سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی
شاید امشب سوزش این زخم هارا کم کنی
آه باران من سراپای وجودم آتش است
پس بزن باران شاید توخاموشم کنی
[IMG] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [/IMG]
هربار که بارون میزنه میبندم چطرمو و به یادت خیس میشم ازقطره های اب
باران ادامه بغض های من است وقتی میگویی دوستت ندارم .
باران گرفته باران
در سرزمین یاران
آتش بجان من زد
آواز خیس باران
هرسو به جستجویی
بغضی به هر گلویی
باران گرفته باران
در تاب و تب اسیرم
زندانی زمینم
جانم به لب رسیدو
باران گرفته باران
شاید بعشق باران
او جلوه ای نماید
در سرزمین یاران
باران گرفته باران
از بغض چشم یاران
از داغ انتظاران
شاعر: نادر چهاردهی
دیر امدی باراندیر آمدی باران... دیـــــر
من
در جایی..._در حجم نبودن کسی
خشکیدم...
ماه در آب فرو رفت و هوا در باران
عطر خاكستر ققنوس رها در باران
ابر از زاويه اي سرخ ترك مي گيرد
با شكافي به بلنداي هجا در باران
ناخدا ها همه از نوح كمك مي خواهند
نوح آشفته به دنبال صدا در باران
داروك هاي سر دار اذان مي گويند
اسب ها پا شده مشغول دعا در باران
مريم آرام در آشوب صدا مي رقصد
مي كشد شانه به موهاي خدا در باران
س.ح.موج...
شاعر: سيد سرالله حسينی
باران میبارید
چترهایم را در پستوی خانه نهان کردم
که مبادا باران برنجد
باران را دوست دارم
دلم را بیشتر از باران
چه ضیافتی بر پا شد
بارانها شروع به باریدن کردند
ولیک نمیدانستم باران میبارد یا دلم
خیالم آسوده است چونکه چترهایم بسته می ماندباران مهربانی برپاست...و همیشه آسمان هوای مهربانی دارد...گوش کن صدای باران را میشنوی؟
باران
آری باران....
آه باران......
خاطره های خیس
از زاده ی ابر،بر دلم
غوغای غریبی شده است
ومن در پستوی ذهن
در کاوش خاطرات زیر قطره ها هستم
چترت را باز کن
خیست نکند باران
شاعر: كيوان كيان
باز باران بی ترانه بی هوای عاشقانه بی نوای عارفانه خسته از مکر زمانه غافل از حتی رفاقت هاله ای از عشق و نفرت اشک هایی طبق عادت قطره هایی بی طراوتروی دوش ادمیتمی خورد بر بام خانه
Last edited by هلن.; 02-03-2014 at 15:56.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)