تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 239 از 469 اولاول ... 139189229235236237238239240241242243249289339 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,381 به 2,390 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #2381
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Vancouver
    پست ها
    1,843

    پيش فرض

    تا الان 15 تا صفحه این تاپیک رو خوندم.تا اینجا قشنگترین سوتی به نظرم این بود.واقعا مردم از خنده


    منم میخوام یکی از سوتی هایی که تو همین انجمن دادم رو بگم.
    اوایل عضویت من در این انجمن بود.منم میخواستم اولین تاپیکم رو تو اینجا بزنم.موضوشم درخواست کرک برنامه winner tweak
    بود.خب من متنو نوشتم ،رفتم که روی ارسال کلیک کنم ،دیدم پایین نوشته :اگر مایل به ایجاد نظرسنجی هستید....
    منم چون اوایل عضویتم بود و قبلا هم در هیچ فرومی عضویت نداشتم،فکر میکردم که بحث نظرسنجی از موضوع تاپیک جداست
    و این نظرسنجی رو گذاشتم:
    به نظر شما علی دایی کی از فوتبال خداحافظی میکنه؟؟
    *قبل از جام جهانی
    *بعد از جام جهانی
    *هیچوقت
    واقعا چه شباهتی!!!!
    البته بعد از چند ساعت یکی از مدیران(اقا میثم) نظرسنجی رو پاک کردن وتذکر لازم رو دادن.


    حالا سوتی خودم
    یه شب پیش یکی از دوستام بودم موبایلش و برداشتم که چند تا کلیپ ببینم .بعد چون وقت نداشتم کامل نگاشون نمیکردم و فقط واسه موبایل خودم میفرستادم که بعدا نگاش کنم
    بعد یه کلیپ بود که یه پیرمرده داشت یه کم بد آخوندا رو میگفت و از این حرفا.ولی حرف زشت نمیزد
    اون و هم واسه موبایل خودم فرستادم
    خلاصه فردا صبحش میخواستم کلیپا رو نگاه کنم.بابام هم پیشم نشسته بود.گفتم بابا بیا این و ببین خیلی باحاله.خونه عموم اینا بودیم عموم هم نشسته بود
    بعد با بابام داشتیم نگاه میکردیم.بعد 1 دقیقه یهو دیدم پیرمرده شروع کرد به زمین و زمان فحش دادن .
    منم جلو بابام آب شدم.نمی دونستم چی بگم
    Last edited by saman65; 21-02-2008 at 16:53.

  2. #2382
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Vancouver
    پست ها
    1,843

    پيش فرض

    من تا چند سال پیش خیلی بچه مثبت بودم و اصلا حرف زشت از تو دهنم بیرون نمیومد
    سال دوم دبیرستان یه چند ماهی با 2,3 تا پسر میگشتم که خیلی بی ادب بودن و خب.حرف زدن اونا رو من هم تاثیر گزاشته بود
    یه روز سر کلاس شیمی بودیم.معلممون داشت میگفت که من اصلا از اینجور زندگی هایی خوشم نمیاد که طرف میاد واسه بچش خونه میخره.ماشین میگیره.همه چیز اماده.آخر هم یه زن واسش میگیره میگه بیا...

    بعد تا اینجای کار کلاس شلوغ بود و همه داشتن حرف میزدن.از شانس من همون لحظه همه ساکت شدن .بعد این معلممون که گفت بیا.بقیش و نگفت
    منم از دهنم در رفت گفتم بک...ش .(شرمنده بیشتر از این نشد سانسورش کنم )
    یواش گفتما.ولی چون کلاس ساکت بود همه شنیدن.خلاصه من و احظار کرد.اصلا هم دل خوشی از من نداشت.3 هفته پیش از اون من و از کلاس انداخته بود بیرون .بعد بسم الله گفت و شروع کرد.یکی زد زیر این گوشم.یکی زیر اون گوشم.انقده زد که نمیفهمیدم چه خبره
    حق اعتراز هم نداشتم آخه میرفتم به مدیر یا کس دیگه چی میگفتم.اگه میگفتم اینجور حرفی زدم که اونا هم ...

    راستی یه مدت بعد آمار همون دبیر شیمیمون (آقای اکبری) رو در آوردم.خالم معلم بود.بهش گفته بودم که این اکبری از من خوشش نمیاد.خالم هم میشناختتش.یه بار بهم گفت که همین آقای اکبری از یه زنی که شوهر داشته خوشش اومده و میخواسته ازش خواستگاری کنه..اینم سوتی معلممون
    Last edited by saman65; 21-02-2008 at 15:39.

  3. #2383
    آخر فروم باز Benygh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    5,721

    پيش فرض

    سوتی هات با حال بود عین خودت ..

  4. #2384
    داره خودمونی میشه m_s20's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    103

    پيش فرض

    یه سوتی مال داداشمه
    هنوزم هر وقت یادش میاد این سوتی رو از خجالت سرخ و سفید میشه
    اول بگم این داداش ما یکم شلخته هست!!
    داداشم تازه یکی دو هفته بود ازدواج کرده بود و بابام اتاقای بالاخونمون را بهش داده بود . یه شب عموم اینا دعوت بودن خونمون ما هم اونجا بودیم و خونه حسابی شلوغ بود اینم بگم که عموی من آدم ساده ولی خیلی فضول و رک و راستیه و حرفشو میزنه !! خلاصه ما نشسته بودیم برادرم هم با زنش داشتن صحبت میکردن بعد من یه لحظه نگام افتاد به عموم که داره روی دیوار رد یه چیزی رو دنبال میکنه یه مرتبه دیدم همین طور که روی مبل نشسته بود و توی یه دستش بشقاب میوه بود، با اون دستش گوشه قالی رو یکم بلند کرد و انگار چیزی کشف کرده باشه رو کرد به داداشم و زنش و بلند گفت : حمید عمو جان اگه شما کاری هم میخواید بـکنیـــــــــن ، بکنین هیچ اشکالی نداره!! حلاله !! ولی بعدش کا..م را نندازید زیر قالی که مورچه بشه!!!

  5. #2385
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    یه سوتی مال داداشمه
    هنوزم هر وقت یادش میاد این سوتی رو از خجالت سرخ و سفید میشه
    اول بگم این داداش ما یکم شلخته هست!!
    داداشم تازه یکی دو هفته بود ازدواج کرده بود و بابام اتاقای بالاخونمون را بهش داده بود . یه شب عموم اینا دعوت بودن خونمون ما هم اونجا بودیم و خونه حسابی شلوغ بود اینم بگم که عموی من آدم ساده ولی خیلی فضول و رک و راستیه و حرفشو میزنه !! خلاصه ما نشسته بودیم برادرم هم با زنش داشتن صحبت میکردن بعد من یه لحظه نگام افتاد به عموم که داره روی دیوار رد یه چیزی رو دنبال میکنه یه مرتبه دیدم همین طور که روی مبل نشسته بود و توی یه دستش بشقاب میوه بود، با اون دستش گوشه قالی رو یکم بلند کرد و انگار چیزی کشف کرده باشه رو کرد به داداشم و زنش و بلند گفت : حمید عمو جان اگه شما کاری هم میخواید بـکنیـــــــــن ، بکنین هیچ اشکالی نداره!! حلاله !! ولی بعدش کا..م را نندازید زیر قالی که مورچه بشه!!!
    ک ا ن د مش میوه ای بود ؟؟؟؟

  6. #2386
    داره خودمونی میشه m_s20's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    103

    پيش فرض

    ک ا ن د مش میوه ای بود ؟؟؟؟
    والا نمیدونم
    هر چی بود که کلی مورچه دورش جمع شده بود!!!!

  7. #2387
    آخر فروم باز reza3600's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    این دنیا
    پست ها
    1,044

    پيش فرض

    یه سوتی مال داداشمه
    هنوزم هر وقت یادش میاد این سوتی رو از خجالت سرخ و سفید میشه
    اول بگم این داداش ما یکم شلخته هست!!
    داداشم تازه یکی دو هفته بود ازدواج کرده بود و بابام اتاقای بالاخونمون را بهش داده بود . یه شب عموم اینا دعوت بودن خونمون ما هم اونجا بودیم و خونه حسابی شلوغ بود اینم بگم که عموی من آدم ساده ولی خیلی فضول و رک و راستیه و حرفشو میزنه !! خلاصه ما نشسته بودیم برادرم هم با زنش داشتن صحبت میکردن بعد من یه لحظه نگام افتاد به عموم که داره روی دیوار رد یه چیزی رو دنبال میکنه یه مرتبه دیدم همین طور که روی مبل نشسته بود و توی یه دستش بشقاب میوه بود، با اون دستش گوشه قالی رو یکم بلند کرد و انگار چیزی کشف کرده باشه رو کرد به داداشم و زنش و بلند گفت : حمید عمو جان اگه شما کاری هم میخواید بـکنیـــــــــن ، بکنین هیچ اشکالی نداره!! حلاله !! ولی بعدش کا..م را نندازید زیر قالی که مورچه بشه!!!
    من اگه جاي داداشت بودم علاوه بر دعوا با عموت براي هميشه اونو بن ميكردم نه ببخشيد با اون قطع رابطه ميكردم. اخه يكم فكر جلوي اون همه ادم يه همچين چيزي بگه. حتي فكر اتفاقي كه براي دادشت افتاد عصبيم ميكنه واي به حال اينكه فكر كنم اين اتفاق واسه من ميخاست بيفته.
    Last edited by reza3600; 21-02-2008 at 23:10.

  8. #2388
    آخر فروم باز reza3600's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    این دنیا
    پست ها
    1,044

    پيش فرض

    كسي نميتونه تمام اين سوتي ها رو پي دي اف كنه.
    يا حداقل تمام صفحات رو يه جا واسه دانلود بزاره.

  9. #2389
    آخر فروم باز reza3600's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    این دنیا
    پست ها
    1,044

    پيش فرض

    يه بار اومدم شكلات بخورم اونقدر حرص زدم و مثل نديد بديدا شكلاتو خوردم كه شكلات از بينيم زد بيرون.نميدونم چرا اينطوري شده بود ولي اولش داشتم از ترس ميمردم.
    يه بار اومدم سر كلاس بگم جي (شتاب گرانش) گفتم جيزه.
    يه بار انگشت خواهرم رو لاي در گذاشتم.

  10. #2390
    پروفشنال Mostafa_Amol's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    محل سكونت
    آمل
    پست ها
    593

    پيش فرض

    یه بار دوست خواهرم در خونمونو زد و من هم رفتم در رو باز کردم همین که در رو باز کردم اون (فکر می کرد که خواهرم می آد و در رو باز می کنه ) یهو مثل "بهنوش بختیاری" ادا در آورد و گفت : پپپپپپپپپپپپپپپپخ !
    منم خیلی ریلکس نگاش کردمو و یه لبخند زدم و اون خیلی خجالت کشید و من دیگه هیچی نگفتم و فقط سلام علیک و .....
    ولی خودش داشت از خجالت آب می شد .


    حالا یه سوتی از خودم که هیچ وقت یادم نیم ره :
    یادم می آد کلاس دوم راهنمایی بودم ، یه معلم حرفه و فن داشتیم که هیکلی و چاق بود و چون مشکل کلیه داشت توی کلاس براش یه کتری آب می آوردند و حدود 12 -13 تا لیوان ( حتی شنیده شده تا 24 لیوان) آب می خورد
    خیلی هم بد اخلاق بود (البته در واقع خیلی مهربون بود)

    خلاصه یه روز داشت بچه ها رو نصیحت می کرد و منم از بخت بدم یهو هواسم پرت شد و توی هپروت بودم . . . دقیقا نمی دونم داشت چی می گفت ( فکر کنم ) که وقتی این جمله رو گفت : شما باید به حرفهای من گوش
    تا اینجا که رسید فکر کنم متوجه شد هواسم نیست دستش به طرف من اشاره کرد تا من فعل جملشو بگم
    منم که نمی دونستم چی گفت ، گفتم : نکنیم ! ( یعنی به حرفهایش گوش نکنیم)
    اونم چشاش داشت از حدقه می زد بیرون ( چون واقعا همه ی بچه ها ازش می ترسیدن)
    و من وقتی دیدم اون این طوری نگام می کنه فهمیدم که وای بد بخت شدم و بعدش سریع گفتم : بکنیم


    می دونم که الآن دارم تعریف می کنم زیاد جالب به نظر نمی آد ولی اگه شمام اونجا بودید می فهمیدید که چقدر ضایع بود.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •