یک روز آمدم در کوچه یار
هر دم میامد یکی آن بازار
یک دوست نیامد تا من تنها
بمیرم بی تو در کنار غمها
یک روز آمدم در کوچه یار
هر دم میامد یکی آن بازار
یک دوست نیامد تا من تنها
بمیرم بی تو در کنار غمها
اي برف
اي سپيد مقدس
من اندُهان ساده ي قلبم را
در دستهاي پاك تو مي مانم
آن را به عمق خاك فرو كن .
نجوا
باران و بامداد
ردپاي برف.
در جستجوي نقش ساده ي زن
تا سوختن خشنود
به سمت نجواي ستارگان و غروب
و توفان شرق و شلاق و اشک
و بعد آرامش اسارت برگها
درحلقه ي توفان
نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل
بنال بلبل بيدل كه جاي فرياد است
تا خاک مرا به قالب آميختهاند
بس فتنه که از خاک برانگيختهاند
در اوج نیزارهای پشیمانی
قبرهای سیاه و سرگردان
که با من از یک طایفه اند سلام میگویم
تو باور نکن اما من عاشقم
رفتن دلیل نبودن نیست
در غروب اسمان تو شاید
در شب خویشتن چگونه بی تو گم شوم
تو را تا فردا تا سپیده خواهم برد
و با یاد تو و با عشق تو خواهم مرد
تو باور نکن اما من عاشقم
من آمدم به سوی تو سر تا به پا عروس
با تاجی از شکوفه ی بادام های باغ
آمیخت پیکرم
با دانه های خک
آمیخت چشم من
با ذره های ساده ی مهتاب
با ذره های ساده ی آبی
بنفش
سرخ
اما صدا صدای تو گم بود
بادام تلخ شد
آه ای همه بسیط مرکب
پیراهن سپید تنم ... وای
از علاقه مندان به شعر دعوت میکنم که به این تاپیک هم یه سری بزنید ..........
زیباترین شعر در مورد مادر
کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
یک اسب یک افق
اتاق خواب قیلوله پنجره ای داشت
هنوز هم دارد
به رغم72/1 و وزن کم
شعر هایتان تکانم نداد
نمی دهد
قافیه نمی گیرم
اما مرگ سهراب ، نوش داروی ما نبود؟
در چشمتان یک مو بسته باشم
نکته ای از این باریکتر!
دست کم زمینه را طوری بچینید
حالا که دستتان به دهانم نمی رسد
تشریفم را ببرم کجا؟ صبر کنید
همه اش فکر می کنم ته این ماهی تابه
همه هست آرزوسم
که ببینم از تو رویی
چه شود تو را که من هم
برسم به آرزویی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)