یه سوتی مال داداشمه
هنوزم هر وقت یادش میاد این سوتی رو از خجالت سرخ و سفید میشه
اول بگم این داداش ما یکم شلخته هست!!
داداشم تازه یکی دو هفته بود ازدواج کرده بود و بابام اتاقای بالاخونمون را بهش داده بود . یه شب عموم اینا دعوت بودن خونمون ما هم اونجا بودیم و خونه حسابی شلوغ بود اینم بگم که عموی من آدم ساده ولی خیلی فضول و رک و راستیه و حرفشو میزنه !! خلاصه ما نشسته بودیم برادرم هم با زنش داشتن صحبت میکردن بعد من یه لحظه نگام افتاد به عموم که داره روی دیوار رد یه چیزی رو دنبال میکنه یه مرتبه دیدم همین طور که روی مبل نشسته بود و توی یه دستش بشقاب میوه بود، با اون دستش گوشه قالی رو یکم بلند کرد و انگار چیزی کشف کرده باشه رو کرد به داداشم و زنش و بلند گفت : حمید عمو جان اگه شما کاری هم میخواید بـکنیـــــــــن ، بکنین هیچ اشکالی نداره!! حلاله !! ولی بعدش کا..م را نندازید زیر قالی که مورچه بشه!!!