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    آه از راه محبت كه چه بی‌پایان است
    با دو منزل كه یكی وصل و یكی هجران است

    صیدی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری
    عجب كاری برای مردم بیكار پیدا شد!

    صائب تبریزی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    رو مسخرگی پیشه كن و مطربی آموز
    تا داد خود از كهتر و مهتر بستانی

    انوری



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    گر به خشم است و گر به عین رضا
    نگهی باز كن كه منتظریم

    سعدی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    من مریض درد عصیانم كه درمانم تویی
    دردمند این‌چنین محتاج درمان شماست!

    محتشم كاشانی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    من چون نزنم دست كه پابند منی
    چون پای نكوبم كه توئی دست‌زنان

    مولانا



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    حباب‌وار براندازم از روی نشاط كلاه
    اگر ز روی تو عكسی به جام ما افتد

    حافظ



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    مرا كه سِحر سخن در جهان همه رفته است
    ز سِحر چشم تو بیچاره مانده‌ام مسحور

    سعدی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    این بدان گفتم كه تا هر بی‌فروغ
    كم زند در عشق ما لاف دروغ

    عطار



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر
    ما همچنان در اول وصف تو مانده‌ایم

    سعدی



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
    جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

    حافظ



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    اتل متل توتوله
    گاو حسن چه جوره!

  18. 4 کاربر از paiez بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #240
    پروفشنال ssaraa's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2009
    پست ها
    973

    پيش فرض حاضر جوابی برنارد شاو در مقابل یک نويسنده جوان

    حاضر جوابی برنارد شاو در مقابل یک نويسنده جوان روزي روزگاري نويسنده جواني از جرج برنارد شاو پرسيد:

    «شما براي چي مي نويسيد استاد؟»

    برنارد شاو جواب داد:

    «براي يک لقمه نان.»

    پسره بهش برخورد. پس توپيد که:

    «متاسفم. برخلاف شما ما براي فرهنگ مي نويسيم.»

    و برنارد شاو گفت:

    «عيبي ندارد پسرم. هر کدام از ما براي چيزي مي نويسيم که نداريم.»

  20. 4 کاربر از ssaraa بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •