یه روزی از روزای دور ، با هم بودیم ، ما ،ما بودیم. خسته شدی ...
رفتی ولی این رو بدون ، بدون تو حتی یه روز از اون روزا ؛ نمیره از خاطر من ؛ حتی یه روز از زندگیم ؛ نمیگذره بدون
غم...
یه روزی از روزای دور ، با هم بودیم ، ما ،ما بودیم. خسته شدی ...
رفتی ولی این رو بدون ، بدون تو حتی یه روز از اون روزا ؛ نمیره از خاطر من ؛ حتی یه روز از زندگیم ؛ نمیگذره بدون
غم...
می ده ای ساقی که می به درد عشق آمیز را******** زنده کن در می پرستی سنت پرویز را
آه که از رسم زمانه ؛ با می خوشخوار سبک نیز نتوان رست ...
این چه اندوه ست در این دنیا ؛ که ما را دست و پا بست؟؟
توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من ********* زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را
آخر هم از این فراق و دوری
مرگم ندهد به من امانی
یک شب از
فرط غم خاطره ها
دست کولک مرا
برد به دنیای شب بی خبری
دل من
همگذر باد
به دریای شب حادثه شد
نفسم قصد جدایی
بنمود از بدنم
چونکه دیدم
ثمر راغب خون
رحمت همیاری نیست
اثر کوه یخی
در قدم سرد زمستان
نظر مرده ی یخ
تن زیبای شقایق را
بی دغدغه
در خاک نهاد
دارم من از فراقش در ديده صد علامت
ليست دموع عيني هذا لنا العلامه
هر نُتی که از عشق سخن بگوید زیباست
حالا
سمفونی پنجم بتهوون باشد
یا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست...
تو را من چشم در راهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
موج رنگين افق پايان نداشت
آسمان از عطر روز آكنده بود
گرد ما گوئی حرير ابرها
پرده ای نيلوفری افكنده بود
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)