خدایا
تو حافظ و راهنمای منی
پس از چه رو سیمای تابناکت را
از من نهان می داری؟
تو همچون ان نوای موسیقی هستی
و من می سرایم:
من بنده توام
و تو خالق منی!
خدایا
تو حافظ و راهنمای منی
پس از چه رو سیمای تابناکت را
از من نهان می داری؟
تو همچون ان نوای موسیقی هستی
و من می سرایم:
من بنده توام
و تو خالق منی!
خدایا
مرا در اقیانوس عشقت غرغه ساز
تا در هر نفس به تو عشق بورزم
و افتاب مهرت ر
بر زندگی کسانی
که اسیر افسردگی و نومیدی هستند
بتابانم
ای رهایی بخش آدمی در تنگناها!
ای دور کننده ی اندوه ها!
ای بخشاینده ی این دنیا و آن دنیا!
غم من بردار و اندوهم را دور ساز.
از تو می خواهم، خواستن کسی که ناداریش شدت گرفته، و توانایی اش ناتوانی شده و گناهانش بسیار است.
از تو می خواهم، خواستن کسی که برای نیازش فریاد رسی جز تو پیدا نمی کند، برای ناتوانی اش قوتی جز تو ندارد و برای گناهانش آمرزنده ایغیر از تو سراغ ندارد.
خدایا بر محمد و خاندان او درود فرست و مرا به راستی و درستی بمیران.
خدایا نیازمبه دنیا را از من بگیر و مرا از شوق دیدارت پر کن.
خدايا!
گمشده اي در اين شلوغي بازار مكاره خودفريبي روزگار،
با تو گفت و گو دارد،
براي حرف زدن زبانم ده.
خدايا!
همت لازمه ی بندگي است،
بدون همت و اراده چه هستيم؟
خدايا!
مرگ را پروازي قرار ده زيبا،
پركشيدني تا اوج خواستن،
فنا شدن در آسمان بيخودي. خدايا! ما از مردن در هراسيم،
هراسمان را از زنده بودن افزون كن.
مهربانا!
به حق ستار العيوبي ات،
بعد از مرگ هم ما را شامل بخشايندگي ستاريت فرما.
خدايا!
چه توانايي هستيم كه قدرت دل بريدن نيست
و چگونه بنده اي كه توان بندگي نيست؟
الهي!
بال پرواز روح،
پر پريدن انديشه و فكر،
توان جست و خيز زدن خواستن و عشق،
جان دربند و حسرت كشيده دنياي نامرادي،
ديده حيرت زده متلا طم همه در چنبره ياس خشكيد و از تب و تاب افتاد.
در اين وادي راه،
درميان هزار هزار بيراه گمشده،
چشم ما را نعمت شناخت و تفكيك راه از بيراه قرار ده.
در گردباد عظيم آخر الزماني،
در هجوم و سرسام قرن حاضر،
عمر ما خاشاك لحظه اي است،
اميد ما را نااميد مكن.
خدايا!
عبوري افتان و خيزان از پل دنيا به آخرت داريم،
اميد، ايمان و توان پايداري را عصاي دست ما فرما.
الا ! اي مهين مالك آسمانها
كجا گيرم آخر سراغت كجايي ؟
غلام وفاي تو بودم _ نبودم ؟
چرا با من با وفا بي وفايي ؟
چه سازم من آخر بدين زندگاني
كه ريبي است در بيكران بي ريايي
چسان خلقت مهمل است اينكه روزم
فنا كرد – كام قدر – بر قضايي !
بيا پس بگير اين حياتي كه دادي
كه مردم از اين سرنوشت كذايي !
خداوندگارا !
اگر زندگانيست اين مرگ ناقص
بمرگ تو ، من مخلص خاك گورم !
دو صد بار ميكشتم اين زندگي را
اگر ميرسيدي به زور تو ، زورم !
كما اينكه اين زور را داشتم من
ولي تف بر اين قلب صاف و صبورم !
همه ش خنده ميزد بصد ناز و نخوت
كه من جز حقيقت ز هر چيز دورم !
بپاس همين خصلت احمقانه
كنون اينچنين زارو محكوم و عورم ؟
چه سود از حقيقت كه من در وجودش
اسير خدايان فسق و فجورم ؟
از آن دم كه شد آشنا با وجودم
سرشكي نهان در نگاه سرورم
چو روزم ، تبه كن تو ، روز « حقيقت »
كه پامال شد زير پايش غرورم
خداوندگارا!
تو فرسنگها دوري از خاك دوري
تو درد من خاك بر سر چه داني ؟
جهاني هوس مرده خاموش و بيكس
در اين بينفس ناله آسماني ...
زروز تولد همه هر چه ديدم
همه هر كه ديدم تبه بود و جاني
طفوليتم بر جواني چه بودي
كه تا بر كهولت چه باشد جواني !
روا كن به من شر مرگ سيه را
كه خيري نديدم از اين زندگاني!
مگر از پس مرگ – روز قيامت
خلاصم كن زين شب جاوداني!
بمن بد گماني؟ دريغا ! ندانم
چسان بينمت تا چنانم نداني؟
نه بالي كه پر گيرم آيم به سويت
نه بهر پذيرايي ات آشياني!
چه بهتر كه محروم سازم تو را من
ز ديدار خويش و از اين ميهماني
مبادا كه حاشا نمائي بخجلت
كه پروردگار لتي استخواني !
خداوندگارا !
تو ميداني آخر ، چرا بي محابا
سيه پرده شرم و رو را نديدم !
مرا ز آسمان تو باكي نباشد
كه خون زمين مي طپد در وريدم !
من آن مرغ ابر آشيانم كه روزي
ببال شرف در هوا مي پريدم !
حيات دو صد مرغ بي بال وپر را
برغم هوس – از هوي مي خريدم
بهر جا كه بيداد ميكشت دادي :
بقصد كمك ، كوبه كو مي خزيدم !
بهر جه كه ميمرد رنگي ز رنگي
بيكرنگي از جاي خود ميپريدم !
من آن شاعر سينه بدريده هستم
كه عشق خود از مرگ مي آفريدم !
چه سازم ! شرنگ فنا شد به كامم
ز شاخ حقيقت هر چه چيدم!
ولي ناخلف باشم از ديده باشي
كه باري سر انگشت حسرت گزيدم !
ار آنرو كه با علم بر سرنوشتم
ز روز ازل راه خود را گزيدم !
خداوندگارا !
ز تخت فلك پايه آسمانها
دمي سوي اين بحر بي آب رو كن
زمين را از اين سايه شياطين
جنين در جنين كين به كين رفت و رو كن
سياهي شكن چنگ فريادها را
به چشم سكوت سياهي فرو كن !
هميشه جواني تو ، پير زمانه !
شبي هم " جواني " بما آرزو كن !
كه تا زيرورو نسازم آسمانت
زمين را بنفع زمان زير رو رو كن !
گفتگوي انسان با خدا
گفتم: چقدر احساس تنهایی میكنم
گفتی: فانی قریب
.:: من كه نزدیكم (بقره/۱۸۶) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم... كاش میشد بهت نزدیك شم
گفتی: و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف/۲۰۵) ::.
گفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لكم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.
گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربكم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه كنید (هود/۹۰) ::.
گفتم: با این همه گناه... آخه چیكار میتونم بكنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمیدونید خداست كه توبه رو از بندههاش قبول میكنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه (غافر/۲-۳ ) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای كدوم گناهم توبه كنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همهی گناهها رو میبخشه (زمر/۵۳) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو میبخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا كیه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.
گفتم: نمیدونم چرا همیشه در مقابل این كلامت كم میارم! آتیشم میزنه؛ ذوبم میكنه؛ عاشق میشم! ... توبه میكنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبهكنندهها و هم اونایی كه پاك هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرك
گفتی: الیس الله بكاف عبده
.:: خدا برای بندهاش كافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیكار میتونم بكنم؟
گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا و سبحوه بكرة و اصیلا هو الذی یصلی علیكم و ملائكته لیخرجكم من الظلمت الی النور و كان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد كنید و صبح و شب تسبیحش كنید. او كسی هست كه خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت میفرستن تا شما رو از تاریكیها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.
الو!سلام
-:سلام علیکم!بفرمایید.
-:ببخشید با خدا کار داشتم ،می خواستم با خودشون صحبت کنم.
-:خودم هستم ،درخدمتم؟
-:اااااااااااااا..... چه حافظه ای ماشا الله . چه زود منو شناختید
-:من هیچ کس و فراموش نمی کنم. هیچکس
-: ببخشید خدا جون کارم یه خورده طول می کشه وقت دارین؟
-:بگو!همه حرفات رو می شنوم.
-:خدا جونم....؟!
-:بگو جونم!
-:چطوری بگم..... باز یه....یه خواهش دارم.
-:بگو عزیزم.
-: خدا جون می دونی!می دونی! می خوام بدونم وقتی باهات حرف می زنم و درد دل می کنم. صدامو می شنوی یا نه!
اصلا می خوام بدونم هروقت دعا می کنم. دعامو می شنوی به حرفم گوش می دی.
می دونی !همینکه بدونم یکی حرفم رو می شنوه برام کافیه.
به رسم بندگانت به نشان بندگي ات، با نام تو آغاز مي كنم كه تويي آغاز گر هر پايان پذير و تويي پايان بخش هر آنچه آغازش از تو يافته .
در همين آغاز خويش كه گويي پاياني است بر آنچه بودم ، از تو مدد ميجويم، كه تويي همان آغازي كه با اميدت پايان خويش را پذيرا گشتم.
پروردگارا ببخش و ببخشاي آنچه بودم و هدايتم كن در اين راه كه پاي نهاده ام كه من همان كور ديروز و طفل امروزم، به دنبال نوري كه به سويش بشتابم ( كور نبيند نور را و طفل نفهمد). كنون كه مي بينم، مرا درياب و مقدر كن به دريافتم.
باشد كه راهم يافته باشم و راه نيز مرا.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)