یکی نمی ذاره؟؟![]()
یکی نمی ذاره؟؟![]()
این ها یک سری صحفه هایی هستن که شما اونا رو بر میداری و به داوینچی میدی تا برات حلش کنه بعد میذاری رو دیوار قلعه خودت که وقتی هر 30 تا شو بگیری یک نقشه کره زمین رو بهت نشون میده.زیاد دنبالش نرو چون اخر بازی که تموم کردی تمامش تو تمام نقشه ها باز میشه و شما جای همشو میفهمی.
دوستان من تو مموری 1 فکر کنم سکانس 2 یه جا که همراه یه زنه باید بری ولی سربازها نباید ببیننت گیر کردم :
همراه زنه میرم یه دور تو شهر میزنه و از یه در دیگه برمیگرده سرجای اولش یه جای شبیه یه اتاق که توش حدودا 10 زن دیگه هستند 3 تا هم در داره هیچ علامتی تو نقشه نیست این هم بغل صفحه نوشته:
HOLD (space) and WALK into someone STEAL from them
فکر کنم منظورش اینه که اسپیس رو نگه دار
میرم بین زنها دورشون یه رنگ دیگه میشه هرچی هم اسپیس رو نگه میدارم اتفاقی نمیفته.
ادامه ی داستانAssassin's-Creed-II
قسمت سی و چهارم : {{ Stefano da Bagnione }}
Ezio سوار بر اسب ، ویلا رو به مقصد " Tuscany " ترک می کنه ، در خارج از شهر توسسانی یک کلیسا وجود داره که معمولا محل تجمع کشیکهای مهم شهر هست و بهترین جا برای شروع جستجوی ردپای " Jacopo de Pazzi " و همدستانش می تونه باشه ... یکی از دوستای عمو جلوی کلیسا منتظر " اتزیو " بود و او رو به سمت هدفش یعنی " Stefano da Bagnione " راهنمایی می کنه ... اتزیو با وارد شدن به محوطه ی کلیسا به کمک بمبهای دودی جلوی دید دیگران و بخصوص سربازها رو می گیره و با یک حمله ی سریع کار " Stefano " رو تموم می کنه ، با سفید شدن صحنه از او سوال می کنه : " Jacopo و همدستاش کجان ؟ " استفانو جواب می ده : " تو نمی تونی اونها رو بترسونی ! اونها زیر سایه ی خدای رم حرکت می کنند و هیچ چاقویی به اونها اثر نمی کنه حتی مال تو ! " اتزیو با آرزوی آرامش ، او رو رها می کنه و از اونجا به سمت مقصد بعدی فرار می کنه .
قسمت سی و پنجم : {{ Francesco Salviatti }}
هدف بعدی Ezio " فرانچسکو سالویاتی " صاحب ویلایی باشکوه و پر از محافظ در خارج از شهر Tuscany هست که حدود بیست سال قبل و با پول و ثروتی که خانواده ی " Salviati " بوسیله ی نزدیکی و صمیمیت با " پاپ " و فرمانبرداری بدون چون و چرا از او ، کسب کردند بنا شده ... اتزیو به همراهانش دستور میده تا با محافظ ها وارد جنگ بشن و خود او هم با مهارت کامل " سالویاتی " رو گیر میندازه و طعم چاقوی مخفی رو به او هم می چشونه ! در صحنه ی سفید ، " سالویاتی " هم مانند " استفانو " از قدرت و بزرگی یاکوبو در توسسانی حرف می زنه و چاقوی مخفی " اتزیو " رو در مقابل قدرت Jacopo هیچ می دونه ... اتزیو دوباره برای او آرامش آرزو می کنه و با راهنمایی همراهانش به طرف هدف بعدی حرکت می کنه .
قسمت سی و ششم : {{ Antonio Maffei }}
Ezio با پرس و جو از مردم شهر متوجه می شه که " آنتونیو ماففی " با شنیدن خبر مرگ " Stefano " و " Salviati " چنان ترسی وجودش رو برداشته که به همراه چهار تا محافظ گردن کلفت رفته بالای یکی از بلندترین برجهای دیده بانی شهر و از اون بالا داره به مردم دستور میده : " ای مردم ! اگه نمی خواین خشکسالی بشه ، اگه نمی خواین طوفان و سیل جاری بشه ، اگه نمی خواین که خشم خداوند شامل حالتون بشه ... همین حالا توبه کنید و جلوی " اساسین " رو بگیرید ، می دونم که اون بین شماست و داره از خوشبینی شما سوء استفاده می کنه ، " اساسین " با کارهای خودش بلاها و خشکسالی های فلاکت باری رو به سرزمین شما میاره ، مواظب باشید و جلوی او رو بگیرید ! " Ezio طبق معمول بدون اینکه روح " آنتونیو " خبر دار بشه ، خودشو به بالای برج می رسونه و به او میگه : " مثل اینکه به اندازه ای که از من میترسی ، از بلندی نمی ترسی ! ولی مراقب باش ! هر چقدر که بالاتر بری ، همونقدر محکم تر به زمین می خوری ! " آنتونیو با خشم به طرف اتزیو حمله می کنه ولی سرانجام او هم تسلیم شمشیر " اتزیو " می شه ... بلافاصله با سفید شدن صحنه ، آنتونیو هم مثل همدست های قبلیش میگه : " شاید تونستی منو بکشی ، اما در مقابل یاکوبو هیچ کاری نمی تونی بکنی ! "
قسمدت سی و هفتم : {{ Bernardo Baroncelli }}
اینبار در گوشه ی شلوغی از شهر که خیلی از مردم مشغول خرید و فروش هستند ، " برناردو " همراه با محافظ هاش داره قدم میزنه تا در میان جمعیت گم بشه و دیده نشه ... او به محافظ هاش می گه : " می دونم که داره دنبال من می گرده ، نمی تونم اینجا بمونم ... باید امشب یه جای امن بخوابم ! " ولی با همه ی محافظ های اطرافش ، کسی نمی تونه جلوی " اتزیو " رو بگیره و باز هم چاقوی مخفی " اتزیو " درست به هدف می خوره ... اینبار وقتی صحنه سفید می شه " برناردو " محل مخفیگاه " یاکوبو " رو به اتزیو نشون میده و طبق معمول " اتزیو " برای او آرزوی آرامش می کنه .
قسمت سی و هشتم : {{ یاکوبو ده پازی }}
حالا که " Ezio " موفق شده ردپای " Jacopo " رو پیدا کنه ، برای اینکه از نقشه ی بعدی او سر در بیاره تصمیم میگیره که او رو تعقیب کنه ... مجبور می شه که تا بیرون شهر دنبال او بره ! اتزیو هر لحظه مواظب بود تا مبادا " یاکوبو " سوار اسب بشه و فرار کنه ولی اصلا انگار نه انگار که عین خیال یاکوبو باشه همینطور به قدم زدن ادامه می داد و باعث تعجب اتزیو می شد ... یاکوبو وقتی به یک جایی پر از سرباز و محافظ می رسه ، وارد محوطه می شه ... چشم اتزیو فوری به " Rodrigo Borgia " می افته که منتظر رسیدن یاکوبو بود ، اما تنها نبود و شخص دیگه ای که هم سن و سال " رودریگو " و لاغر تر از او بود کنارش ایستاده بود ، حالا اتزیو می فهمه که چرا " یاکوبو " این همه راه رو با محافظاش به خارج از شهر اومد ! بین " رودریگو " و " یاکوبو " جر و بحثی بالا می گیره و " رودریگو " او رو بی لیاقت و ترسو خطاب می کنه و می گه : " ما به خانواده ی شما و مخصوصا تو و پسرت " فرانچسکو " اعتماد کردیم و بهتون پول و مقام و زمین دادیم تا به دستورات ما عمل کنید ولی حالا چی ؟ شهر فلورانس که به لطف پسر بی لیاقت و بزدل تو هنوز در دستان " Lorenzo de Medici " باقی مونده ، تو هم که اونقدر احمق و کودن هستی که باعث شدی اون " اساسین " رد ما ها رو تا اینجا تعقیب کنه و همونطور که می بینی تمام همدستان و افراد مورد اعتماد تو قبل از اینکه حتی خورشید غروب کنه دونه دونه مثل گوشت کباب ، به شمشیر اون " اساسین " سیخ شدند ... و حالا تو اومدی داری به من می گی که نمیتونی جلوشو بگیری ! تو جای من بودی چیکار می کردی ؟ " یاکوبو جواب می ده : " نمی دونم قربان ؟! " و سپس " Rodrigo " ادامه میده : " پس بهتره خودتو بیشتر ناراحت نکنی...! چون من می دونم !!! "
قسمت سی و نهم : {{ پیرمرد بی خاصیت ! }}
رودریگو بعد از این حرفش بی درنگ چاقوشو می کشه و با یک ضربه ی سریع ، شکم پیرمرد رو سوراخ می کنه و " یاکوبو " رو به سمت اون دوست همراهش هل میده تا کارشو تموم کنه ... اون شخص که معلوم میشه اسمش " Barbarigo " هست با شمشیر خودش ، نه به قصد کشتن بلکه فقط به قصد بیشتر زخمی کردن و زجر کشیدن پیرمرد ضرباتی رو پی در پی به او وارد می کنه و بعد یه گوشه پرتش می کنه تا آروم آروم و با نهایت درد و رنج چون بکنه !!! در این لحظه که " اتزیو " محو تماشای خشونت بازی های اون دو سنگدل بود ، ناگهان توسط دو تا سرباز دستگیر می شه و میارنش جلوی " رودریگو " و همدستش ... رودریگو با پوزخندی به Ezio میگه : " فکر کردی من اینقدر احمقم که مثل این پیرمرد بی خاصیت و همدستاش ، داخل شهر و زیر یه سقف پنهان بشم و جلسه تشکیل بدم تا تو بتونی هر جا که خواستی مخفی بشی و هر وقت که خواستی حمله کنی ؟ نه پسر جون ! امشب تو رو تا اینجا کشوندم تا چند تا چیز رو حالیت کنم و بعد مستقیم بفرستمت پیش پدر و برادرات !!! ... پس بهتره خوب گوش کنی ... می دونی فرق عمده ی بین من و تو چیه ؟ صبر کن برات بگم ... من شاید حدود 20 سال بیشتر از تو تجربه ی آدم کشی دارم و مثل تو تازه وارد نیستم ... بعدشم باید بدونی که ، من با پای خودم قدم برمی دارم تا به حقیقت برسم و اهدافمو به وسیله ی اون حقیقت تعیین می کنم ، نه مثل تو که فقط با یه لیست و چندتا اسم که معلوم نیست از کی گرفتی داری برای خودت نقش قهرمان بازی می کنی ! ... و آخری و مهمتر از همه ، من دستمو به خون کسانی آلوده می کنم که بهشون اعتماد کرده بودم و اونا از من نافرمانی کردند ، و دوست ندارم با خون دشمنانم دستمو آلوده کنم ... پس ... سربازها ! بکشید این حیوان وحشی رو !!! "
قسمت چهل ام : {{ همه اش فقط حرف بود ! }}
رودریگو اینو میگه و با همدست خودش به مقصد " Venice " فرار می کنه ... اتزیو با سربازها در گیر میشه و همشونو به هلاکت می رسونه و زود میاد بالای سر " یاکوبو " که هنوز داشت اون گوشه جون میداد ! به او میگه : " کاش فقط می تونستم بفهمم که چرا وقتی اونهمه از همدستای تو رو می کشتم ، بدون استثناء همشون از قدرت و بزرگی تو حرف میزدن و می گفتن که چاقوی من روی تو اثر نداره ؟! حالا می خوام ببینم که واقعا درست می گفتن ؟ " و بدون معطلی چاقوی مخفیشو به گلوی پیرمرد فرو می کنه تا سریعتر جون بده و بمیره و همچنین براش آرزوی آرامش می کنه ...
ادامه ی داستان اینجا: http://forum.p30world.com/showpost.php?p=4884047&postcount=2341
... ممنون از همه ی اونایی توجه دارند![]()
Last edited by Loaded_nigga; 25-04-2010 at 19:39.
َalireza,abolfazl_gallant,Ahmad-Ra,Bigwarrior,d_a_n_t_e,dost matin,ELSIN,eslamy_iut,farzan311,hadi h,hamed_dij,hamhami_333,Hapoofesgeli,Ho$∑∫N,hts1369,kamran2000,kortol,matrix_3s,MJHamed,mosolim,Noghabyte,R O O T,saadat68,saamy4,saeid127,SHADEL,sinak3,sir payman,SPY.07,titanium_zarin,underworld,Unforgiven,رضا جنگنده
اينا نوشته هايي هستن كه توضيحاتي رو ميدن در مورد وسايل و عقايد اين گروه...
شما بايد اينا رو جمع كنيد تا وسايلتون اپگريد بشه و در نهايت هم با كمك اينا خيلي از داستان فهميده ميشه...تعدادشون 30تا هست كه حتما بايد پيدا كنيد...![]()
الیاس جان ادامه داستانو امروز میذاری؟
راستی اون زنه که اخرش میاد حرف میزنه کیه؟
الیاس جان ادامه داستانو امروز میذاری؟
راستی اون زنه که اخرش میاد حرف میزنه کیه؟
به هیچ وجه نشد رد کنم ولی با یه روش جالب رد شد
نمی دونم چی شد خوردم به لامپ رو اون چوبه لامپ کنده شد و رو هوا می چرخید
بعد خیلی راحت چوب رو گرفت و رفت
اینا جای خاصی هستن؟
Last edited by Hapoofesgeli; 23-04-2010 at 13:15.
بچه ها این برنامه python چطور نصب میشه؟
این هم راهنمای نصبش هست من چیزی سر در نیاوردم چون باید با dos نصب بشه من هم چیزی از کدهای dod منیدونم
یه نفر کمک نمیکنه .
http://forum.ubuntu.ir/index.php?topic=6739.0
آخه میخوام تو xp نصب کنم تو xp باید حتمی python نصب باشه.
بچه ها این برنامه python چطور نصب میشه؟
این هم راهنمای نصبش هست من چیزی سر در نیاوردم چون باید با dos نصب بشه من هم چیزی از فرمانهای dos نمیدونم
یه نفر کمک نمیکنه .؟
http://forum.ubuntu.ir/index.php?topic=6739.0
آخه میخوام بازیو تو xp نصب کنم تو xp باید حتمی python نصب باشه.
این هم راهنماش:
مسلما ما نمیتوانیم این نسخه را همینطور نصب کنیم چون جای قبلی رُ خواهد گرفت و نمیخواهیم اینطور شود، پس آن را داخل دایرکتوری خانگیمان (یا هرجای مورد نظر شما) نصب میکنیم تا اگر زمانی لازم شد آن را به محل اصلی خودش بازگردانیم ...
خب برای شروع ما به نسخهی ۲.۶ پایتون نیاز داریم که آنرا میتوانیم از تارنمای رسمیش دانلود کنیم، توسط دستور زیر این کار عملی است:
کد:
# wget -cپس از اتمام این مرحله یعنی دانلود پایتون، باید آن را از حالت فشرده خارج نماییم، توسط دستور زیر این کار را انجام میدهیم:کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
کد:
# tar -jxvf Python-2.6.tar.bz2
خب این مرحله نیز به پایان رسید، باید خودمان و اوبونتو را برای همگردانی (کامپایل؟) پایتون آماده کنیم، برای این کار نیاز به چند وابستگی داریم که آنها را میتوان توسط دستور زیر نصب کنیم:
کد:
# sudo apt-get install build-essential libncursesw5-dev libreadline5-dev libssl-dev libgdbm-dev libbz2-dev libc6-dev libsqlite3-dev tk-dev
خب حالا وابستگیها را نیز داریم وقت آن رسیده که وارد دایرکتوری پایتون شویم و آن را Configure کنیم، با دستور زیر به دایرکتوری پایتون cd کنید:
کد:
# cd Python-2.6
پس از این، زمان Configure کردن فرا میرسد و ما چون میخواهیم پایتون داخل دایرکتوری خانگی ما نصب شود باید تغییر کوچکی در این دستور بدهیم، ابتدا دایرکتوری نصب پایتون را به ترتیب توسط دستورهای زیر میسازیم:
کد:
1. # mkdir /home/$USER/lib
2. # mkdir /home/$USER/lib/python2.6
نکته: اینجا فرض را بر این گرفتیم که میخواهیم پایتون در مسیر home/$USER/lib/python2.6/ نصب شود، شما میتوانید محلی دیگر را انتخاب نمایید!
و اکنون برای Configure کردن همینطور که در دایرکتوری پایتون حضور داریم از دستور زیر استفاده میکنیم:
کد:
# ./configure --prefix=/home/$USER/lib/python2.6
بعد از به اتمام رسیدن این مرحله برای کامپایل کردن پایتون از دستور زیر استفاده خواهیم کرد:
کد:
# make
و در انتها برای نصب از دستور زیر استفاده میکنیم:
کد:
# make install
توجه: اینجا برای make install احتیاجی به اجازهی کاربر ریشه نداریم چون میخواهیم آن را در دایرکتوری کاربری خودمان نصب کنیم.
حالا پایتون ۲.۶ نصب شد و شما میتوانید از آن استفاده کنید، برای اجرا کردنش کافیه از دستور زیر استفاده کنید:
کد:
# /home/$USER/lib/python2.6/bin/./python
پ. ن: من با همین روش پایتون را نصب کردم و حالا در حال استفاده از آن هستم.
پ. ن ۲: این روش را در [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] مشاهده کردم.
پ. ن ۳: در دستورات بالا عبارت "USER$" به کار رفته که دلیل استفاده از آن این است که هر کاربری با هر نام کاربریای بتواند از آن استفاده کند چون USER$ به Shell میفهماند که نام کاربری را چاپ کند:
Last edited by hamed_dij; 23-04-2010 at 13:22.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)